باسلام
عزاداری هاتون قبول باشه🖤
مستند شهید اینانلو به روایت همسرایشون در قالب دو قسمت خدمتتون ارسال شده
مستند فوق العاده زیبایی است و قطعا از تماشای آن پشیمان نمی شوید 🍃
التماس دعا🤲
💢نظرات خود را در مورد کانال و مطالب ارسالی برای ما ارسال کنید💢
🕰زنگ عبرت
📝حتما بخوانید
🖼این تصویر را شاید بسیاری دیده باشند و شاید هم کسانی که مانند ما عمری از آنها گذشته یادشان بیاید که ماجرا از چه قرار است.
🔹۳۱ سال پیش در ماجرای قیام شیعیان عراق به دستور صدام معدوم، دامادش حسین کامل مامور میشود تا قیام مردم شهر کربلا را سرکوب و هرکسی در بارگاه سید الشهدا (ع) حضور دارد را قتل عام کنند.
این جای یک گلوله توپ گارد ریاست جمهوری صدام است که آن روزها سر و صدای بسیاری کرد و تا مدتها در تلویزیون نشان داده میشد.
🔸شلیک به حرم مطهر توسط حسین کامل با یک قبضه توپ ۱۰۶ که توسط جیپ حمل می شود انجام شد،و گویا حسین کامل به حرم امام حسین علیهالسّلام میگه:
"ای حسین تو حسینی و منم حسین و من ۱۰۶ دارم و تو نداری"
و بعد یک شلیک به حرم مطهر میکنه
🔸 بعدها حسین کامل با صدام به مشکل برمی خوره و به اردن فرار میکنه
صدام فریبش میده و میگه برگرد کاری با تو ندارم. بعد ازمدتی که حسین کامل به عراق بر می گردد ، صدام بهانه می کند و حکم بازداشت او رو می دهد و حسین کامل توی ویلایی که داشته محاصره میشه و با محافظانش با تیمی که مامور بازداشتش بودند درگیر میشه،
بعثی ها رسم داشتهاند وقتی یکی از مخالفان رو دستگیر می کردند خانهاش رو خراب می کردند ، در اون موقع فرمانده تیم بازداشتِ حسین کامل، دستور میده که یک ۱۰۶ بیاریدتاخانه را روی سرشان خراب کنیم و با ۱۰۶ اونقدر به ویلا شلیک می کنند تا کاملا خراب میشه
بعداً متوجه می شوند که این سلاح دقیقا همون توپ ۱۰۶ هست که حسین کامل باهاش به حرم امام حسین علیه السلام شلیک کرده بود.
https://eitaa.com/BandeParvaz
📷 دستخط شهید محسن حججی در شب عید قربان سال ۹۴:
🔹خدایا معرفتم ده تا کربلایی شوم؛ و حسینی قربانیات... کمکم کن درمیدان عمل کم نیاورم و روزیام کن در جوانی به پای اسلام فدا شوم.
🔹خدایا شهیدم کن....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/BandeParvaz
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید جواد محمدی بنده اگر خداوند لطف کرد و شهید شدم آن دنیا جلو بی حجاب را میگیرم
https://eitaa.com/BandeParvaz
15.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار نوعی اَقدم
فرماندهی درسوریه
یا اباالفضل
https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 ماجرای شهادت شهید محسن حججی
امیدواریم خانواده شهید #حججی هیچ وقت این کلیپ رو نبینند 😭
https://eitaa.com/BandeParvaz
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴🌷🇮🇷🌹🌴◼️مهدی طحانیان اسیر ۱۲ ساله ی ایرانی که بدلیل بی حجابی خبرنگار هندی از گفتگو با او سر باز میزند. سرانجام آن خبرنگار مجبور به سر کردن روسری ش میشود.
هم اکنون او ۵۵ سال سن دارد.
او را بردیم در میان مردم.
عکس العمل مردم در مواجهه با این قهرمان را ببینید.
............
کتاب "سرباز کوچک امام" به قلم سرکار خانم دوست کامی سرگذشت این اسیر نوجوان ۱۳ ساله را روایت می کند.... عمدا دیروز نفرستادم تا به آزادگان عزیز بگم، هر روز به یادتون هستیم نه فقط روز تقویمی... 🌴🌷🇮🇷🌹🌴
https://eitaa.com/BandeParvaz
باند پرواز 🕊
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🍃 🍃🍃 🍃 #روز_نهم_چله ✍ ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ ۱۹ محرم ۱۴۴۴ ▪️شهید محمد اینانلو ▪️ ▪️ش
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🖤🖤🖤🍃
🍃🖤🖤🍃
🍃🖤🍃
🍃🍃
🍃
#روز_دهم_چله
✍
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
۲۰ محرم ۱۴۴۴
▪️شهید سید رضا حسینی▪️
▪️شهیده زینب کمایی ▪️
#باند_پرواز♡
🍃
🍃🍃
🍃🖤🍃
🍃🖤🖤🍃
🍃🖤🖤🖤🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
باند پرواز 🕊
🌿شهید سید رضا حسینی🌿
🥀 مصاحبه با همسر شهید 🥀
🔹 *مهاجرت*
معصومه موسوی هستم همسر شهید سید رضا حسینی و مادر آقا ابوالفضل تنها فرزندمان. 33 سال سن دارم و در ایران متولد شدم اما اصالتا برای منطقه «دایکوندی» افغانستان هستم، جایی در نزدیکی کابل. پدر و مادرم اوایل ازدواجشان که هم زمان بوده با هجوم شوروی به افغانستان و مشکلاتی که برایشان ایجاد میشود تصمیم میگیرند شبانه به سمت ایران حرکت کنند. وقتی در ایران ساکن شدند پدرم کارگر ساده ای بودند در یک ریخته گری اما کم کم در صنعت استاد شدند و دیگر برای خودشان کار میکردند. اوضاع خانواده هفت نفره ما که جز من دو دختر و دو پسر دیگر هم داشت بد نمیگذشت. وقتی فضای افغانستان پس از طالبان کمی آرامتر شد تصمیم گرفت بعد از 35 سال به سرزمین خود برگردد. پدرم معتقد بود حالا که کشورمان آباد تر شده باید برگردیم و با اینکه مدارک ماندن هم داشتند و مشکلی از جهت برای بودن در ایران نداشتند تصمیم خود را عملی کردند و مدارک را پس داده و راهی شدند.
مدتی قبل از عملی کردن تصمیم شان ماجرای ازدواج من با شهید حسینی که پسر خاله ام بود پیش آمد. پدر و مادرم مخالف این وصلت بودند زیرا میگفتند حالا که قرار است ما برگردیم نمی توانیم از دخترمان دور شویم و او را بگذاریم و برویم. اما سرنوشت خواست دیگری داشت و بعد از اینکه من سه ماه از ازدواجم میگذشت آنها رفتند.
*🔹یکسالی بود که توجهم بیش از پیش به او جلب شده بود*
تازه دیپلم گرفته بودم و 19 سالم بود. شش پسرخاله داشتم اما یکسالی بود که توجهم بیش از پیش به شهید حسینی جلب شده بود و حس میکردم دوستش دارم. ذهنیت خوبی که برایم از شخصیت او ایجاد شده بود باعث ایجاد این توجه شده بود. رضا تحت هیچ شرایطی برای رضایت کسی کار اشتباهی انجام نمی داد. حتی اگر میدانست ممکن است فلان کار باعث ضررش شود اما انجام می داد و میگفت آدمی که از خدا بترسد دیگر لزومی ندارد از بنده خدا خوف کند. این رفتارهایش برایم جذاب بود. همان وقت یکی دوبار که موقعیت پیش آمد به من ابراز علاقه کرد و گفت از دوران راهنمایی شما را دوست داشتم و موضوع ازدواج را مطرح کرد اما من جوابی برایش نداشتم. چند باری هم خواهرش را فرستاد با من صحبت کند اما من میگفتم باید با خانواده ام صحبت کنید هرچه آنها بگویند من هم قبول میکنم. خواهرش میگفت تو باید یک بله اولیه به ما بگویی که مطمئن قدم برداریم اما من بازهم چیزی نگفتم علی رغم اینکه در دلم می دانستم که دوستش دارم. او هم میگفت الا بلا فقط معصومه. سید رضا اغلب شرایطی که در ذهنم داشتم برای ازدواج را داشت. اهل کار بود، غیرت داشت، با ایمان بود و مهمتر از همه علاقه بین مان بود. از صداقت کلامش خوشم میآمد.
سیدرضا هر کاری که میکرد میگفت مثل خیلیها نبود که در رفتارش ریا باشد و یا بخواهد خودش را مقابل دیگران خوب جلوه دهد، هر چه که بود رو و رک بود.
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz