جمعههای با ولیّ عصر ارواحنافداه 🥀💔
#غروب_جمعه
شانههای خستهی جمعه!
انتظار کشیدن برای ما یک کار شبانه روزیست!
منتظریم برای دیدن لبخندی، شنیدن جملهای، رسیدن پیغامی ...
گفتهاند:
"دل عاشق به پیغامی بِسازد ..."
جمعهها روز پیغام است!
بیایید و بار انتظار را از روی شانههای خستهی جمعه بردارید ...
یا صاحب الزّمان!
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا دعای شهیدی به هیئت آورده..چه حیف گوشه میخانه #حاج_قاسم نیست...
#حاج_منصور_ارضی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🔻فدایی حضرت زینب
شهادت میلاد حیدری از مستشاران ایران در سوریه، سحرگاه امروز در حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به حومه دمشق🥀🍂
#شهید_میلاد_حیدری
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻فدای سر امام حسین ❤️🔥
لحظه اطلاع رسانی خبر شهادت میلاد حیدری به خانواده شهید
از این شهید والامقام دو فرزند ۶ و ۳ ساله به یادگار باقی مانده است💔.
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
🔻فدایی حضرت زینب شهادت میلاد حیدری از مستشاران ایران در سوریه، سحرگاه امروز در حمله جنایتکارانه رژ
شهادت فرصتی است
برای رسوایی دل های عاشق
و آگاهی مردم از خوبی های
خوبانی که گمنام بوده اند
و محل اثبات صداقت و شجاعت
مدافعان حق است.
🕊🌾🕊🌾🕊🌾🕊
عجب زمانه ایست
خدایا عاشقان را چگونه گلچین میکنی😭😭
الهی الحقنا بالشهدا والصالحین
هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر همه شهدا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
Reza Narimani ~ سایت نیاز موزیک1_3984517140.mp3
زمان:
حجم:
19.24M
خبر چه سنگینه😭😭
هدیه کنیم صلواتی نثارارواح مطهر شهدایی که درگمنامی زندگی کردند ودرگمنامی پروازعاشقانه داشتند🕊
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
نصیحت محمد حسین_6046176022657762758.mp3
زمان:
حجم:
3.05M
صوت نصیحتی شهید محمدحسین محمدخانی...🥀
در مورد امام حسین علیه السلام و هیٱت✨
#قصه_دلبری💕
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
بهش گفتم: راضی ام شهید بشی ولی الان نه، توی پیری..!
محمد حسین گفت: لذتی که علی اکبرِ امام حسین برد حبیب نبرد...!🍂
همسر محمد حسین محمدخانی🪴
#قصه_دلبری
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_سی_و_دوم کلا ن تنها مکه یا جاهای دیگر ، در خانه
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_سی_و_سوم
محدودیت مالی نداشت .
وقتی حقوق می گرفت ، مقداری بابت ایاب و ذهاب و بنزینش برمی داشت و کارت را می داد به من .
اما قبول نمی کردم . می گفت :
« تو منی ، من توام . فرقی نمی کنه !»☺️
البته من بیشتر دوست داشتم از جیپ پدرم خرج کنم و دلم نمی آمد از پول او خرید کنم 😅
از وقتی مجرد بودم کارتی داشتم که پدرم برایم پول واریز می کرد .
بعد ازدواج همان روال ادامه داشت ..
خیلی ها ایراد می گرفتند که به فکر جمع کردن نیست و شم اقتصادی ندارد .
اما هیچ وقت پیش نیامد به دلیل بی پولی به مشکل بخوریم .
از وضعیت اقتصادی اش با خبر بودم ، برای همین قید بعضی از تقاضا ها را می زدم .
. جشن تولد و سالگرد ازدواج و این مراسم رسمی ها نمی گرفتیم ، اما بین خودمان شاد بودیم 😍
سرمان می رفت ، هیئتمان نمی رفت : رایة العباس چیذر ، دعای کمیل حاج منصور در شاه عبد العظیم (ع) ، غروب جمه ها هم می رفتیم طرف خیابون پیروزی هیئت گودال قتلگاه .
حتی تنظیم می کردیم شب های عید در هیئتی که برنامه دارد ، سالمان را تحویل کنیم 😍
به غیر از روضه هایی که اتفاقی به تورمان می خورد ، این سه تا هیئت را مقید بودیم .
حاج منصور را خیلی دوست داشت ، تا اسمش می آمد می گفت :
«اعلی الله مقامه و عظم شانه .»
ردخور نداشت شب های جمعه نرویم شاه عبد العظیم (ع) ، برنامه ثابت هفتگی مان بود .
حاج منصور آنجا دو سه ساعت قبل از نماز صبح ، دعای کمیل می خواند .
نماز صبح را که می خواندیم می رفتیم کله پاچه می خوردیم.
تا قبل از ازدواج به کله پاچه لب نزده بودم 😬
کل خانواده می نشستند و به به و چه چه می کردند ، دیگه کله پاچه را که بار می گذاشتند ، عق می زدم و از بویش حالم بد می شد .
تا همه ظرف هایش را نمی شستند ، به حالت طبیعی بر نمی گشتم 😖
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz