eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
23 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام خدمت همه ی عزیزان🙏🏻دوستان اگر براشو مقدور هست نسبت به گسترش این طرح شهدایی عنایت ویژه داشته باشند🙏🏻🙏🏻🙏🏻
*مشخصات شهید :* 🌱نام و نام خانوادگی: محمد بلباسی✨✨✨ نام پدر : -----✨✨ محل تولد : قائمشهر✨✨ تاریخ ولادت: اسفندماه ۱۳۵۷ تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۰۲/۱۶ محل شهادت: خان طومان - حلب - سوریه مدت عمر: ۳۸سال✨✨ محل مزار : گلزار شهدای قائم شهر قطعه و ردیف و شماره : ---- کتاب مربوط به این شهید: برای زین اب https://eitaa.com/BandeParvaz
*شهید مدافع حرم محمد بلباسی* 🔹محمد بلباسی متولد ۱۳۵۸ از شهرستان بود که در روز ۱۷ اردیبهشت ۹۵ در سوریه طی محاصره گروهک‌های تکفیری به شهادت رسید🕊؛ از این شهید ۴ فرزند به یادگار مانده که فرزند چهارم او شش ماه از شهادتش🌷 به دنیا آمد 🔹این شهید قائمشهری مسئول اردویی کربلای مازندران بود و در ایام مختلف سال، در مناطق محروم کشور🇮🇷 به می‌رفت و در خدمت رسانی به مردم مناطق کم‌برخوردار🏚 شرکت می‌کرد. 🔹محسن بهاری مدافع حرم مازندرانی که درحماسه خان طومان حضور داشت، نحوه شهید بلباسی را اینگونه روایت می‌کند: 👈شهید کابلی با اصابت خمپاره💥 به رسید. 🔹 که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد، شهید بریری🕊 هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد🚫. 🔹وقتی پیکر کابلی⚰ را روی ماشین 🚐گذاشتند، با هر دو را از پشت زدند😭. شهید بلباسی را اگر ببینید صاف دراز کشیده و پشت سرش جاری شد. 🔹این‌ها واقعا مردانه ایستادند✊. من خط به خط عقب می‌آمدم و این قضایا بودم 🔹محبوبه بلباسی شهید محمد بلباسی حدود یک سال بعد از شهادت🌷 همسر خود در می‌گوید: اگر باز هم به فروردین ماه ۹۵ برگردیم باز هم خودم کیف سفرش💼 را می‌بندم و باز هم خودم از زیر قرآن📖 عبور می‌دهم تا به این راه برود، زیرا راهی که رفت بود. https://eitaa.com/BandeParvaz
آخرت خود را به دنیاے فانی نفروشید، کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصه های اجتماعی و فرهنگی، سیاسی حضور فعال داشته باشید. 🌷شهید محمد بلباسی🌷 ✨🕊️https://eitaa.com/BandeParvaz
اولین دیدار زینب فرزند شهید بلباسی با پدرش 😭💔 گفتنی است فرزند چهارم شهید ،پس از شهادت پدر به دنیای بدون پدرش پا گذاشت💔😭 https://eitaa.com/BandeParvaz
*دلنوشته سوزناک همسر شهید بلباسی پس از چهل روز از شهادت همسرش*😭💔💔 خنده‌ام می‌گیرد از چشم روشنی هایی که این چهل روز شنیده ام و هر بار با شنیدنش لبخند به لب به چشمانت خیره می‌شوم. لبخندی معنادار، خودمانیم ها! خوب سرم را شیره مالیده‌ای! شاید همه باور کرده اند که تو آمدی اما من که میدانم... من که با چشم خودم دیدم که چقدر کم شده بودی آنقدر کم که زینب با دستان کوچکش هم می‌توانست تو را بلند کند💔😭 تعجب می‌کنم، همه تو را به نظم و تمیزی ات می‌شناسند اما تو چرا این طور نامنظم بودی و این قدر پراکنده و پخش و پلا غروب پنجشنبه حالا جایی برای قرارمان داریم اما من خوب می‌دانم که هنوز هم مادرت زهرا بالای سر بقیه پیکری که در خان‌طومان جا گذاشته‌ای حاضر است می‌دانی که من هنوز هم حواسم هست که چه در سر تو می‌گذرد...خوب می‌شناسمت".🍂🍂🍂 https://eitaa.com/BandeParvaz
🌹اردویِ جهادی بودیم، ساعت ۹صبح بود که به روستای تلمادره رسیدیم. بخاطر باریدن برف، هوا به‌ شدت سرد بود..! متوجه‌شدم که محمد‌ بلباسی درحال بازکردن بندِ پوتینش است با تعجب پرسیدم: چکار می‌کنی..؟! گفت: می‌خواهم وضو بگیرم گفتم: الان ۹صبح، چه‌وقتِ وضو گرفتنه، اونم تو این سرما..! محمد وضو گرفت و همین‌طور که جورابش را می‌پوشید گفت: 🌹علامه‌ حسن‌زاده میگه: تمومِ محیط‌زیست و تموم موجوداتِ عالم، مثل گیاهان و دریاها، همه پاک و مطهر هستند؛ پس ما هم که داریم به عنوان یک موجود زنده روی این کره‌خاکی راه میریم باید پاک و مطهر باشیم و به زمین صدمه نزنیم.. شهید محمد بلباسی 🕊 🌿☘ با ما همراه باشید https://eitaa.com/BandeParvaz
عهد عاشقان♥️🤍♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🍃 🍃🍃 🍃 ✍ ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ ۱۸ محرم ۱۴۴۴ ▪️شهید امیرلطفی ▪️ ▪️شهید سید مهدی حسینی ▪️ ♡ 🍃 🍃🍃 🍃🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نــام✨ امیر نـام خـانوادگـی ✨لطفی نـام پـدر✨محمدتقی تـاریخ تـولـد✨۱۳۶۵/۷/۲۷ مـحل تـولـد✨تهران سـن✨۲۹ سـال دیـن و مـذهب✨اسلام شیعه تـاریخ شـهادت✨۱۳۹۴/۹/۲۹ مـحل شـهادت✨خالدیه سوریه مـحل مـزار✨بهشت زهرا(س) شهید امیر لطفی، ۲۹آذرماه امسال مصادف با شهادت امام حسن عسکری(ع) حین مبارزه با‌‌ تروریست‌های تکفیری در شهر حلب به شهادت رسید. 💔یکی از همرزمانش می‌گوید: در ساختمانی که ما بودیم و اطراف را زیرنظر داشتیم، وسایل گرمایشی نبود. بیشتر اوقات امیر هیزم جمع می‌کرد تا آتش روشن کنیم.🔥 همیشه دست‌هایش زخمی بود اما چیزی به ما نمی‌گفت. شب‌ها داخل آتش سیب‌زمینی می‌انداخت و صبح‌ها برای ما صبحانه درست می‌کرد. الحق که حضور او گرمابخش اتاق و دلگرمی ما برای تحمل غربت بود. 💟یکی دیگر از دوستانش تعریف می‌کند: وقتی با‌‌ تروریست‌ها درگیر شدیم، امیر به طرف یک ساختمان بلند رفت و چون به‌خاطر تمرینات ورزشی بدن ورزیده‌ای داشت، خود را بالای ساختمان رساند و توانست چندنفر از‌‌ تروریست‌ها را ازبین ببرد. در همین زمان یکی از دوستان ما زخمی شد و تیر به بالای قلبش خورد. همگی فکر کردیم شهید شده اما امیر اصرار داشت به او کمک کند. 🥀بالاخره توانست دوستش را به داخل گودالی در نزدیکی ساختمان ببرد تا از تیررس دشمنان دور بماند. سپس به ساختمان برگشت و از محفظه‌ای که جای کولر بود، به سمت‌‌ تروریست‌ها شلیک کرد. محفظه ساختمان حصار و فنس نداشت و ۲نارنجک به داخل ساختمان افتاد که امیر توانست زود به خارج از ساختمان بیندازد. در همین زمان تیر به کنار گوشش خورد و با همان وضع به مبارزه ادامه داد تا اینکه