eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
23 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
یه را هر روز بخوانم. من آن موقع معنی آن دعا را نمی‌دانستم چون آقا مسلم از من خواسته بود اول عربی آن را بخوانم و بعد معنی آن را. بعد از اینکه آقا مسلم به سوریه رفت دعای مرزبان را خواندم و مانند سنگی که از ارتفاع بسیار بالایی به دورن آب پرتاب می‌شود و صدای بلندی می‌دهد احساس کردم آخرین ریسمانی که قلب من با قلب شهید خیزاب به هم وصل بود از هم جدا شد. من هر روز این دعا را خواندم تا زمانی که خبر شهادت آقا مسلم را به من دادند. هنوز هم بعضی روزها این دعا را به یاد آن روزها می‌خوانم و گریه می‌کنم. حق شهید خیزاب شهادت بود او اگر از مرگ عادی از دنیا می‌رفت دل ما می‌سوخت خوشحالم که من به عنوان همسر و محمد مهدی به عنوان فرزند مانع جهادش نشدیم. آرامش در لحظه وداع، مهر قرمز شهادت تسنیم:بعد از خواندن آن دعا چگونه به آرامش رسیدید. چگونه به او آرامش دادید؟ رنجبر:شهید خیزاب از من پرسید "چه چیزی باعث شده که دیگر به من نمی‌گویی نرو؛ با اینکه می‌توانی بگویی". گفتم: در نهایت در شناسنامه همه ما فوت یا شهادت را می‌نویسند حیف است که در شناسنامه‌ات بنویسند "فوت شد" اگر قرار است در شناسنامه مهری بخورد بگذاریم مهر قرمز شهادت باشد. آقا مسلم خیلی خوشحال شد و گفت:"دعا کن رو سفید شوم". همان هم شد، آقا مسلم در گردان یا زهرا و با همان نشانه‌ها و به شکلی که دوست داشت شهید شد. فیلم لحظات قبل از شهادتش را می‌بینم و خدا را شکر می‌کنم که حتی قبل از شهادتش هم روحیه خوبی داشت، مداحی می‌کرد. نشانه‌های شهید خیزاب پس از شهادت تسنیم: در مورد نشانه‌های شهادت گفتید، این نشانه‌ها چه بود. رنجبر: شهید خیزاب در وصیت خودشان هم به آرزوی شهادت اشاره کرده‌اند. زمانی که به قبرستان بقیع رفته بودیم ایشان نشانه‌هایی مطرح کرد که بعد از شهادت همان نشانه‌ها را داشت. پشت قبرستان بقیع گفتند که دلم می‌خواهد در گردان یازهرا(س) شهید شوم، دلم می‌خواهد نشانی از حضرت زهرا(س)، یک نشانه از حضرت ابوالفضل(ع)، یک نشانه از امام حسین(ع)، نشانه‌ای از علی‌اصغر و حضرت زینب(س) داشته باشم، ایشان بعد از گفتن این نشانه‌ها مداحی می‌کردند و من از این صحنه با تلفن همراهم فیلم گرفتم. بعد از شهادت ایشان دیدیم که آقا مسلم همان صاحب همان نشانه‌هایی شد که آرزویش را داشت. نامه‌های محمد مهدی به پدرش تسنیم:از محمد مهدی 8 ساله بگویید. او در نبود پدرش چه می‌کند و چگونه آرام می‌شود. رنجبر: فرزندان شهدا با هم متفاوت هستند. بعضی از آنها وقتی عکس پدرشان را که می‌بینند بیقرار می‌شوند و گریه می‌کنند به حدی که نمی‌توانند حتی عکس آنها را هم ببینند. اما محمد مهدی در تمام نقاط خانه و اتاقش عکس حضرت آقا و عکس پدرش را آویزان کرده و با چسبانده است. بر عکس بسیاری از فرزندان شهدا که در نبود پدرانشان بسیار بیقرار می‌شوند محمدمهدی چون آرزوی پدرش را می‌دانست اکنون با گنجینه که برایش ساخته‌ایم و سرشار از یادگاری‌های پدرش است زندگی می‌کند. گاهی برخی وسایل پدر را برای دقایقی در می‌آورد با آنها بازی می‌کند. محمد مهدی مدام برای پدرش نامه می‌نویسد، آخرین نامه‌ای که برای آقا مسلم نوشته نیز مربوط به روز پدر است. او مدام به این فکر می‌کرد که برای روز پدر چه هدیه‌ای بخرد، تمایل داشت برای او لباس بخرد، او را توجیه کردم که پدر نمی‌تواند لباسی که می‌خری را بپوشد، اما محمد مهدی می‌پرسید:"وقتی شهدا زنده هستند پس می‌توانند لباس بپوشند اما ما آنها را نمی‌بینیم." محمد مهدی از استاد تکواندو خود؛ استاد قمیان؛ جعبه‌ای هدیه گرفته بود که بسیار دوستش داشت، به او گفتم:" آدم وقتی چیزی را خیلی دوست دارد به کسی که خیلی دوست دارد هدیه می‌دهد. این را به پدرت هدیه کن و تسبیح‌های او را در آن بچین" او هم این هدیه را تقدیم به پدرش کرد. محمد مهدی حتی عیدی‌هایش را هم به پدرش داد و گفت: "تمام عیدی‌های من برای بابا، اما باید قول بده زود برگرده". او یک نامه هم برای پدرش نوشت و به شانه ماکت پدر چسباند و معتقد است که پدرش این نامه را زمانی می‌خواند که کسی در خانه نباشد. محمد مهدی به بهانه‌ها و مناسبت‌های مختلف برای پدرش نامه می‌نویسد، من همه این نامه‌ها را در دفتری نگه می‌دارم تا زمانی که بزرگ شد آنها را ببیند. گنجینه شهید خیزاب از ایده تا اجرا تسنیم: در مورد گنجینه شهید خیزاب بگویید. اصلأ چه شد که تصمیم گرفتید تمام آثار و یادگاری‌های شهید خیزاب را در یک جا جمع کنید. هدفتان از این کار چه بود. رنجبر: محمدمهدی گاهی وسایل پدرش را بیرون می‌آورد، با آنها بازی می‌کرد، در واقع با آنها زندگی می‌کرد. بین لباس‌ها می‌خوابید. این برای من به دغدغه‌ای تبدیل شده بود. بعد از مدتی به من گفت: "مامان میشه یه کمد شیشه‌ای تو خونه بزنی که همه وسایل بابا جلوی چشمم باشه؟" ایده ایجاد این موزه و در واقع این گنجینه با این حرف محمدمهدی در من ایجاد شد. سه ماه بعد از شهادت شهید خی
زاب بود که این موزه که حاوی تمام وسایل و آثار ایشان است را درست کردیم. در مدت یک ماه به صورت شبانه روزی روی آن کار کردیم. ابتدا از قفسه‌های خانه شروع کردیم و کم کم آن را گسترش دادیم، قفسه‌ها را زیاد کردیم و هر چیزی که از شهید خیزاب مانده بود را درون آنها گذاشتیم. این موزه حاوی وسایل شخصی، لباس‌های شخصی و نظامی، کتاب‌ها، دست نوشته‌ها و تمام وسایلی است که این شهید از آنها استفاده می‌کرد. محمد مهدی یک دست از لباس‌های پدرش را نیز درون کمدش گذاشته است او حس می‌کند وقتی لباس‌های پدرش و عکس‌های او همه جا باشد پدرش بیشتر مراقب او است و او را می‌بیند. در مجموع در یک ماه با تلاش شبانه روزی این گنجینه را فراهم کردیم. من حتی اجازه نمی‌دادم شهید خیزاب زمانی که محاسن خود را اصلاح می‌کنند آن را دور بریزند و نگه می‌داشتم تا در آب روانی بریزم، چند باری قبل از شهادتشان فرصت نشده بود که برویم و محاسنشان را دور بریزیم و محمدمهدی این مسئله را می‌دانست، یک روز که با گریه از من اصرار کرد آن‌ها به پسرمان دادم که ببیند و به محض دیدنشان گریه‌اش شدت گرفت و ساعت‌ها روی آن‌ها خوابید تازه آن لحظه من روضه حضرت رقیه(س) را درک کردم که لحظه‌ای که ایشان طلب پدر کرد سر پدر را برایش بردند. محمدمهدی از کوچک‌ترین وسایل پدرش هم نگذشت و تمامی آن‌ها را در گنجینه جمع آوری کرده حتی وسایلی که از سوریه برگشته بود را در بخشی جداگانه نگه‌داری می‌کند تا به گفته خودش وقتی بزرگ شد بداند که این وسایل برای سوریه بابا بوده که اگر من هم خواستم بروم بدانم چه چیز را باید بردارم. از تصور غلط برخی مردم تا تلاش دشمن برای القای تفکر نادرست تسنیم: به نظر شما آیا جامعه آن طور که باید مدافعان حرم را می‌شناسند و منصفانه در مورد آنها قضاوت می‌کنند؟ رنجبر: تا کنون رسانه‌های گروهی مثل برخی خبرگزاری‌ها برای شناساندن و معرفی مدافعان حرم خیلی تلاش می‌کنند اگر همه خبرگزاری‌ها این تلاش را می‌کردند حتی یک نقطه منفی هم کسی در مورد مدافعان حرم فکر نمی‌کرد اما متاسفانه خیلی‌ها طوری برخورد می‌کنند که دلم می‌شکند. بارها دلم شکسته است؛ تصور غلطی که مدافعان حرم پول می‌گیرند بین بعضی مردم رواج دارد تسنیم:آیا تا کنون از برخورد مردم با خودتان دلخور شده‌اید؟ رنجبر:بله بسیار؛ بارها پیش آمده که برخی‌ها می‌خواهند از ما پول قرض بگیرند آن هم به خیال اینکه مدافعان حرم پول می‌گیرند. آنها می‌گویند به شما خیلی پول می‌دهند. اما این تصورکاملأ اشتباه است. ما به جز حقوقی که شهید خیزاب از سپاه می‌گرفت هیچ حقوقی نمی‌گرفتیم. در حال حاضر هم همین‌طوراست و شرایط زندگی ما با گذشته هیچ فرقی نکرده است. تنها فرق زندگی ما با گذشته این است که شهید خیزاب پرواز کرده و به آرزویش رسیده و جسمش کنار ما نیست. چرا برخی مردم فکر می‌کنند که مدافعان حرم پول می‌گیرند. چند روز پیش خانمی می‌گفت که من شنیدم از کشور سوریه به شما نفری صد میلیون پول دادند در صورتی که اصلا چنین چیزی نبوده و نیست. این حرف‌ها خیلی ما را نارحت می‌کند. من چون مرتب سر مزار می‌روم خیلی حرفها را می‌شنوم. بعضی وقت‌ها می‌گویند "خانواده‌های این شهدا چرا اجازه دادند جوانان‌شان بروند. اینا مدافع سیاست شدند نه مدافع حرم". این حرف‌های تلخ خیلی  ناراحت کننده است اما نمی‌توانیم به همه آنها جواب بدهیم. من همیشه از شهید خیزاب خواسته‌ام که خودشان عنایتی کنند توان ویژه‌ای به رسانه‌های گروهی بدهند تا حرفهایشان را بهتر انتقال دهند و به شناخت بهتر مدافعان حرم کمک کنند. راز مداحی سید رضا نریمانی؛ همسر و فرزند شهید خیزاب سبب سرودن شعر مدافعان حرم تسنیم:آیا تا کنون شده آنقدر دلتان بشکند که گریه کنید؟ یا نفرین کنید؟ چه چیز شما را خیلی ناراحت می‌کند. خانم رنجبر که تا آن لحظه محکم و صبور به تمام سئوالاتمان پاسخ داده بود، این بار بغض می‌کند اشک می‌ریزد. گویی خاطره خوبی از برخی مردم ندارد. صدایش می‌لرزد و به سختی حرفش را می‌زند. رنجبر:یک روز به گلستان شهدا رفته بودم، خیلی دلم شکسته بود. آقای سید رضا نریمانی(مداح) برای زیارت به گلستان شهدا آمده بودند، من ایشان را نمی‌شناختم اما محمد مهدی ایشان را شناخت. به طرفشان رفتیم. آقای نریمانی متوجه شدند که ما خانواده شهید خیزاب هستیم. من به ایشان گفتم که برای ما دعا کنند که خدا به ما صبر بدهد. پرسید:"مگر چه شده؟" گفتم: "به خاطر حرفهای مردم، ما بیشتر از آن چیزی که شهادت آقا مسلم اذیتمان کند حرفهای مردم آزامان می‌دهد." بعد از آن آقای نریمانی از یکی از دوستان شاعر خود خواستند شعری در این زمینه بسرایند. ایشان آن شعر را خواندند. شعر در مورد شهدای مدافع حرم است که هر وقت آن را گوش می‌دهم آرام می‌شوم. این شعر در مناسبت‌های مختلف برای شهدای مدافع حرم خوانده شده و بسیار تامل برانگیز است. "دلم یه جوریه، ولی پر از صبوریه/ چقدر شهید دارن میارن از ت
و سوریه/ منم باید برم آره برم سرم بره، نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره، یه روزی بیاد نفس آخرم بره/ منم یه مادرم پسرمو دوستش دارم ولی جوونمو به بی بی می سپارم/ بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم، حسین آقام آقام آقام... این شعر با مداحی سید رضا نریمانی نزد رهبر معظم انقلاب نیز خوانده شده است.  ماجرای حجاب؛ از قبل از ازدواج پوشیه می‌زدم تسنیم:نوع حجاب شما برای مردم کنجکاوی ایجاد می‌کند، آنها دوست دارند بدانند که چرا شما بعد از شهادت آقا مسلم پوشیه می‌زنید، آیا ایشان از شما خواستند؟ رنجبر: من قبل از ازدواج هم چنین حجابی داشتم و پوشیه می‌زدم اما نه به صورت منظم. مکان‌های خاصی می‌زدم، مکان‌هایی که آشنایان حضور داشتند پوشیه نمی‌زدم. شهید خیزاب قبل از شهادتشان از من خواستند که پس از شهادتشان پوشیه بزنم. الان نزدیک سه سال است که من همه جا با پوشیه بودم. شهید خیزاب می‌دانست که من طاقت نمی‌آورم و زیاد به گلستان شهدا می‌روم. این پوشیه را گفتند بزن که امنیت و راحتی برای خودم باشد. گاهی می‌گویم چقدر شهید خیزاب قشنگ فکر کردند که برای نبودن خودش هم غیرت خرج کرده و هوای ما را دارد. خوشحالم که آرامش و راحتی را با پوشیه برای من رقم زد. حق مدافعان حرم ادا نشده است؛ تلاش دشمن در القای افکار نادرست بیشتر بوده است تسنیم:آیا به نظر شما حق مدافعان حرم ادا شده است؟ رنجبر: نه، آن‌طور که باید حق مدافعان حرم ادا نشده است. هنوز خیلی‌ها روشن‌گری نمی‌کنند. به همان روالی که خبرگزاری‌های داخلی برای حفظ و شناخت ارزش‌های اسلامی و دینی ما تلاش می‌کنند دشمن هم تلاش می‌کند. من فکر می‌کنم تلاش دشمن در این زمینه بیشتر بوده و یکسری دروغ‌ها را توانستند در گوش مردم فرو کنند و مردم به این باورهای غلط برسند. بیداری مردم بعد از شهادت شهید حججی تسنیم:با وجود اینکه معتقدید حق شهدای مدافع حرم به درستی ادا نشده است اما بسیاری از نوجوانان و جوانان ما که تعدادشان کم نیست علاقه بسیاری به مباحث ایثار و شهادت نشان می‌دهند و خیلی‌ها نیز آروزی شهادت در سر دارند. نسل جدید بر عکس تصور خیلی‌ها انقلابی و ولایی هستند و از آرمان‌های دین و انقلاب دفاع می‌کنند. فکر می‌کنید علت آن چیست. رنجبر: بعد از شهادت شهید حججی مردم بیدارتر و آگاه‌تر شدند؛ اما این آگاهی ممکن است کم کم رو به سردی بگیرد، یاد و خاطر شهدا همیشه باید زنده نگه داشته شود و مربوط به شهیدی که تازه می‌آید نباشد. وقتی فیلم شهادت شهید خیزاب را می‌بینم متوجه می‌شوم که واقعأ حیف بود این شهید به مرگ طبیعی از دنیا برود. ایشان در مقام یک فرمانده بودند و نیروهای فاطمیون، حیدریون و ... را فرماندهی می‌کرد اما وقتی به فیلم لحظه شهادت نگاه می‌کنیم اصلأ متوجه نمی‌شویم که یک فرمانده هستند. حتی در لحظه‌ای که شهید می‌شود تمام دغدغه‌اش نیروهای فاطمیون است. شهید حججی شهدای اصفهان را زنده‌تر کرد شهید حججی بسیاری از شهدا به ویژه شهدای اصفهان را زنده‌تر از قبل کرد. حتی شهدای دفاع مقدس را نیز بیشتر زنده کرد.ارادتی که به شهید احمد کاظمی داشتند باعث شد که هرگاه نام شهید حججی می‌آید نامی از شهید کاظمی نیز مطرح شود. صبری که از حضرت زینب (س) به خانواده شهدا می رسد بعد از شهادت شهید حججی صحنه‌ای از شهادت دیدیم، آتش زدن چادرها و چهره معصومانه شهید در آن تصاویر تلنگری بود برای آنهایی که شاید در دل هیچ بویی از شهادت نبرده باشند، وقتی انسان آن صحنه‌ها را می‌بیند خصوصأ خانواده شهید حججی را، متوجه می‌شود که آنها دنیایی از صبرند و این واقعأ دست خود خانواده نیست، صبری است که از حضرت زینب (س) هدیه گرفته‌اند. شهدای مدافع حرم برای نسل جدید رفتند شهدای مدافع حرم برای نسل جدید رفتند تا به آنها بفهمانند که اگر ما از شهدای دفاع مقدس تمسک گرفتیم شما می‌توانید جلوتر از ما باشید. چرا که هم شهدای دفاع مقدس را دارید  و هم شهدای مدافع حرم. من همیشه فکر می‌کنم هر وقت از شهدای مدافع حرم یاد می‌شود از شهدای دفاع مقدس هم باید یاد شود چون اگر آنها نبودند شهید خیزاب و شهید حججی‌ها هم نبودند. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد تسنیم: به نظر شما چه می‌شود که بعد از شهادت شهید حججی مردم ما بیدارتر می‌شوند. شهید حججی چه کرد که این غیرت را در جوانان بیدار کرد. رنجبر:وقتی که دشمن شهید حججی را به اسارت گرفت و تصاویر آن را منتشر کرد هرگز فکر نمی‌کرد که آن تصاویر اراده و عزم مردم به ویژه جوانان را بیدارتر و آگاه‌تر کند. وقتی تصویر شهید حججی منتشر شد نظر بسیاری از مردم نیز عوض شد. دشمن با انتشار آن تصاویر می‌خواست روحیه جهادی را در جوانان ما از بین ببرد که کاملا برعکس شد. به قول شهید خیزاب خداوند دشمن را از احمق‌ترین آدم‌ها می‌آفریند. روحیه جهادی در مردم ما خیلی بالاست اما هنوز هم جا دارد که تلاش بیشتری در این زمینه صورت بگیرد. تلویزیون برای معرفی مدافعان حرم و شهدا به میدان
بیاید تسنیم:به نظر شما برای معرفی و شناساندن بیشتر مدافعان حرم چه باید کرد؟ انتظار شما از کدام رسانه گروهی بیشتر است؟ رنجبر:تلویزیون یکی از پربیننده‌ترین رسانه‌های گروهی است که می‌تواند نقش بسیار پررنگ و موثری در شناساندن شهدا و مدافعان حرم داشته باشد. تصور برخی مردم این است که با شهید شدن یک فرد خانواد به فلاکت می‌افتد و فرزندانش روزگار بدی پیدا می‌کنند اما ما فرزندان شهدای بسیار موفقی داریم که نیاز به شناخته شدن و معرفی دارند. رسانه‌های گروهی وقتی می‌خواهند از شهدا بگویند ناراحتی و آه و ناله فرزند شهید را نشان می‌دهند. مانند شبی که ما به مزار همسرم رفتیم و محمد مهدی روی مزار پدرش به خواب رفت، او را در آغوش گرفتم و خبرنگاری عکس گرفت و فردا زیر این عکس تیتر زدند که "آیا شهید خیزاب نمی‌دانست که روزی خانواده‌اش به فلاکت می‌افتد". کسی درد دل مرا نمی‌داند و نباید قضاوتی در مورد ما داشته باشد. فکر برخی مردم بسیار بد است. رسانه‌های گروهی به جای منتشر کردن این عکس‌ها و ناراحتی‌ها از پیشرفت‌های تحصیلی و موفقیت‌های فرزندان شهدا بنویسند. زندگی خانواده‌های شهدا را قالب یک مصاحبه و یا مستند تهیه کنند و در اختیار بینندگان بگذارند. اینها بسیار در مردم ما تاثیرگذار است. اما در این زمینه کم کاری شده است. باید در قالب مستند، حقایق زندگی شهدا را بیان کرد تسنیم:می‌توانید در این مورد کمی بیشتر توضیح دهید؟ صدا و سیما چه اقدامی برای شناسناندن بیشتر مدافعان حرم می‌تواند انجام دهد؟ رنجبر: اگر صحبت‌های خانواده شهدا همراه با دست‌نوشته‌ها و مکتوبات شهید در قالب مستند ارائه شود مانند بمبی برای نسل جوان عمل خواهد کرد که روی آن‌ها تاثیر می‌گذارد. چه بسیار افرادی که حتی داشتن دست خط شهید را برکتی در زندگی‌شان می‌دانند. گاهی من فکر می‌کنم ایده و فکر جمع آوری گنجینه شهید خیزاب را خدا به دل محمدمهدی انداخت و افراد بسیاری با دیدن این گنجینه زیر و رو شدند، حتی سفره‌ای که همگی سر آن غذا می‌خوردیم بعد از شهادت وارد گنجینه شد، محمدمهدی کاسه و بشقاب و لیوان پدرش را جدا کرد تا برای خودش باقی بماند و هرزمان که می‌خواهد به آن نگاه کند. قهرمان زندگی من تسنیم:شما چگونه از پدر برای محمد مهدی می‌گویید. احساس محمد مهدی و تفکر او در مورد پدر و شهادتش چیست. رنجبر:من هر شب یکی از خاطره‌های آقا مسلم را در قالب داستان برای پسرم تعریف می‌کنم؛ قصه هر شب هم عنوانش "قهرمان زندگی من" است. یک بار پسرم پرسید که "بابا برای مردم رفته و شهید شده؟" گفتم: "چرا می‌پرسی؟" گفت: "می‌خوام بدونم که مردم می‌دانند که شهدا به‌خاطر آنها رفته‌اند؟" خیلی به این سئوال فکر کردم. اگر به او می‌گفتم که پدرش به خاطر مردم رفته، ممکن بود طلبکار مردم شود و توقعی هم برایش ایجاد می‌شد. جواب دادم: "نه، اولین چیزی که برای پدر مهم بود عشق به اهل بیت(ع) بود، عشق به خدا بود و اگر نمی‌رفت حرم حضرت زینب(س) را خراب می‌کردند"؛ و بعد داستان کربلا را برایش تعریف کردم. او گفت: "فکر کردم بابا برای مردم رفته". مدتی پیش صحبتی با همسران شهدا داشتم. به آنها گفتم که باید طوری با بچه‌ها صحبت کنیم که بعدها طلبکارانه با مردم برخورد نکنند؛ چون خودشان هم آسیب می‌بینند و بعد هم از شهدا و یاد آنها فاصله می‌گیرند. ما باید از حالا به آنها یاد بدهیم تا بزرگ که شدند خودشان متوجه شوند. مقاومت محمدمهدی در برابر شهادت پدر؛ آقا مسلم او را آماده شهادتش کرده بود تسنیم: آیا شهید خیزاب فرزندش را هم آماده شهادت خود کرده بود؟ در مورد شهادت به محمد مهدی هم حرفی زده بودند؟ رنجبر: آقا مسلم محمد مهدی را برای شهادتش آماده کرده بود. فکر می‌کنم این روحیه‌ و آرامشی که درحال حاضر پسرم دارد به خاطر همین است. من روزی دو بار به گلستان شهدا سر مزار همسرم می‌روم. یک بار به تنهایی و یک بار هم به همراه محمدمهدی. آقا مسلم قبل از شهادتش هم من را آماده کرده بود هم پسرم را. برنامه زندگی ما این بود که هر هفته شب‌های جمعه به گلستان شهدا می‌رفتیم؛ محمد مهدی با آن حال و هوا بزرگ شده بود. هر هفته سر یک قطعه می‌نشستیم، یک‌بار شهدای گمنام، یک بار شهدای کردستان یا دفاع مقدس و .... آمین محمد مهدی برای شهادت پدر تسنیم: عکس‌العمل محمد مهدی در برابر علاقه پدر به شهادت چه بود؟ رنجبر:آقا مسلم می‌گفت من دعا می‌کنم شهید شوم شما آمین بگویید. من نمی‌گفتم اما محمد مهدی "آمین" می‌گفت. وقتی خبر شهادت را دادند محمد مهدی گفت: "خدا راشکر" گفتم: "چرا این حرفو می‌زنی" گفت: "چون بابا خودش همیشه دعا می‌کرد که شهید شود." محمد مهدی فکر می‌کرد پدرش حالا به آرزوش رسیده و به خاطر آمین‌های اوست که پدرش شهید شده است. آروزی محمدمهدی هم شهادت است تسنیم: آیا محمد مهدی نیز از شهادت چیزی می‌داند؟ شهید خیزاب قبل از شهادتشان چگونه با محمد مهدی رفتار می‌کردند. رنجبر:حرف محمد مهدی
هم شهادت است، می‌گوید دعا می‌کنم شهید شوم. اما وقتی با  او حرف می‌زدم، می‌گفت: "اول می‌خوام حاج قاسم بشم و بعد شهید بشم. شهید خیزاب خیلی خوب محمد مهدی را تربیت و آماده کرده بود. گاهی فکر می‌کنم که اگر شهید خیزاب زنده بود محمد مهدی در مسیر بهتری قرار می‌گرفت چون آقا مسلم از همان سن کم نکات بسیار مهمی را به او آموزش داده بود و این آموزش‌ها چون در قالب بازی بود محمدمهدی خیلی زود یاد می‌گرفت. "پایتخت" و "به وقت شام" تسنیم: نظرتان در مورد سریال پایتخت که چند قسمتش به مدافعان حرم و داعش مربوط است و فیلم به وقت شام چیست؟ این آثار چقدر در معرفی مدافعان حرم کارساز هستند. رنجبر:سریال پایتخت را نمی‌دیدم، فرصت دیدن آن را نداشتم اما محمد مهدی پیگیر این سریال بود. چند شب پیش دیدم که اصرار می‌کند کنارش بنشینم و این فیلم را همراه او ببینم، احساس کردم می‌ترسد. نمی‌دانستم موضوع فیلم چه بود. علت را از او پرسیدم و گفت:" می‌ترسم اما لطفا تلویزیون را خاموش نکن". محمد مهدی تا حدودی موضوع و داستان سریال پایتخت را برایم گفت. چند لحظه‌ای از فیلم که گذشت احساس کردم چانه محمد مهدی می‌لرزد... خانم رنجبر گریه می‌کند. صدایش می‌لرزد، ادامه می‌دهد: وقتی دیدم رنگ محمدمهدی پریده می‌خواستم تلویزیون را خاموش کنم اما اصرار کرد که خاموش نکنم. محمدمهدی وقتی چکمه‌های داعشی‌ها را می‌دید جلوی چشمانش را می‌گرفت، می‌ترسید نگاه کند. وقتی دیدم محمدمهدی گریه می‌کند طاقت نیاوردم تلویزیون را خاموش کردم. محمد مهدی همان‌طور که گریه می‌کرد گفت:" یعنی اینها بابای منو اینطوری شهید کردن؟"  محمد مهدی اون شب گفت: "می‌دونی چه آرزویی دارم؟ آرزو دارم یک بار این فیلم را در لشکر بگذارم و من کنار دوستان بابا و سردار عرب‌پور باشم و این فیلم را بدون ترس ببینم." فکر کردم که خدایا چه چیزی باعث می‌شود که این بچه بخواهد این فیلم را با وجود اینکه اینقدر می‌ترسد، ببیند. خیلی دلم برایش سوخت اما به روی خودم نیاوردم. می‌خواهم بگویم وقتی یک فیلم اینقدر روی یک فرزند شهید تاثیر دارد شاید بسیاری از مردم که این فیلم را می‌بینند تاثیر بیشتری بگیرند. این سریال که در قالب طنز نشان داده شد تاثیر زیادی بر مردم داشت پس کار بیشتری که باید توسط رسانه‌های انجام شود لازم است. خیلی بیشتر از اینها می‌توان در مورد شهدای مدافع حرم و مدافعان حرم کار کرد تا همان چند درصد افکار غلط مردم نیز از ذهن‌ها پاک شود. در مورد"به وقت شام" باید بگویم هنوز موفق به دیدن این فیلم نشده‌ام. من در افتتاحیه فیلم وظیفه خودم و محمد مهدی دانستم که حضور داشته باشیم و از ایشان تقدیر کنیم. محمد مهدی عکس پدرش را به آقای حاتمی کیا هدیه داد اما فیلم را ندیدم چون پسرم همراهم بود و احساس کردم که دیدن این فیلم برای او خوب نیست. در مجموع با تعریف‌هایی که از این فیلم شنیدم متوجه شدم اگر یک کار اساسی در این مورد تا حالا صورت گرفته همین فیلم به وقت شام و پایتخت است. اما معتقدم که باز هم بهتر از اینها هم می‌توان کار کرد. هر کس در زمینه کاری خودش اقدامی انجام دهد، به قول شهید خیزاب یک دست صدا ندارد، اگر همه کنار هم قرار بگیرند خصوصأ در مورد کارهای فرهنگی خیلی بهتر می‌توان کار کرد و نتیجه گرفت. تاثیر ماهواره بر افکار نادرست مردم تسنیم:به نظر شما در القای افکار نادرست بین مردم ماهواره چه تاثیری دارد؟ رنجبر: گاهی که به مزار همسرم می‌روم حرف‌هایی می‌شنوم که دلم به درد می‌آید، روزی خانمی به من فیلمی نشان داد. فیلم شادی و پای کوبی زنانی را نشان می‌داد. او گفت که ببین اینها دارند برای خودشان شادی می‌کنند آن وقت تو اجازه داده‌ای همسرت به سوریه برود و شهید شود. جلوی چشمانم را گرفتم که فیلم را دیگر نبینم. این نشان می‌دهد که دشمن در تلاش خود برای القای تفکر اشتباه در مردم موفق بوده است. دشمن از طریق ماهواره برخی تفکرات را در مردم بیدار می‌کند. این فکر مردم نیست بلکه فکر دشمنان است و توسط کسانی مطرح می‌شود که ماهواره دارند و می‌بینند. تاثیر فضای مجازی بر شناخت مدافعان حرم تسنیم: به نظر شما کمپین‌هایی که در فضای مجازی در مورد مدافعان حرم راه افتاد چقدر در تغییر افکار مردم در مورد شهدای مدافع حرم تاثیر گذاشت. رنجبر:کمپین‌هایی که در فضای مجازی راه افتاد خیلی برای شناخت مدافعان حرم کمک کرد، شاهد بودم که خیلی‌ها به تنهایی به گلستان شهدا می‌آمدند، در مزار شهدا می‌نشستند و با آنها حرف می‌زدند و درد دل می‌کردند. حتی برخی‌ها سر مزار شهید خیزاب می‌آمدند و من همه این رفت و آمدها را در دفتری ثبت کرده‌ام. چه بسیار دختر خانم‌هایی که محجبه شدند، وقتی از آنها می‌پرسیدم که چرا چادری شدید. می‌گفتند وقتی فهمیدیم شهید خیزاب خواسته همسرش بعد از شهادتش پوشیه بزند این خیلی سخت نیست که ما چادربزنیم. دختر خانمی از یکی از دانشگاه‌های اصفهان با سر و وضع نامناسبی به منزل
ما آمده بود. وقتی از موزه و آثار شهید خیزاب دیدن کرد آنقدر تحت تاثیر قرار گرفت که یک روز او را سر مزار شهید خیزاب وقتی که با حجاب کامل بود دیدم او را نشناختم. عکسش را نشانم داد. او آنقدر تحت تاثیر آن حال و هوا قرار گرفته بود که تصمیم گرفت چادر به سر کند. مهمتر اینکه او با یک طلبه نیز ازدواج کرد و من به این فکر کردم که شهدا چقدر می‌توانند در افکار مردم تاثیر گذار باشند. افکار مردم و میل آنها به تغییر و خوبی باید هدایت شود، تلاش ما باید بیشتر از تلاش دشمن باشد. رسانه‌های گروهی خصوصأ تلویزیون خیلی می‌توانند در این زمینه تاثیر گذار باشند. آرزوی یک سفر دیگر با آقا مسلم؛ حسرتی که می‌ماند تسنیم: آیا تا حالا پیش آمده که آرزو کنید کاش زمان به عقب بازمی‌گشت و کاری می‌کردم؛ حسرت چه چیزی بیشتر به دل شما مانده است. رنجبر:همان‌طور که گفتم هیچ وقت بین ما مشکلی پیش نیامد، همیشه می‌گویم خدا را شکر که هیچ وقت حسرت نمی‌خورم حتی زمان‌هایی که ایشان سرماخوردگی عادی داشتند من تا صبح بالای سرش بیدار می‌ماندم و اصلا خسته نمی‌شدم. زندگی ما اصلأ جای حسرت نگذاشت. فقط برای زیارت‌ها خیلی حسرت می‌خورم و ای کاش می‌گویم. آقا مسلم ما را به قم و جمکران می‌بردند، خانم رنجبر این را می‌گوید و گریه می‌کند. چند لحظه‌ای مکث می‌کند و با بغض ادامه می‌دهد: خیلی وقتها می‌گویم کاش آقا مسلم برمی‌گشتند و ما را یک سفر به قم و جمکران می‌بردند. حسرت این را خیلی می‌خورم. همیشه حسرت می‌خوردم که ای کاش جسم آقا مسلم هم همراه ما بود. صفر تا صد محمد مهدی مانند پدر است تسنیم: چه رفتارهایی از محمد مهدی شبیه پدرش است؟ کدام اخلاقش شما را یاد همسرتان می‌اندازد؟ رنجبر: از صفر تا صد محمد مهدی شبیه پدرش است، حتی ژست عکس گرفتنش هم به پدرش شباهت دارد. آقا مسلم عادت داشتند که موقع عکس گرفتن انگشت اشاره و وسطی شان را بلند می‌کردند(نشانه پیروزی) الان محمد مهدی دقیقا همین کار را می‌کند و در تمام عکس‌هایش دو انگشتش را بالا می‌گیرد. اخلاق خوب و شوخ او بیشتر به پدرش رفته است. چهره‌اش هم کاملا شبیه اوست. محبت‌های بدون ترحم مجموعه سپاه به محمد مهدی تسنیم: آیا محمد مهدی با دوستان پدرش ارتباطی دارد؟ در صحبت‌هایتان گفته بودید که محمد مهدی دلش می‌خواهد سریال پایتخت را در کنار سردار عرب پور ببیند. آیا در کنار ایشان آرامش می‌گیرند؟ رنجبر:مجموعه سپاه با محبت‌های بدون ترحم خود به محمد مهدی روحیه می‌داد. محمد مهدی علاقه زیادی به سرداران دارد، عکس‌هایی که با آنها گرفته روی پروفایلش می‌گذارد و می‌گوید برای اینکه دشمن بداند آنها خواسشان به ما هست. او احساس می‌کند در جمع دوستان پدرش که باشد دشمن نمی‌تواند به او آسیب برساند. همیشه می‌گوید کاش می‌توانستیم در لشکر زندگی کنیم و نمی‌داند که لشکر مکانی برای زندگی نیست. او دلش می‌خواست سریال پایتخت را کنار سردار عرب‌پور و دیگر دوستان پدرش ببیند چرا که در کنار آنها احساس آرامش می‌کند و معتقد است که با وجود آنها دشمن نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. شهید خیزاب سه نفر از همکارانشان را انتخاب کرده بودند و به محمدمهدی گفته بودند که این سه نفر را عمو صدا بزند. وقتی دلیلش را پرسیدم که شما همکار بسیار دارید چرا این سه نفر را انتخاب کرده‌اید، گفتند ولایت مداری این سه نفر برای من ثابت شده است و در عید غدیر با هم پیوند برادری بسته بودند. زندگی بعد از شهادت، فکر و ذکرم خادمی محمدمهدی است تسنیم: از زندگی‌تان بعد از شهادت شهید خیزاب بگویید. رنجبر: بعد از شهادت شهید خیزاب با پیشنهاد یکی از دوستان شهید؛ محمدمهدی را به باشگاه فرستادم و این نقطه شروعی بود برای کلاس‌های ورزشی. ورزش رفتن محمد مهدی شروع بقیه کلاس‌های او شد، کوهنوردی، اسب سواری، شنا و کلاس‌های مکارم اخلاق. فکر و ذکرم فقط خادمی برای محمد مهدی است تا طوری ایشان را بار بیاورم که نه تنها من بلکه اسلام و مسلمین به ایشان افتخار کنند. دعا می‌کنم خادم خوبی باشم و کمک کنم تا محمد مهدی مسیر پدرش را ادامه دهد و در راه اسلام موفق باشد. گفت‌وگو از ثریا قنبری و فوزیه یکتاپور 💌 🔽همراه ما باشید🔽 https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | در راه قله 🔻 رهبر انقلاب: شهادت قلّه است و قلّه بدون دامنه معنا ندارد... این دامنه و این مسیر چیست؟ اخلاص است، ایثار است، صدق است، معنویّت است، مجاهدت است، گذشت است، توجّه به خدا است، کار برای مردم است، تلاش برای عدالت است، تلاش برای استقرار حاکمیّت دین است. آن کسی که به قلّه میرسد، از اینجا باید برود و از این مسیرها حرکت کند. ۱۴۰۰/۰۷/۲۴ 💌 🔽همراه ما باشید🔽 https://eitaa.com/BandeParvaz
🍃♦️هشتم آبان سالروز شهادت دانش‌آموز بسیجی محمدحسین فهمیده که در سال ۱۳۵۹ اتفاق افتاد 🌟«رهبر ما آن طفل دوازده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم‌ ما بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید». «امام خمینی (ره)» 🔹شهید محمدحسین فهمیده در سال ۱۳۴۴ در قم متولد شد و در محیطی مذهبی و خانواده‌ای متدین پرورش یافت. در آستانه انقلاب به واسطه حوادث آن دوران، روح وی نیز مانند میلیون‌ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی شد و شیفته حضرت امام گردید. 🔸شهید فهمیده نوجوانی شجاع، فعال، کوشا و خوش برخورد بود و به مطالعه علاقه زیادی داشت. با وجود آنکه به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می‌خواند و همچنین برای والدین خود احترام خاصی قائل بود. شهید فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان پس از انقلاب اتفاق افتاد. او که عاشق امام و انقلاب بود خود را به کردستان رساند، اما به دلیل سن و سال کمش او را بازگرداندند. 🔹با شروع جنگ تحمیلی، در همان روزهای نخست، تصمیم می‌گیرد به جبهه برود و با سختی فراوان عازم خرمشهر می‌شود و با وجود سن و سال کم به فرماندهان ثابت می‌کند که لیاقت و شهامت حضور در جبهه را دارد. او در همان مدت کوتاه رشادت‌های فراوانی از خود نشان داد. ♦️نحوه شهادت: شهید فهمیده به اتفاق دوست شهیدش محمدرضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند که در هجوم عراقی‌ها، محاصره می‌شوند. محمدرضا شمس، زخمی می‌شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می‌رساند و به جایگاه قبلی خود برگشته و مشاهده می‌کند که ۵ تانک عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آنانند. حسین، در حالیکه تعدادی نارنجک به کمر خود بسته بود به طرف تانک‌ها حرکت می‌کند . تیری به پای او می‌خورد اما در اراده پولادین او خللی وارد نمی‌کند و در همان حال موفق می‌شود که خود را به تانک پیش رو رسانده و با استفاده از نارنجک آنرا منفجر کند. دشمن در این حال تصور می‌کند که حمله‌ای صورت گرفته و با سرعت تانک‌ها را رها کرده و فرار می‌کند؛ در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می‌شود و پس از مدتی نیروهای کمکی نیز می‌رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزین پاکسازی می‌کنند. 📝روز شهادت این شهید بزرگوار به علت رشادت و شهامت وصف ناپذیر این نوجوان رشید، روز بسیج دانش‌آموزی نام‌گذاری شده است. 🍃🌷 💌 🔽همراه ما باشید🔽 @BandeParvaz
روایتگر: "شهوت شهادت" شب کربلای پنج پلاکش رو کند و پرت کرد تو کانال پرورش ماهی گفت : چه کار داری میکنی ؟ چرا پلاکت رو میکنی؟ الان تیر میخوری، مفقود میشی گفت :فلانی من هر چی فکر میکنم .امشب تو شلمچه ما تیر میخوریم با این آتیشی که از سمت دژ میاد دخل ما اومده من یه لحظه به ذهنم گذشت اگه من شهید بشم جنازه ی ما که بیاد مثلا جلوی فلان دانشگاه عجب تشییعی میشه! به دلم رجوع کردم دیدم قبل از لقاء خدا و دیدار خدا شهوت شهادت دارم میخوام با کندن این پلاکه با نیامدن جنازه یقین کنم که جنازهای نمیاد که تشییع بشه که جمعیتی بیاد و این شهوت رو بخشکونم. تیر خورد و مفقود شد . مفقود شد؟ اگه مفقود شد چرا خاطرهاش گفته میشود؟ چی برا خدا بود و تو ابر کامپیوتر خدا گم شد؟ خدا یه زیر خاکی هایی داره نگه داشته روز قیامت رو کنه خدا بگه دیدید ملائک خدا؟ ببینید این هم جوون بوده اون جا فتبارک الله أحسن الخالقین رو ثابت میکنه @BandeParvaz
سلام وقت بخیر ✋ در مورد مسابقه ای که در کانال باند پرواز اجرا شد و مربوط به چله زیارت عاشورا و هفته دفاع مقدس بود .🌺کمال همنشین🌺 برای انتخاب نفرات برتر و اهدای جوایز ناقابل نیازمند داوری شما عزیزان هستیم 😇 آثار را بعداز این پیام ( با شماره شرکت کننده ) ارسال میکنم . ✅ دوستان باید لطف کنید , ۳ تا از نام های شرکت کنندگانی که بهترین اثر را داشتند در شخصی ارسال کنید ✅ تا امشب فرصت دارید🤗 ممنون که همراه ما هستید💛 🔽همراه ما باشید🔽 https://eitaa.com/BandeParvaz
مسابقه کمال همنشین ویژه هفته دفاع مقدس بهاره سادات حسینی ازمحلات سلام برادر ابراهیم ازخاطرم نمیرودکه به خاطرم رفتی میدانی که نحوه آشنایی من با شما فقط با تعریف یک داستان ازشما بود که خیلی حیرت انگیز بود. از همانجا بود که کتاب سلام بر ابراهیم را شروع به خواندن کردم. شهید عزیز دوست داشتی مثل بقیه شهدا گمنام بمانی و این هم میدانم که مادرت فاطمه زهرا سالم اهلل علیها هر شب به دیدار شما شهدای گمنام می آید. من همیشه با تو دردودل میکنم و تورا واسطه حاجتم قرار داده ام. و خودت میدانی به نیتت چه کردم. من باز هم همان حاجت را از تو میخواهم، میخواهم که سفارش من را به مادرت فاطمه زهرا سلام الله کنی. شهید گرامی اگر تک تک لحظات زندگی ام را در سختی بگذرانم گله نخواهم کرد اما اگر لحظه ای را در غفلت از دین باشم برایم همچون مرگ است پس دستم را بگیر تا تو را الگویی برای خود قرار دهم خجالت میکشم که باهاش حرف بزنم چون اونا بزرگتر از اون چیزی هستن که ماتصورش رو میکنیم فقط میگم چی شد که خدا رو درهمه حال درنظر گرفتی و باورش داشتی ازایشان میخواستم چون که به خداوند نزدیکند ونزدخدا روزی میخورندازخداوند بخواهند روزی مارا ظهور امام زمان عج قرار دهد وما را ازیاران ایشان قراردهد.وهمچنین تا زنده ام سعادت زیارت امام حسین علیه السالم وشفاعت ایشان روزیم شود. شهید ابراهیم هادی
مسابقه کمال همنشین دلنوشته به شهداویژه هفته دفاع مقدس سیده آینا قطبی از اهواز ۱۳ساله
مسابقه کمال همنشین دلنوشته به شهداویژه هفته دفاع مقدس سیدجعفربدری ازاصفهان
دلنوشته ای به شهدا یزید زمان خبر از خدا ندارد او در خواب کثیفی به سر میبرد نادان تر از نادانهای زمان نفس میکشد آلودگی ها را ای شهید عزیز تو گل زیبای این جهان بودی وهستی تو را چیدند ولی ساقه ی تو هنوز در خاک است ریشه دارد ای شهید ای گلستان خدا ای با غیرت تکه تکه شدی میدانم تو بوی شهدای کربلا میدهی و ما همچنان تکبیر بر فراز دنیا می کشیم الله اکبر الله اکبر چه دلنشین است چه ارامشی هست گفتن الله اکبر شما هم الله اکبر گویان شهید شدید حکایت شما حکایت جانبازی و مقاومت است دلیر مردان برای دفاع از ناموس و آبرو رفتید می دانم از زن و فرزند خویش گذشتید تا حجله ی فتح و ظفر ببندید ای شهید چه کرده بودید که خدا این گونه به شما عزت بخشید نامه ام پایانی ندارد چون شهید پایانی ندارد چه بی پایان سرآغازی طیبه پشام ۴۰ساله مسابقه کمال همنشین دلنوشته به شهداویژه هفته دفاع مقدس
به نام خدا دلنوشته ای به شهدا این راه دراز است شهید راه حق چگونه بپیمایند خسته دلان تا به کجا ،تا به کی ، با این پا... روحم قلبم را به آتش کشیده مرحمت بنما و نظری بیفکن تا شاید آرام گیرد این دل ... ای شهید دیدی که روزگار به شیعیان علی سخت گرفت، تو به دشمنان علی سخت بگیر. تو شاهدو ناظری که اخلاق پیامبر گم شده است انسانیت بسی کم رنگ شده است همه دم از اسلام ناب میزنند ولی با شمشیر همه را تیغ میزنند نمی پرسی پس کجا رفت آن اسلام ناب محمدی اسلامی که هزاران نفر کشته شد در آن تاکه اسلام بماند پا برجا همه حرص مال دنیا را میزنیم درِ خانه ی چه ناکس ها که نمی زنیم باز برایت بگویم ای شهید ،بهترین خدا بیعتم را بپذیر من برای شما نامه نوشتم ولی شهرم کبوتر نداشت چشم هایم خیسِ خیس خوابشان برد شما بودید که لبخند زدید و نامه را گرفتید صبح وقتی چشمانم بیدار شدن دستهایم را ندیدن من بال داشتم سفیدِ سفید.....‌ خدیجه پشام...۴۰ ساله مسابقه کمال همنشین دلنوشته به شهداویژه هفته دفاع مقدس
سلام مبینا کیانی پور هستم ۹ ساله از اهواز پایه سوم دلنوشته برای شهید فهمیده
شهیدمحله ام نماد عزت و یادآور امنیت ودرزمانه ما نشان غربت است محله ای که شهیددارد وداده یعنی صاحب وبزرگ دارد شهیدمحله یعنی کوچه به کوچه ومحله به محله ی این سرزمین مقدس است و به پایش خون ریخته شده شهیدمحله یعنی هرمحله ای برای امام زمان علیه السلام نماینده دارد شهیدمحله ما شهیدان رستمی وطاهری هستند که آب وهوای محله ی مارو معطر به بوی خویش کرده اند علی میکائیلی آذربایجان غربی تکاب
زهرا فولادی فارس ،لار
دلنوشته ای به شهدا به نام خداوندی که انسان را آفرید و از روح خود در او دمید و فرشتگان را فرمان داد تا در برابر وجودش سجود کنند و درود خداوند بر فرشتگانی که مطیع امر پروردگار خود هستند زیرکانه ترین مرگ شهادت است. (مقام معظم رهبری) سلام بر شهدایی که مرگ باعزت را به زندگی با ذلت ترجیح دادند آری اینان را می بینی مست ومدهوش هستند گوئی شراب عشق او را نوشیده اند آری شرابی که فقط آن شراب را در صحرای کربلا می توان یافت. شهید! ای سرخ ترین وجود، ای که خونت شقایق و لاله در خاک رویاند تا ابد یاد تو را برای زمینیان زنده کند، تو با مرگت به ما زندگی بخشیدی وای بر ما خواب غفلت سراپای وجودمان را فرا گرفته لحظه لحظه نفس کشیدنمان را مدیون تو هستیم و نمی فهمیم. شهید تو از کدامین دیار بودی که اینچنین کرامات و کمالات والا را در خود پروراندی و به جایگاه عرشیان صعود کردی که حتی گوی سبقت را از ملائک ربودی، به مقامت غبطه می خورم اما خود را لایق نمی بینم، چه معامله ای سودمندتر از این که انسان خود را به خدا بفروشد و چه خریداری منصف تر از خداوند می توان یافت؟  شهدا شراب حضور یار را سر کشیدند و لاجرم در پی نوشیدن این شراب باید ترک سر کرد، آری این پیکرهای بی جان گواه این ادعا است روحشان در ملکوت و جسمشان در خاک ماند هر چیز و کسی به سوی هم سنخ خود باز می گردد و "انالله وانا الیه راجعون" گواه این ادعا است آنها از سنخ نور بودند وبه منشاء نور باز گشتند، مرغان خوش الحان ملکوت بودند که به منزل جاودانی خود عروج کردند. آیا پرنده ای دیده ای که قفس را با خود بردارد و ببرد؟ سلام خدا و من و آیندگان و حاضران و غایبان بر شما تا روز قیامت. مریم رحیمی نام پدر : عبدالحسین ازخراسان شمالی بجنورد
بسم رب العشاق الحسین 💔 علیه السلام از غروب غم انگیز ترین روز تاریخ بشریت تا چهلمین روز هجران زینب کبری و همراه با قافله ی اُسرا ،چهل منزل دل به دریای بی کران معرفت شهدا سپردم .. منزل به منزل عشق را چشیدم ..فراق را حس کردم و شیرینی وصال را لمس.. آن ها که لحظه به‌ لحظه حتی در عاشقانه هایشان یاد شهدا را فراموش نکردند و حتی لحظه ای از یاد هدف شان غافل نشدند و رنگ و بوی شهادت در تمام اعمال و رفتارشان دیده می شد، مرا به یاد سخن گل سرسبد شهدای مدافع حرم حاج قاسم عزیزم انداختند که گفت: ( شرط شهادت شهید بودن است، تا کسی شهید نبود شهید نمی شود) رهسپار شدم .... با دلتنگی همسران شان دلتنگ شدم ، با بغض مادران و پدران شان بغض کردم و همراه فرزندان شان اشک ها ریختم. در شگفت آمدم از صلابت و صبر مادرانی که انگار همان بانوی مکرمه ای که برای دفاع از حریمش از یل های رشید خود گذشته بودند، از صبر پیامبر گونه ی خود در جام وجودشان ریخته بود...مادرانی که گمانم به جای لالایی، شعر شهامت در گوش فرزندان شان زمزمه کردند و جای شیر طعم شیرین شهد شهادت را به آن ها چشاندند....‌‌ و پدرانی که تداعی کننده ی غم مولا و سرورم سیدالشهدا بر بالین جوان رشیدش بودند ، آنها که علی الدنیا بعدک العفا را با بغض‌های فرو خورده شان فریاد می زدند..همان هایی که با شکسته شدن عصای دست پیری شان ، بی صدا شکستند و پشت غرور مردانه شان از غم جوان شان بی صدا فرو ریختند و دم برنیاوردند به امید روزی که در جوار سیدالشهدا دیدارشان با مایه فخر و مباهات شان تازه گردد... و آه....که دلم چونان آينه ای تکه تکه شد و بر هرتکه تصویری از کودک یتیمی بر آن نقش بست...قلبم به درد آمد ..اشک هایم تسکینی بر شدت جراحات دلم نبود وقتی اشک های طفلان شان را می دیدم که به جای اینکه تکیه بر آغوش پر محبت پدران شان زده باشند و به جای اینکه دستان پدر نوازشگر صورت همچون گل شان باشد ،بهت زده به قاب عکس پدر خیره شده اند و تابوت سرد پدر را در آغوش گرفته اند و همچون رقیه ی سه ساله بی تابی می کنند و لحظه ها را می شمارند تا پدران شان با یک بغل لبخند برگردند و حتی برای یک بار دیگر گرمی آغوشش را حس کنند. می خواهم بگویم ...بنویسم .‌‌..از آن هایی که جذبه ی نگاهشان هر دل خفته ای را بیدار می کند.. اما کلمات می گریزند و واژه ها تسلیم شده اند که ما را یارای وصف نیست..مگر می شود پهنای بیکران دریا را با قطره ی آبی توصیف کرد .... شهدایی که رفتند و حماسه آفریدند تا گوشه ای از دلاوری های یاران امام حسین ( ع)در ظهر عاشورا را به رخ جهانیان بکشانند و نشان بدهند که هنوز هم برای دفاع از مظلومیت و مبارزه با ظلم حبیب ها و زهیرها و بریر ها هستند ...هنوز ام وهب ها هستند ... هنوز طعم شهادت احلی من العسل است .. باشد که هشیار شویم و صدای مان را به عجل لولیک الفرج بلند تر کنیم و ندای هل من ناصر حسین زمانه مان را بی پاسخ نگذاریم ( انشاالله) در گذر چله ی عاشقانه مان هر شهیدی را دیدم می توانست بهانه ای داشته باشد برای ماندن و گذر از تکلیف ...اما ...هیهات.. که در راه عشق تمام سختی ها هموار می شوند. . شهیدی را دیدم که حتی شیرینی خنده های کودک چند ماهه اش طعم شیرین شهادت را از یادش نبرد... شهیدی که نگاه های همسر منتظرِ بازگشتش ، تازه عروس و معشوقه اش را به نگاه های منتظر حضرت رقیه سپرد... شهیدی که حتی زیبایی یوسف گونه اش ...ثروت و شهرتش برایش زنجیری برای جاماندن از قافله ی عشاق نشد... شهیدی که گفت درس و تحصیلِ علم را در میدان عمل می آزمایند و رفت تا نتيجه ی سالها درسش را با فدایی شدنش پس بدهد... شهیدی که می گفت منوی شهادت برای هر که بخواهد باز است و خودش این گونه خواست که زیر دست و پای دشمن شکنجه شود و سر جدا شده اش را پیشکش برای حضرت زهرا ببرد ...و عاقبتش همان شد که آرزویش بود... شهیدی که ... شهیدی که... شهیدی که... هر کدام واژه به واژه و حرف به حرف یک دنیا وصف می خواهند ..و ساعت ها زمان... اما... گل هایی که رنگ و بوی گل برگ های شان با هم تفاوت داشت ، همه یک شهد در جام وجودمان ریختند..آن هم دفاع از ولایت و پشتیبانی از این سنگربان جهان تشیع است، مظلوم زمانه ام ...او که تمامی شهدا در وصایای خود حمایت و دفاع از او را به ما سپردند و تکلیف راه مان کردند.. در انتهای مسیر چهل روزه مان از خدا خواستیم که ان شاالله جان ناقابل ما فدای آن پرچم دار ظهور حضرت مهدی و شهادت در راه تحقق آرمان های شهدای عزیزمان قسمت و پایان راه مان باشد.... آمین یا رب العالمین زهرا محقق دولت آبادی
سمیرادل افکار از شیراز
در حالی که آسمان رنگ نیلگونش را از دست داده بودزمین از جنازه هایی به خاک و خون آغشته بود. آری ان سبک بالان عاشق به سوی از فرش به عرش پرواز کرده بودند. آسمانی شدن نه پر میخواهد نه بال فقط گوشی شنوامیخواهد برای شنیدن ندای دل. سلام برا مردان سرخی که نورانی اندسلام‌‌بر مجاهدانی که برای زنده کردن یاد ان قیام عظیم‌‌ جان خود را فدای ابا عبدالله الحسین کردند. خوشا بحال شما که بهر یاری دین به خون غلطیدید و شربت شیرین شهادت نوشیدید این من در راه مانده ای بی پناه و پرو بال شکسته را هم به جمع یاران عاشق را دهید ای سید تمام شهیدان مارادر پیشگاه حق تعالی شرمنده مساز تابا ام المومنین محشور شویم 🌹زینب احمدی فرزند محمد🌹
سلام سلام برپدری که سال ها ست اورا ندیدم سلام برپدری که سال ها ست در رویا هایم با او نجوا میکنم و در کودکی بااو حرف میزنم می‌خندیدم بازی میکردم پدر حالا من بزرگ شدم آنقدر بزرگ که چشمان من تجلی گاه اندیشه ات گشته است پدرم دلم برای بودنت تنگ است اما تنها قاب عکس توست که مرحوم دل مجروح من است میخواهم برایت از حسرت به زبان راندن کلمه بابا بگویم راستی پدر تابه حال راز یاد گرفتن کلمه بابارا گفته ام خوب امروز این را را آشکار افشا میکنم میخواستم زمانی که برسر مزارت می‌آیم صدایت بزنم میخواهم از روز هوایی برایت بگویم که میخواستم لبخند بزنم اما توان لبخند زد ن بر لبانمان نبود چرا که در برگ ریزان زندگی ام محو شده بود پدر جان سالها ست در حسرت شنیدن صدایت شبها را به صبح می‌رسانم واین در حال ست بسیار ی را می‌شناسم که از کنارم می‌گذرند و با کنایه حرفهایی را می‌زنند که آرزو میکنم کر بودم و هیچ گاه آن چیز ها را نمیشنیدم بعضی ها را نیز می بینم که در چشمان من خیر ه می شوند بدون اینکه مرا بشناسند به تو توهین می کنند ای گروه طعنه زن نمک بر زخم مان مزن این زندگی خشک من مال شما ایام سپید رنگ من مال شما بابای همیشه خوب من را بدهید این سهمیه های جنگ من مال شما پدرم وقتی رفتی دلم گرفت آخر با تو میشد به پیش صنوبر ها رفت وپرستو ها را تا دیار نور بدرقه کرد با تو میشد تا آن سوی پرچین دلها رفت وعشق خدایی را زیبا تر دید با تو دلم چه آرامش غریبی داشت بگو ای مسافر نازنینم بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت آری تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی چرا که روح بلند وملکوتی تو نمی توانست در این دنیا ی خاکی بماند خوشا به حالت ای سردار که به قافله حسین پیوستی واز علایق دنیا گذشتی خوشا به حالت که این دنیا نتوانست تورا در قفس تنگ خویش محبوس نماید نگاهت نگاه عشق و خداوندی ست سوگندیوسفی از تبریز