سلیمان رستمیان روز پنجشنبه با گرامی داشت یاد و خاطر شهدا و ایثارگران به خبرنگاران گفت: مراسم تشییع پیکر شهید مدافع حرم «محمد اینانلو» روز یکشنبه ۲۱ شهریورماه بهصورت خودرویی در کرج برگزار میشود.
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز افزود: پیکر این شهید والامقام از ساعت ۹ بهصورت خودرویی از میدان سپاه تا امامزاده طاهر (ع) تشییع و در گلزار شهدای این امامزاده به خاک سپرده خواهد شد.
پیکر مطهر شهید «محمد اینانلو» از شهدای مدافع حرم که سال ۹۴ در منطقه خانطومان سوریه به شهادت رسید، پس از گذشت ۶ سال از شهادتش از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
معرفی#شهید مدافع حــــــــــرم
#شهید_محمد_اینانلو
#امور_شهدا
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دردونه ی شهید اینانلو😭😭
چه دردناک
#امور_شهدا
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹
🌹🕊
🌹
#قرار_عاشقی_کانال_دوست_شهید_من
#معرفی_شهید_محمد_اینانلو
🌹نـام:محمد
🌹نـام خانوادگی:اینانلو
🌹تاریخ تولد:۱۳۶۷/۱/۱۸
🌹محل تولد:مهرشهرکرج
🌹تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۱۰/۲۱
🌹محل شهادت:خان طومان سوریه
🌹وضعیت تاهل:متاهل دارای یک فرزند دختر
📝روايتي از جانباز جامانده خانطومان از شهادت شهداي خانطومان در ٢١ديماه ٩٤...
#خانطومان
🌷 خبر دادن مجید قربانخانی چند متر اینطرفتر تیر خورده داره جون میده. به هر بدبختی بود خودمو رسوندم بالاسرش. دیدم چندتا تیر خورده به پهلوهاش.
🌹گفتم داداش گفتی بخون نخوندم الان میخونم برات. شروع کردم براش پناه حرم رو خوندن. پناه حرم کجا داری میری بگو برادرم...
🌷 ٤ساعت طول کشید تا شهید شد. تا اینکه اومدم برگردم پیش مرتضی بلند شدم به پای چپم دوتا تیر خورد.
🌹 تا ماشین اومد چندتا مجروح گذاشتن توش، مرتضی بلندشد بره دست من را ول کرد. یک دفعه صدای سوت اومد. به فاصله دوثانیه دیدم یک آتش و با نور زیاد آمد.
🌷 مرتضی کریمی چندقدمی ماشین بود. بین زمین و هوا بودم دیدم مرتضی کریمی هم شهید شد. تو اون صحنه ۴تا دندانم خرد شد. دست چپم شکست. بر اثر موج بالا و پرتاب و زمین خوردن، و یک درصد کمی هم موج گرفتگی.
🌹اونجا محمد اینانلو شهید شدن و دوست عزیزم حبیب عبدالهی هم همونجا به درجه جانبازی رسیدند.
#امور_شهدا
🍃🌹🍃
روي حــجاب و چــــادر خیلی
حساس بود، گاهی اوقات که خیلی ناراحت میشدند از وضع جامعه
میگفت یک چادر از حضرت زهرا (س) به خانم ها ارث رسیده; چادری که خودش یه پـــــا روضه است نمیدونم چرا بعضی از زنها لیاقت ندارن امانت دار چادر دختر پیامبر باشن...
می گفتند که هر مردی نمیتونه لباس پیغمبر بپوشه اما همه خانم ها ميتونن چادر حضـــــرت زهرا رو سر کنن...
حرفشون این بود که کسی که چادر سر میکنه و امانتدار خانم میشه باید عفت و حیا شون هم مثل خانم فاطمه باشه...
تا جایی که ميتونستند سعی میکردند تو بحث حجاب و عفاف امر به معروف کنن
راوی : همسر شهید
شهادت ۲۱دیماه۹۴ خانطومان
شهید محمد اینانلو
#امور_شهدا
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌸
🌹شهید محمد اينانلو
"نماز اول وقت" و "توسل به ائمه" را به همه شما توصیه مىكنم که بنده هر چه دارم از این دو است.
سفارش یاران آسمانیمان
#نماز_اول_وقت
#امور_شهدا
🌹🌱🌹🌱🌹
🌹🌱🌹
🌹🌱
✅دلنوشته همسر شهید مدافع حرم محمد اینانلو برای مقام معظم رهبری
🔸ای مولای ما...
همان روز که در کوچه ها فاطمه سیلی خورد،
به ما فهماند؛ پای علی ایستادن آسان نیست...
🔹راه ولایت پُر است از راهزنانی که در طمعِ ایمان مردمان نشسته اند،
یک روز قیمت امامشان چند سکه طلاست،
یک روز گندمِ ری و یک روز...
🔸نمی دانم امروز شما را به چه فروخته اند که حرف هایت را نمی شنوند و هشدارهایت را نمی فهمند...
🔹چقدر شبیهِ مولایت شده ای آقای من...
خطبه هایی که می خواند و گوش هایی که نمی شنید...
🔸یک روز جانِ مسلمین را بهانه کردند تا علی را از نبرد با دشمن منصرف کنند؛
و امروز، نانِ مسلمین را...
🔹پای علی ایستادن آسان نیست،
فاطمی باید بود تا که فهمید...
پای تو ایستاده ایم آقاجان،
حتی اگر همهٔ آنها که روزی در کنارت بودند و
گوشه عزلت برگزیدند و عافیت طلبی پیشه کردند و شدند طلحه و زبیر زمان...
و دیگر به خطرهایی که اسلام را تهدید می کند کاری نداشته اند،
که تاریخ، پُـر است از داستانِ جاماندنِ اینان...
🔸پای تو ایستاده ایم، حتی اگر نیاز باشد قرمزیِ خونمان، خط های قرمزت را بیش از پیش یک به یک پر رنگ تر و رنگین تر کند...
پای تو ایستاده ایم همچون شهيدانمان...
✅اما دلمان می لرزد،...
می لرزد هروقت، تنهاییت را فریاد می زنی،
دلم می لرزد وقتی می گویی: خسته نمی شوی از گفتن این حرفها،
تنم لرزید وقتی جانباز سرافراز کشورم فریاد زد:
که به آقا بگوئید از رفتن حرف نزند,به ولله از دیشب به قلبم فشار آمده ! 😭
✅حرف رفتن نزنید ای مایه مباهات...
ما همه عمار توييم ...
🔹 این را آویزه گوششان کنند که صبر می کنیم به فرمان شما، و بساطشان را جمع می کنیم
آن روز که فرمانتان بر چیز دیگری رقم بخورد...
🔸حضرت ماه ما هرچه که داریم پای ولایت میدهیم ؛جان که برای شما قابلی ندارد...
🔹رهبرم من تکیه گاهم را همسر جوانم را ،پدر دختر یک ساله ام را برای اطاعت امر شما که فرمودید دفاع از اسلام مرز ندارد با جان و دل راهی سرزمین عشق (سوریه)کردم...
🔸او جانش را فدای ولایت کرد و وصيتش هم این بود که بی قید و شرط تا آخرین لحظه پشتیبان ولایت باشیم...
✅تا آخرین قطره خونمان پای ولایت ایستاده ایم ای مقتدای من...
🔹ما این درس را از مادرمان گرفته ايم که پای ولایت از جان و مال خود گذشتن آن حساب است ای نور چشم مسلمین
#امور_شهدا
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
گرچه دورم به یادت سخن میگویم...
چطوری به دلم حالی کنم اینقدر بهونه نگیر، امسال خبری از کربلا نیست!!
چطور به چشمهام حالی کنم لحظه شماری نکن برا دیدن گنبد آقا...!!
چطور به پاهام حالی کنم امسال قرار نیست سه چهار روزی قدم برداری تو طریق نجف تا کربلا...
چطوری به دلم حالی کنم که امسال جاموندم...
این شبهایِ منتهی به اربعین، شبهای بغضه
شبایی که دنبالِ یه بهونهای برا زار زدن
مثلِ همون بچه که یه چی میخواست
و واسش نخریدن...😔
#اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺وداع جانسوز دردانه شهید مدافع حرم مرتضی کریمی
#شهدا_شرمنده_ایم 😔
⚘﷽⚘
📌بازگشت در ششم محرم
آخرین تماس فرهاد گفت نگران نباش مادر که ششم محرم برمیگردم و همان ششم محرم هم بازگشت و افتخار میکنم که پسرم در این راه و به خاطر حضرت زینب (س) شهید شده است.
راوی؛ مادر شهیـد
🍂🌺🍂🌺🍂
📌یاور یخی مدافعان حرم
شهید طالبی در جبهه مقاومت چندین کیلومتر طی میکرد و آبخنک برای رزمندگان مدافع حرم تهیه میکرد.
مدافعان حرم به شهید طالبی میگفتند یاور یخی که نمیگذاشت رزمندگان تشنه باشند و کمتر دیدیم خودش روزها آب بخورد.
شهید طالبی در معرفی خودش میگفت من ایرانیام و انتخابشده حضرت زینب(س) هستم.
راوی: همرزم شهید
#شهیـد_فرهاد_طالبی 🌷
#سالروزولادت :۱۳۷۲/۳/۱
#سالروز_شهادت:۱۳۹۷/۶/۱۸
محلمزار:گلزارشهدایروستای
دهنوبخشفاضلیچاهورز
#سالروزشهادت
⚘﷽⚘
+حواستونهست!
پنجمصفرنزدیکهوباباها
دارنبرمیگردنپیشدختراشون..
#شهیدمرتضیکریمی🌿
#شهیدمحمداینانلو🌿
گذشت شبِ هجر و
یار از سفر آمد ...
🍂پیکر مطهر
#بسیجی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمد_اینانلو
از طریق دیانای شناسایی شد.
🥀شهید اینانلو متولد ١٣۶٧ ساکن کرج دانشجوی علوم سیاسی و یک دختر نازدانه دارند - حلما
ایشان از طریق بسیج در تاریخ ٩۴/١٠/۵ به سوریه اعزام شد و در تاریخ ٩۴/١٠/٢١ در #خانطومان به درجه رفیع شهادت رسید.
📜قسمتی از وصیت نامه شهید:
"عاجزانه از همه شما تمنا دارم پاسدار حرمت خون شهیدان باشید و تنها راه حفظ حرمت آن پشتیبانی بی قید شرط و بدون چون و چرا از ولایت فقیه و رهبری فرزانه انقلاب است."
👆 عکس بالا: دستخط حاج قاسم سلیمانی به یاد شهید مدافع حرم ، محمد اینانلو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکر شهیدی با پاهای بسته
🔹روز شنبه پیکر مطهر یک شهید با پاهای بسته در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی در فکه عراق کشف شد.
باند پرواز 🕊
📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی) 🔸 قسمت۱۰ 💭 دفتر رو در آوردم و دادم دستش - آقا امانت تون صحیح و سالم
📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی)
🔸 قسمت۱۱
💭 یه ساعت قبل از اذان از جا بلند می شدم و می رفتم توی آشپزخونه کمک مادرم حتی چند بار قبل از اینکه مادرم بلند بشه من چای رو دم کرده بودم
پدرم ، 4 روز اول رمضان رو سفر بود اون روز سحر نیم ساعت به اذان با خواب آلودگی تمام از اتاق اومد بیرون تا چشمش بهم افتاد دوباره اخم هاش رفت توی هم حتی جواب سلامم رو هم نداد 😒
سریع براش چای ریختم دستم رو آوردم جلو که
با همون حالت اخموی همیشگی نگام کرد
- به والدین خود احسان می کنید؟!!
جا خوردم دستم بین زمین و آسمون خشک شد با همون لحن تمسخرآمیز ادامه داد
- لازم نکرده من به لطف تو نیازی ندارم تو به ما شر نرسان خیرت پیشکش 😳
بدجور دلم شکست 💔دلم می خواست با همه وجود گریه کنم
- من چه شری به کسی رسونده بودم؟ غیر از این بود که حتی بدی رو با خوبی جواب می دادم؟غیر از این بود که
چشم هام پر از اشک شده بود 😭
یه نگاه بهم انداخت نگاهش پر از حس غرور و پیروزی بود
- اصلا لازم نکرده روزه بگیری هنوز 5 سال دیگه مونده پاشو برو بخواب
- اما
صدام بغض داشت و می لرزید
- به تو واجب نشده من راضی نباشم نمی تونی توی خونه من روزه بگیری
نفسم توی سینه ام حبس شده بود و اون مثل پیروز میدان بهم نگاه می کرد همون جا خشکم زده بود مادرم هنوز به سفره نرسیده از جا بلند شدم
- شبتون بخیر
و بدون مکث رفتم توی اتاق پام به اتاق نرسیده اشکم سرازیر شد تا همون جا هم به زحمت نگهش داشته بودم در رو بستم و همون جا پشت در نشستم سعید و الهام خواب بودن جلوی دهنم رو گرفتم صدای گریه کردنم بیدارشون نکنه
- خدایا تو شاهد بودی که هر چه در توانم بود انجام دادم من چه ظلمی در حق پدرم کردم که اینطوری گفت؟
من می خواستم روزه بگیرم اما پدرم نگذاشت تو شاهد باش چون حرف تو بود گوش کردم اما خیلی دلم سوخته خیلی
گریه می کردم و بی اختیار با خدا حرف می زدم 😔
صدای اذان رادیوی مادرم بلند شد پدرم اهل نماز نبود گوشم رو تیز کردم ببینم کی میره توی اتاقش دوباره بخوابه برم وضو بگیرم می ترسیدم اگر ببینه دارم نماز می خونم اجازه اون رو هم ازم صلب کنه که هنوز بچه ای و 15 سالت نشده
تا صدای در اتاق شون اومد آروم لای در رو باز کردم و یواشکی توی حال سرک کشیدم از توی آشپزخونه صدا می اومد دویدم سمت دستشویی که یهو
اونی که توی آشپزخونه بود پدرم بود😒
اومد بیرون جدی زل زد توی چشمام
- تو که هنوز بیداری
هول شدم
- شب بخیر
و دویدم توی اتاق
قلبم تند تند می زد
- عجب شانسی داری تو بابا که نماز نمی خونه چرا هنوز بیداره؟
این بار بیشتر صبر کردم نیم ساعت از اذان گذشته بود که خونه ساکت شد چراغ آشپزخونه هم خاموش شده بود رفتم دستشویی و وضو گرفتم
جانمازم رو پهن کردم ایستادم هنوز دست هام رو بالا نیاورده بودم که سکوت و آرامش خونه من رو گرفت
دلم دوباره بدجور شکست وجودم که از التهاب افتاده بود تازه جای زخم های پدرم رو بهتر حس می کردم
رفتم سجده
- خدایا توی این چند ماه این اولین باره که اینقدر دیر واسه نماز اومدم
بغضم شکست
- من رو می بخشی؟ تازه امروز، روزه هم نیستم روزه گرفتنم به خاطر تو بود اما چون خودت گفته بودی به حرمت حرف خودت حرف پدرم رو گوش کردم حالا مجبورم تا 15 سالگی صبر کنم
از جا بلند شدم با همون چشم های خیس دستم رو آوردم بالا الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم
هر شب قبل از خواب یه لیوان آب برمی داشتم و یواشکی می بردم توی اتاق بیدار می شدم و توی اتاق وضو می گرفتم دور از چشم پدرم توی تاریکی اتاق می ترسیدم اگر بفهمه حق نماز خوندن رو هم ازم بگیره
♻️ادامه دارد...
📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی)
🔸 قسمت۱۲
💭 از روزه گرفتن منع شده بودم اما به معنای عقب نشینی نبود صبح از جا بلند می شدم بدون خوردن صبحانه فقط یه لیوان آب همین قدر که دیگه روزه نباشم
و تا افطار لب به چیزی نمی زدم خوراکی هایی رو هم که مادرم می داد بین بچه ها تقسیم می کردم یک ماه غذام فقط یک وعده غذایی بود
برای من اینم تمرین بود تمرین نه گفتن تمرین محکم شدن تمرین کنترل خودم
بعد از زنگ ورزش تشنگی به شدت بهم فشار آورد همون جا ولو شدم روی زمین سرد معلم ورزش مون اومد بالای سرم
- خوب پاشو برو آب بخور
دوباره نگام کرد حس تکان دادن لب هام رو نداشتم
- چرا روزه گرفتی؟ اگر روزه گرفتن برای سن تو بود خدا از 10 سالگی واجبش می کرد
یه حسی بهم می گفت الانه که به خاطر ضعف و وضع من به حریم و حرمت روزه گرفتن و رمضان خدشه وارد بشه نمی خواستم سستی و مشکل من در نفی رمضان قدم برداره سریع از روی زمین بلند شدم
- آقا اجازه ما قوی تریم یا دخترها؟
خنده اش گرفت
- آقا پس چرا خدا به اونها میگه 9 سالگی روزه بگیرید اما ما باید 15 سالگی روزه بگیریم؟ ما که قوی تریم
خنده اش کور شد من استاد پرسیدن سوال هایی بودم که همیشه بی جواب می موند این بار خودم لبخند زدم
- ما مرد شدیم آقا
- همچین میگه مرد شدیم آقاکه انگار رستم دستانه بزار پشت لبت سبز بشه بعد بگو مرد شدم 😅
- نه آقا ما مرد شدیم روحانی مسجدمون میگه اگر مردی به هیکل و یال کوپال و مو و سیبیل بود شمر هیچی از مردانگی کم نداشت ما مرد بی ریش و سیبیلم آقا😜
فقط بهم نگاه کرد همون حس بهم می گفت دیگه ادامه نده
- آقا با اجازه تون تا زنگ نخورده بریم لباس مون رو عوض کنیم
هر روز که می گذشت فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می شد همه مون بزرگ تر میشدیم، حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به خودش می گرفت و حس و حال من طور دیگه ای می شد یه حسی می گفت تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو🛇
می نشستم به نگاه کردن رفتارها و باز هم با همون عقل بچگی دنبال علت می گشتم و تحلیل می کردم فکر من دیگه هم سن خودم نبود و این چیزی بود که اولین بار توی حرف بقیه متوجهش شدم
- مهران 10، 15 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره، عقلش ...رفتارش ... و ...
رفته بودم کلید اتاق زیراکس رو بدم که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم نمی دونستم خوبه یا بد اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد
بزرگ ترها به من به چشم یه بچه 11 ساله نگاه می کردن و همیشه فقط شنونده حرف هاشون بودم و بچه های هم سن و سال خودمم هم ...
توی یه گروه سنم فاصله بود توی گروه دیگه ...
حتی نسبت به خواهر و برادرم حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می کردم علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکلات توی خونه
حس یه سپر که باید سد راه مشکلات اونها می شد دلم نمی خواست درد و سختی ای رو که من توی خونه تحمل می کردم اونها هم تجربه کنن
حس تنهایی بدون همدم بودن زیر بار اون همه فشار در وجودم شکل گرفته بود و روز به روز بیشتر می شد 😔
برنامه اولین شب قدر رو از تلوزیون دیدم حس قشنگی داشت شب قدر بعدی منم با مادرم رفتم
تنها سمت آقایون یه گوشه پیدا کردم و نشستم همه اش به کنار دعاها و حرف های قشنگ اون شب، یه طرف جوشن کبیر، یه طرف اولین جوشن خوانی زندگی من بود
- یا رفیق من لا رفیق له یا انیس من لا انیس له یا عماد من لا عماد له
بغضم ترکید 😭
- خدایا من خیلی تنها و بی پناهم رفیق من میشی؟
♻️ادامه دارد...
🌹 بسم رب الشهداء🌹
برای #تولدت #بهترین_من ❣
به مناسبت #نوزده_شهریور سالروز ولادت #مصطفی_من🌹
🌺ساعت دو بامداد روز چهارشنبه
19شهریور 1365 مصادف با 5محرم الحرام
در بیمارستان والفجر شهرستان #شوشتر چشم
به جهان گشود.😊 زمانی که از پرستار سؤال کردم سالمه، گفت: بله بسیارسالم و سرحال.
گفت :می خوای بدونی پسره یا دختر؟
گفتم :هرچی باشه خداروشکر 🌹 همین که سالمه ممنونشم، ان شاء الله عاقبت بخیر بشه.🌹❣ گفت: یه#پسر_پیشانی_بلند، معلومه که عاقبت بخیره. گفتم ان شاء الله....🌹 و پرستار گذاشتش در آغوش من،
وقتی با دقت نگاهش کردم ، روی دستش یه #کبودی بود.😔 با نگرانی پرسیدم ضربه خورده؟! گفت : نه این علامته،
دست #سفید_کوچکش را مرتب بوسه می زدم.
پرستار گفت اسمشو چی میذاری؟
گفتم: اسمی که برازنده اش باشه ، این سرباز امام زمانه (ع). 🌹
پرستار با حالت اعتراض گفت: دعا کن
این جنگ زود تمام بشه، که دیگه نیاز به
سرباز نباشه تا این بچه ها برن جنگ.😔 گفتم: ان شاء الله
به امید روزی که شاهد هیچ گونه ظلم وبی عدالتی و جنگ و خونریزی در دنیا نباشیم؛🌹 و این زمانی محقق می شود که ،
#منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله ظهور فرماید، ان شاء الله.
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
❤️خاطرات #مادر شهید مصطفی صدرزاده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سید_ابراهیم
#تولدت_مبارک_فرمانده 😍
🎊🎈🎀🎊🎀🎈🎊🎀🎈🎊🎀🎈
خوشا به حالِ دل بی شکیب بعضیها
هزار غبطه به حال عجیب بعضیها
نمیرود ز سرِ این پرندۀ قفسی
خیال بال و پر دلفریب بعضیها
قنوت وتر ... سحر ... در جوار «شش گوشه»
طبیب حاذق درد غریب بعضیها!
نصیب همچو منی؛ مهر تربت و حسرت!
برات کرب و بلا، هی نصیب بعضیها ...
دلم شکسته خدایا! مرا اجابت کن
به حق حرمت امن یجیب بعضیها
به همنشینی پاکانِ کربلا رفته
گرفته چادر من، بوی سیب بعضیها
‹📓🖇›
•
میگفت:
˼توجھتبہهرچہباشد؛
قیمتتوهماناست!
اگرتوجھتبہخدا و
اهلبیتباشدقیمتیمیشوی . . .
حواستو،بہهرڪہرفت،توهمانے(:♥️˹
حاجاسماعیلدولابـے••🍂
•
#ڪلام_بزرگان
💛¦➺ #ڪلام_بزرگان ••
#افسران_جنگ_نرم
#یـاد.شـہـدا.بـا.صـلـواتـ🌹
فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى
ریسمان تو محکم بود دستان من توان نداشت..!!
✍امیرالمؤمنین علیه السلام :
دل های پاک بندگان نظرگاه خدای سبحان است، پس هر کس دل خویش را پاک گرداند، خداوند به آن نظر می افکند.
📚غررالحکم، ح۶۷۷۷