eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
23 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 *لحظاتی از آخرین غبارروبی شهید عزیزحاج قاسم سلیمانی (ره) در حرم حضرت امام هادی (عليه السلام )*روحش شاد🌹😭😭😭 https://eitaa.com/BandeParvaz
•♥️• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ازنیروهاےحشدالشعبـےبود، بهش‌گفتم:«حاج‌قاسم‌رودریک‌ جمله‌تعریف‌کن..!» باصداےبلندفریادزد: «حاج‌قاسم،عباس‌العراق ...💔!» 🔰 روزتون شهدایی 🌱 هدیه به روح تمام شهدا صلوات🌷 https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما ببینید فقط به خدا توکل کنید... _صدر_زاده هدیه به شهید عزیز صلوات 🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید 📽 - [ این‌صحبت‌عشق‌است‌و‌عشق‌وقلم درترسیم‌اش‌بر‌خودمیشڪافد ] عنایت شہید سید مرتضے آوینے و شہید حسین ولایتےفر در خواب خانمی از شہر رے ✋🏼♥️🍃 خوابے ڪہ بدون ریا تعریف شد . . . این چہ سرے است اے شہید؟! هر مدتے یڪبار بر روے زبان‌ها و در قلب و دلہا میفتے :)🌸🌩 تقدیم به روح شہید حسین ولایتے ۵ شاخه گل صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷 - 🕊️ شهید حملہ ڪور تروریستی اهواز💔 https://eitaa.com/BandeParvaz
🕊ماموریت ویژه ی یکی از مدافعان حرم برای شناسایی پیکر مطهر * * بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟" می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* . این بدن قطعه قطعه شده!" بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!" حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را برای شناسایی دقیق تر با خودمون ببریم." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد. توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم: "بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید." یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله. از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: "پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن. توی حرم." من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی" نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: "حاج‌آقا، پیکر محسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قَسَمَت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی، راضی ام." وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان." هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!" راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم هدیه به شهید حججی عزیز صلوات🌷 https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالت چطوره اخوی؟ - حالم خیلی خوبه از اول شب دستم قطع شد از مچ با همین دستم جنگیدم 🥺 مرد شما بودید و کسی حتی ادای شما را هم نمی‌تواند در بیاورد ▫️از رزمندگان لشگر دلاور ۱٠ سیدالشهدا(ع) عملیات بیت المقدس ۲ روی پل معلق سیدالشهدا(ع) https://eitaa.com/BandeParvaz
🔴حاجی میخواست سوار ماشین بشه که یکی از خانوما نوزادشو به حاجی داد و ازش خواهش کرد تا به گوشش اذان بگه. حاجی همین طور که داشت اذان می گفت دست شو جلو صورت نوزاد گرفت تا آفتاب اذیتش نکنه. سردار حواسش به همه چی و همه کس بود❤️ یادش با ذکر صلوات 🌷🌷🌷 https://eitaa.com/BandeParvaz
دریایِ شورانگیز چشمانت چه زیباست! آنجا که باید دل به دریا زد همین‌ جاست ..... هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹🌹🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
نه شناسایی دارم.. نه شب را می دانم.. نه برگشت را می شناسم آواره میان مانده ام اگر به داد نرسید ازدست رفته ام...... https://eitaa.com/BandeParvaz
شهدا نجواهای ما را ميشنوند🕊️ *اشک هایی که در خلوت به یادشان میریزیم را میبینند ✨چنان سريع دستگيری ميکنند که مبهوت ميمانی اگرواقعا به آنها دل بسپاری با چشم دل، عناياتشان را ميبينی✨ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌱🌷 https://eitaa.com/BandeParvaz
+یعنی میشه امام زمان با خودکار سبز💚 دور اسممون خط بکشه؟♻️ بگه اینم نگه داریم...‼️ شاید به درد خورد...👌 شایدحسینی شد یه روز😔 دور گناه رو خط کشید🕊 . °اعوذبالله‌من‌شر‌نفسی https://eitaa.com/BandeParvaz
*اللهم عجل لولیک الفرج* شب تون و عاقبت تون شهدایی التماس دعا
با شھدا بودن سخٺ نیسٺ با شہدا ماندن سخټ اسټ مثل شھدا بودن سخٺ نیسٺ مثل شہدا ماندن سخݓ اسݓ راه شهدا یعنے: نـگہ داشتن آتش‌در دستانت . . ! *شھیدراه‌عشق*.. *شهید شهروز مظفری نیا* *شهید حسین پورجعفری* *شهید هادی طارمی* 🌹🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🌹 برای شادی روح شهدا صلوات🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
🌹🌷🌺🌸🌼💐 شهید ابراهیم هادی: 🔸نفس انسان اگر مهار نشود، حتما انسان را زمین میزند. این که میبینی برخی آدم های خوب عاقبت به خیر می شوند، به خاطر بی توجهی به خواهش های نفس است. باید جلوی نفس را بگیریم، باید تلاش کنیم، باید زحمت بکشیم. https://eitaa.com/BandeParvaz
معرفی شهید 🕊 شهید سید حسین گلریز🕊 🔴 محل شهادت: اهواز 🟢تاریخ شهادت: دو دی سال ١٣۶١ 🎁هدیه ما؛۵ شاخه گل صلوات🪴 برای تعجیل در فرج حضرت نیز بسیار دعا کنیم🤲 https://eitaa.com/BandeParvaz
💌 🕊🇮🇷شهید سید حسین گلریز 🎋🪴سیدی عاشق و دلباخته امام زمان(عج) بود بطوریکه هر وقت دوستانش او را می دیدند می گفتند: « یا امام زمان، اومد» ✍🕊به روایت مادر شهید: 🎋🪴وقتی حسین را وضع حمل می کردم، دائماً قرآن می خواندم. وقتی هم بدنیا آمده بود به جای لالایی برایش روضه و قرآن می خواندم. یکبار حسین لج کرده بود و هر کاری می کردم ساکت نمی شد. کولش کردم و رفتم تو کوچه نوازشش می دادم تا ساكت بشود ولی اصلاً ساکت شدنی نبود. یک لحظه به پشت سرم نگاه کردم، دیدم  یک آقایی قد بلند با لباسی شبیه به لباس چوپانی، شال سبزی برگردنش و گیوه به پایش پشت سرم ایستاده .« آمدم بگم پشت سرم چیکار می کنی، که دیدم یکدفعه غیبش زد و هر چی به دور و برم نگاه کردم ندیدمش.» در همین لحظه حسین آرام شده بود و دیگر گریه نمی کرد. 🎋🪴هیچ وقت روی فرش نماز نمی خواند، همیشه گوشه فرش را تا می زد و روی زمين نماز می خواند. می گفتم: «مادرجان!پاهات درد می گیره، سردت می شه روی زمين نماز نخون.» می گفت: «نه! من اگه روی فرش نمار بخونم از خدا دور ميشم.» 🎋🪴اگر کسی بهش می گفت: «خدا تو را نگه داره، می گفت: شما را به خدا به من نگید خدا نگهت داره؛ بگید شهیدت کنه.» 🎋🪴نماز شبش ترک نمی شد؛ شبی داشت نماز شب می خواند، احساس کردم خیلی نمازش طول کشیده، رفتم تا به او سری بزنم ، در حال سجده بود، صدایش کردم، جوابی نداد، تکان نمی خورد، انگار مُرده بود، رفتم تکانش دادم ولی هیچ عکس العملی نشان نداد، خیلی ترسیدم با خودم گفتم: «نکنه حسینِ من، مُرده باشه؛» هِی تکانش می دادم و صدایش می زدم محکم به صورتش می زدم ولی انگار نه انگار. اصلاً کوچکترین حرکتی نمی کرد. نمی دانستم چه کار کنم رفتم یک سطل آب گرفتم و ریختم روی صورتش. كم كم چشمانش را بازكرد. طفلک در حال سجده و راز و نیاز بود که از حال رفته بود. 🎋🪴یک شب قبل از شروع عملیات بیت المقدس حسین تو سنگر خوابیده بود، دوستانش وارد سنگر می شوند، با ورودشان در سنگر بوی عطر و گلاب مستشان می کند؛ بوی عطر از بدن حسین بود آنقدر از این بو مست شده بودند که حسین را از خواب بیدار کردند، به او گفتند:«حسین! این چه عطری ست که زده ای؟ چقدر خوش بوست ، گیج مان کرده. بده تا ما هم بزنیم.» حسین با چشمانی خواب آلود گفت:«عطر کجا بود؟ اصلاً من عطری ندارم؟ دیوانه شدید؟ بیائید مرا بگردید.» ولی دوستانش قبول نمی کردند، لحظاتی گذشت ، حسین کاملاً هوشیار شده بود و به دوستانش با تُندی گفت: «چرا مرا از خواب بیدار کردید؟ داشتم خواب می دیدم.» گفتند:«چه خوابی؟» نگفت. با اصرار زیاد حسین را به حرف آوردند. 🎋🪴حسین با چشمانی اشک بار گفت: «امام زمان(عج) را سوار بر اسب سفید در خواب دیدم که به من گفت: به زودی شهید می شوی.» خواب امام زمان(عج) او را خوش بو کرده بود. 🎋🪴دوستانش می گفتند: « در حین عملیات تیری به حسین خورد و حسین را به زمین انداخت. او با همان حال قرآن را باز کرد و مشغول به تلاوت قرآن شد بچه ها می خواستند او را به عقب برگردانند ولی او مخالفت کرد» 🎋🪴حسین گفت: «بچه ها با من کاری نداشته باشید مگه امام زمان (عج) را نمی بینید بروید جلو پیش امام زمان(عج)، مرا وِل کنید.» 🌸 🌸🌼🌺 🌸🌼🌺🌼🌸 https://eitaa.com/BandeParvaz
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• ☘مجید، ماه رجب را خیلی دوست داشت. می گفت: «هر چه در ماه رمضان گیرمان می آید به برکت ماه رجب است.» سال ها بود ماه رجب را توی منطقه بود. همیشه شب اول رجب منتظرش بودم. می دانستم هر طور شده تلفن پیدا می کند. زنگ می زند به خانه و می گوید: «این الرجبیون.» آخرش هم توی همین ماه شهید شد، درست ۴ روز مانده به روز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام. شادی روحش صلوات 🌱 https://eitaa.com/BandeParvaz
🔰مادر می گفت: با نذر و نیاز به دنیا اومد و بزرگش کردم. هفت بار واسش قربونی کردم تو این سالها تا ۱۹ ساله شد. رفت تو شلمچه روز عید قربان در راه خدا قربانی شد.... 🔹وصیت نامه: مادر جان! شفاعت شما را در روز قیامت نزد فاطمه زهرا(س) می کنم.... 🌷بسیجی‌شهید عباس رمضانی‌قرا شادی روح شهید بزرگوار صلوات 🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
مـادرشهیـد✨: ──── محمدرضایک‌جمله‌ساده‌وقشنگ‌داشت، می‌گفت: فردحزب‌اللهی‌‌باید‌زیبا‌وتمیز‌باشه می‌گفت‌وقتی‌بقیه‌من‌و‌می‌بینن‌ من‌وبه‌عنوان‌کسی‌که‌بسیجی‌هستم‌ توی‌مسجد‌رفت‌وآمد دارم تویادواره‌شهدا‌کمک‌میکنم‌وکار‌میکنم من‌باید‌یه‌جوری‌رفتار‌کنم‌ هم‌بارفتارم‌وهم‌باظاهرم بقیه‌روبه‌خودم‌جذب‌کنم:) 🕊┊ 🇮🇷✨ هدیه به شهید بزرگوار صلوات 🌷🌷 https://eitaa.com/BandeParvaz
🌷ثمره خون شهیدان 🔹امام خمینی(ره): عزیزان من! شما می‌دانید آنچه که به دست آوردید از نفی طاغوت و جایگزین کردن جمهوری اسلامی به جای آن، ارزان نبوده است بلکه با خون هزاران جوان مومن و هزاران معلول و مجروح که ما باید تا آخر عمر خود را رهین آن بدانیم، به دست آمده است. این نعمت بزرگ الهی را از دست ندهیم. ⭐ https://eitaa.com/BandeParvaz
🌹وَقتی درونَت پاڪ باشَد خُدا چِهره‌ات را گیرا میڪُند این گیرایی از زیبایی و جَوانی نیست.. این گیرایی از نورِ ایمانی است ڪه دَر ظاهِر نَمایان میشَود..🌟 ♥️🕊 شادی روح شهید بزرگوار صلوات 🌷🌷🌷 https://eitaa.com/BandeParvaz
دنیــا را دیدند ولے نخــواستند... بزرگ تر از دنیــا بود خــدا بہ فرشته‌ها گفت: بیــاورید شان ... این‌ها پــرواز است 🍀🍀🍀 https://eitaa.com/BandeParvaz
🔴 آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. 🔷آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ️ دوباره آیت الله پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد 🔶 فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. 🔷شما يكي از سربازان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید. ؛ شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 آذر ماه 1394 درسوریه به رسید. https://eitaa.com/BandeParvaz
امروز چند بار نزدیک بود شهید شویم، اما حیف...😞 🔻 شهید حسین پورجعفری، رئیس‌دفتر و همراه همیشگی سردار شهید می‌گفت: روزی در منطقه‌ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزند. خیلی محل خطرناکی بود. من بلوکی را که سوراخی داشت، بلند کردم که بالای دیوار بگذارم تا برای دوربین استتار باشد. همین که بلوک را بالا گذاشتم، تک‌تیرانداز بلوک را طوری زد که تکه‌تکه شد و روی سروصورت ما ریخت. حاجی کمی فاصله گرفت. دوباره خواست با دوربین اطراف را دید بزند که این‌بار گلوله‌ای کنار گوشش روی دیوار نشست. خلاصه شناسایی به‌خیر گذشت. بعد از شناسایی برای تجدید وضو داخل خانه‌ای شدیم. احساس کردم اوضاع اصلاً مناسب نیست؛ به اصرار زیاد حاجی را سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همان خانه منفجر شد و حدود ۱۷ نفر به شهادت رسیدند. بعد از این اتفاق حاجی به من گفت: «حسین! امروز چند بار نزدیک بود شهید شویم، اما حیف ...».💔 📚 برگرفته از کتاب «اخلاق و معنویت در مکتب شهید سلیمانی» 👤 به قلم جمعی از نویسندگان شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات 🌹🌹🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏چقدر دلمان برای این اخلاص و لحن صدایش تنگ شده ، خدایا از عمر ما بردار و بر عمر خامنه ای عزیز بیفزا.. https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💠 انتشار برای نخستین بار | ندای الله اکبر در شب ۲۲ بهمن سال۱۳۹۴ ✌️انتشار به مناسبت فرارسیدن و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی🇮🇷 https://eitaa.com/BandeParvaz
🕊⛅️یہ‌بنده‌خدایی‌میگفت‌: گلزار‌‌شهدا‌کہ‌رفتی‌با‌خودت‌فکر‌ڪن..🌱 تصور‌کن‌اگہ‌این‌‌شهدااز‌جاشون‌بلند‌بشن‌ چہ‌جمعیتی‌میشن‌..!🙃💔 چه‌جمعیتی‌پر‌پر‌شدن‌که‌ما‌آرامش‌داریم :)🌷 خیلی‌نامردیہ‌یادمون‌بره‌چقدر‌‌شهید‌دادیم!🥀 یاد تمام شهدای انقلاب و دفاع مقدس و مدافع حرم امشب ده صلوات بفرستیم🌾 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌱🌱 https://eitaa.com/BandeParvaz
🔴کشف پیکر مطهر شهید مدافع حرم 🔹پیکر مطهر شهید مدافع حرم، امیرعلی محمدیان در سوریه کشف و هویتش شناسایی شد. شادی روحش صلوات. https://eitaa.com/BandeParvaz