eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
23 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 شهید قاسم سلیمانی ✍️خداوندا! پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور می‌کند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازک‌تر است و از شمشیر برنده‌تر؛ اما یک امیدی به من نوید می‌دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم. من با این پا‌ها در حَرَمت پا گذارده‌ام و دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آن‌ها را برهنه دواندم و این پا‌ها را در سنگر‌های طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها، آن‌ها را ببخشی. ✅ قسمتی از وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی هدیه به روح مطهر شهید ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/BandeParvaz
🏴۱۲دیماه سالروز ارتحال جانگداز استاد علّامه گرامی‌باد . 🥀 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/BandeParvaz
پدرصورت‌پسرش‌رابوسید: تاکی‌میخوای‌بری‌جبهه؟! پسرباخنده‌گفت:قول‌میدم‌دفعه‌ی‌آخرم‌باشه پدر:قول‌دادیا!!! وپسرسرقولش‌جان‌داد...🥀 https://eitaa.com/BandeParvaz
دومین سالگرد شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی💔 https://eitaa.com/BandeParvaz
اسطوره فقط تویی..❤️❤️❤️ شهادتت مبارک سردار دلها🌹🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏برای حاج قاسم عزیز ما همه یک حمد و سه قل هوالله بخوونید..🌱 https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برشی کوتاه از زندگی ● قسمت ۱۰ - پدرِ فرزندان 🔺چرا بین دخترش با دیگران فرق گذاشت؟! https://eitaa.com/BandeParvaz
🌷شهید محمد حسین یوسف اللهی🌷 شهیدی که حاج قاسم دوست داشت کنار او دفن شود🌷 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/BandeParvaz
┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄ 🌷 ۴ داستان از شهید حسین‌یوسف الهی 🔶شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود. 🔹همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت می‌شود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط ۲۵ دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمی‌شوی". با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن ۲۵ دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود. خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا می دانست!؟ ☘☘☘ 🔷مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد! ☘☘☘ 🔷برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال ۶۲ بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم. از کرمان ساعت۱۰:۰۰ شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا می دانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و را گفت! ☘☘☘ 🔷همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم. محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ۴۱ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم. پرسیدم: چه طور؟! گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! یوسف اللهی ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/BandeParvaz
🎙حاج حسین یکتا می‌گفت: تو مراسم فاطمیه به ما گفت سال بعد مراسم فاطمیه با امسال فرق داره!! 🌷گفتیم چه فرقی داره حاج قاسم؟ گفت مراسم سال بعد من نیستم💔 https://eitaa.com/BandeParvaz
مگه می شه ... در ایام عزاداری حضرت زهـرا بود و یادی از منـادی زمزمه‌ی یازهـرا شهید محمدرضا تورجی زاده نکرد !! ایام عاشورا تاسوعا همه می‌رفتند گردان حضرت ابوالفضـل ... شب عاشـورا هم ، پاتوق همه گردان امام حسین (ع) بود ... امّـا ... ایام ؛ جبهه یعنی گردان یازهــرا (س) و زمزمه های شهید تورجی زاده ... وقتی می رسیدی پای روضه اش فقط کافی بود با این شعر شروع کنه: برهم زنید یاران این بزم بی صفا را مجلس صفا ندارد بی یار ....... با صدای گریه‌ی بچه ها صدای شهید تورجی زاده دیگه شنیده نمی شد ... https://eitaa.com/BandeParvaz
⭕️ دو کرمانی داشتیم در طول انقلاب ۱-هاشمی رفسنجانی 2- شهید سلیمانی مقایسه کنیم زندگی و مرگ هر دو را زحمات و بهرمندی هر یک از سفره انقلاب یکی با ادعا یکی بی ادعا یکی طرفدار سرمایه داری یکی خاکی و طرفدار محرومین و مستضعفین یکی طرفدار مذاکره و ذلت دربرابر دشمن یکی طرفدار مقاومت وعزت همیشگی یکی چهل سال درپستهای مملکتی یکی چهل سال در جبهه های مقاومت یکی همسر و فرزندانش فتنه گر و آقازاده و بهره مند سفره انقلاب یکی همسر وفرزندانش الگوی زینبی و علوی یکی مغایر با خط امام ورهبری یکی تا آخرین لحظه در خط امام ورهبری یکی در سقوط عزت یکی در سعود عزت یکی مرگش در استخر فرح یکی مرگش شهادت در راه خدا یکی مرگش در بی تفاوتی ملت یکی مرگش در توجه و ناراحتی ملت یکی جمعیت تشییعش در حدمعمولی یکی جمعیت تشییعش در حد امام ره یکی دفن زورکی در کنار امام ره یکی دفن در جایی خاکی و معمولی یکی سنگ قبرش میلیاردی یکی سنگ قبرش سرباز ولایت. .. و مثل قبور سایر شهدا یکی ..... یکی .... روحت شاد سردار دلها که هم زندگی ات وهم شهادتت باعث برکت و زنده شدن خط امام ورهبری شد. https://eitaa.com/BandeParvaz
🌷علاقه محمد به 💠روی انگشترش نام ،فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) نقش بسته. محمد علاقه ی زیادی به حضرت مادر داشت. مادرش میگفت سحرگاه سیزده شهریور،همان موقع محمدم خواب دیدم سرش را برروی زانوهام گذاشته بعد گفت یازهرا(س) وسرش از زانوهام افتاد. 🌹راوی:مادر بزرگوار شهید غفاری ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/BandeParvaz
‌『شهیدابراهیم‌همیشه‌میگفت بعدازتوکل‌بھ‌خدا؛توسل‌به‌حضرت زهرا{سلام‌الله}حلال‌مشکلات استジ‌🕊‌』 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/BandeParvaz
🍃🌸🍃 شهید ابراهیم هادی 📖مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند . دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست ، همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند.... 📚 سلام بر ابراهیم ❤️الهم عجل لولیڪ الفرج❤️ https://eitaa.com/BandeParvaz ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
بغضِ من ؛ گریه شد و راہ تماشا را بست از تو جز منظرہ‌ای تار ندارم در یاد 😭😭😭😭 💔 https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برشی کوتاه از زندگی ● قسمت ۱۱ - مشکل مالی 🔺حاج قاسم برای ماموریت های خارج از کشور چقدرحقوق می گرفت؟ https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برشی کوتاه از زندگی ● قسمت ۱۲ - ابَر مرد 🔺فریاد بر سر نمایندگان پارلمان اروپا https://eitaa.com/BandeParvaz
‌مادر خانم شھید تعریف ميڪردند: وقتے خواستم چہره مطهر و نورانے شھید را براے وداع آخر ببوسم، با ڪمال تعجب مشاهده ڪردم کہ لبان ذڪرگوے آن شھید سعید بہ تلاوت سوره مبارڪہ ڪوثر مترنم است.. و من بےاختیار این جملہ در ذهنم نقش مےبندد ڪہ؛ هان اے شھیدان، با خدا شب‌ها چہ گفتید؟ جان علے با حضرت زهرا چہ گفتید؟ ‌ پسرعموے شھید هم از مراسم دفن این شھید خاطره‌اے شگفت دارند: وقتے مےخواستیم عبدالمھدے را ڪہ بہ برڪت زندگے سراسر مجاهده‌اش شہد وصال نوشیده بود بہ خاڪ بسپاریم با صحنہ عجیبے مواجہ شدیم ڪہ بہ یڪباره منقلبمان ڪرد. وقتی پیڪر شھید را در قبر مےگذاشتیم صداے اذان گفتن او را شنیدیم...🕊💔! ؎مغفور؎🌷 راو؎:مادرخانم و پسر عموی شهید https://eitaa.com/BandeParvaz
فرمانده ! با ما که مرثیه‏ خوانِ در قفس‏ ماندن خویشیم از پرواز بگو ..... و برای بال‏‌های زخمی‏‌مان دعا کن😔 در میان دایره هم رزم هایشان https://eitaa.com/BandeParvaz
ای تمام غربت جهان ؛ در ضریح گمشده تو ! من تمام خاک‌ها را بوییده‌ام ؛ شاید اثری باشد از تربت ناپیدای تو ؛ اما تمام خاک‌ها، عطر دلتنگی‌های تو را دارند ! وقتی غم غروب پدر و ظلمت علی، تو را داغدار می‌کرد -' ای تمام غربت جهان ...🌱" https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏مظلوم ترین مادرشهید... پاسخ مسئولین به این مادر شهیدچیست؟ https://eitaa.com/BandeParvaz