#توصیه_شهید 📝
هر چے درجه ات بالاتر بره مسئولیتت هم بیشتر میشه...☝️🏻
و باید بیشتر نوکرے بچه ها رو بکنے !✨💯
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#کلام_شهید📝
وقتی کار فرهنگی را شروع می کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم ..!
#اللهمعجللولیکالفرج♡
#شهید_مصطفی_صدرزاده🕊
#شادیروحاماموشهداصلوات
https://eitaa.com/BandeParvaz
◾️#خاطره_شهید 🎤🖇
روز۲۵خردادسال۸۸ به شدت مجروح شده بود🥀(چهارضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی چپ)
و چون نیروهاے امدادی بخاطر تهدید اغتشاشگران حدود ۶یا۷ ساعت بعد توانسته بودند ایشان را به بیمارستان انتقال دهند
و بخاطر خونریزی زیاد تا دو روز وقتی میخواستند در خانه راه بروند از شدت سرگیجه دستشان را به دیوار میگرفتند💔
ولے با همان ضعف و بی حالی روز ۲۷ خرداد ۸۸ آماده شدند برای رفتن به تهران!
وقتی با تعجب علت را پرسیدم گفتند : "در تمام فضاهای اینترنتی تهدید کردند می خواهند به سمت بیت رهبری بروند...
من باید بمیرم که فتنه گران چنین حرفی را حتی به دهان بیاورند☝️🏻
ما بسیجے ها باید بمیریم که آب در دل رهبری تکان بخورد!🙃🍃
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی همسرشهید
https://eitaa.com/BandeParvaz
1.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
~🕊
📒خاطره طنــز #شهیدمصطفۍصدرزاده ازاومدن به سوریـه😄!
#یادشباصلوات❤️
#شهید_مصطفے_صدرزاده♡ https://eitaa.com/BandeParvaz
3.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 فرق شهید با یک آدم معمولی در این افق دید بزرگه!
#عند_ربهم_یرزقون🕊
#شهید_مصطفے_صدرزاده
شادی روح شهید بزرگوار صلوات 🌺
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
https://eitaa.com/BandeParvaz
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+نمیتونم شب بخوابم....💔
*((بی قراری دخترشهیدصدرزاده برای پدرش•••))*
الهی بمیرم😭😭😭
#شهید_مصطفی_صدرزاده
هدیه به شهید عزیز صلوات 🌺
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
https://eitaa.com/BandeParvaz
#پیــام_شهید
اگر مےخواهید ڪارتان برڪت پیدا ڪند
بہ خانوادہ شهدا سر بزنید
زندگے نامہ شهدا را بخوانید
سعے ڪنید در روحیہ خود شهادت طلبے را پرورش دهید .👌
#شہید_مصطفے_صدرزاده
#یادش_باصلوات
https://eitaa.com/BandeParvaz
باند پرواز 🕊
• ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز دهم『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ
#معرفی_شهید ✨
ــــــــــــــــــ♥️ـــــــــــــــــــ
#شهید_مصطفی_صدرزاده
ــــــــــــــــــ♥️ـــــــــــــــــــ
🌼نام و نام خانوادگی:مصطفی صدرزاده
🌼نام پدر:محمد
🌼نام جهادی:سیدابراهیم
🌼محل تولد:خوزستان-شوشتر
🌼تاریخ تولد:۱۳۶۵/۰۶/۱۹
🌼تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۰۸/۰۱
🌼محل شهادت:سوریه
🌼ادرس مزار:شهرستان شهریار-بهشت رضوان
ــــــــــــــــ💕ــــــــــــــــــ
🌼وضعیت تاهل:متاهل
🌼تعداد فرزندان:دو فرزند-یک دختر و یک پسر
🌼تاریخ ازدواج:۱۳۸۶
🌼اولین دیدار باهمسرشان:یکی از دوستان شهید همسرشان را به ایشان معرفی کردند
اما در یک پایگاه و مسجد فعالیت میکردند :) 🍃
🌼چهارسال در حوزه امام صادق(ع)درس خواندند
🌼دانشگاه محل تحصیل:دانشگاه ازاد تهران
🌼رشته:ادیان و عرفان
🌼شغل:آزاد
🌼همسر شهید:در روز خواستگاری بجای اینکه بگوید همدم و همسر میخواهم به من گفت من همسنگر میخواهم ✨🌿
🌼ارادت خاصی به حضرت عباس (ع)داشت ♥️
🌼دغدغه اش کارفرهنگی بود گویی تمام زندگی اش فعالیت های فرهنگی بود ✌️🏻
🌼همسر شهید:بارزترین خصوصیت اخلاقی مصطفی عاطفی بودنش بود
ـــــــــــــــ💕ــــــــــــــــــ
🌹اولین اعزام:سال۹۲ 🌹
🌹تقریبا دوسال نیم در سوریه بودند که ۸بار مجروح شدند 🌹
🕊آخرین اعزام:چهارشنبه۲۰مرداد 🕊
شهید دوبار با رزمندگان عراقی به جبهه نبرد رفت و در ماموریت دوم با رزمندگان فاطمیون آشنا شدند و
از آن پس به عنوان یک نیروی افغانی به سوریه رفتند ✌️🏻🌱
آقا مصطفی یکی از رزمنده های مورد علاقه سردار سلیمانی بود؛به گونه ای که سردار میگوید من واقعا عاشقش بودم💕
باند پرواز 🕊
• ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز هشتم『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـــــ
2.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره بسیار زیبا و کم تر شنیده شده ی #شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_حاج_حسین_بادپا
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›………
921K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎥
شوخے با شهید هنگام نماز!😅🌿
#شهید_مصطفے_صدرزاده
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›………
بعد از شهادت مصطفے از مادرشهید پرسیدن:
"حالا كه بچه ات شهید شده میخواے چیكار کنے؟"
ایشونم دست گذاشتن روے شونه ی نوه شون و گفتن:
"یہمصطفےدیگہتربیتمےڪنم🖐🏻"
#شهید_مصطفے_صدرزاده🖇️
https://eitaa.com/BandeParvaz
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
#خاطرات_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#حسن_قاسمی_دانا
#هنوز_وقتش_نشده
تعریف می کرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش می رسوند .
ما هر وقت می خواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش می رفتیم .
یک شب که با حسن می رفتیم غذا به بچه هاش برسونیم .
چراغ موتورش روشن می رفت .
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند .
خندید
من عصبانی شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو می زنند .
دوباره خندید و گفت : مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی که گفته شب روی خاکریز راه می رفت و تیر های رسام از بین پاهاش رد می شد ، نیروهاش می گفتن ، فرمانده بیا پایین ، تیر می خوری ، در جواب می گفت . اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده .
حسن می خندید و می گفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشه ، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهای براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید . .
راوی :
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#روحش_شاد
https://eitaa.com/BandeParvaz