eitaa logo
بنده امین من
14.9هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 هٰذٰا یَوْمُ الْجُمعَه✨ دوباره جمعه و دلـ❤️ در تمنّای وجودت می زند پر😞 بیا این جمعه آغوش نِگٰاهَتـ💫 را به روی این دلـ💔 اَفْسُـرْدِه بگشا😔 ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 779 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 مامان گفته است:"باید پیش خودت نگهش داری و به کسی نگویی." حالا من یک راز توی دلم دارم. وقتی مامان رفت توی اتاق،من هم دنبالش رفتم.راز را دیدم.میان دست های مامان بود و آنرا با کاغذ می پیچید.ما پیش مهمانها برگشتیم.راز توی دلم هی تکان می خورد.هی می اومد بالا توی دهانم.پشت دندان هایم می نشست و تکان می خورد و می خواست بپرد بیرون. مامان برای مهمانها شربت میآورد.من میدوم جلو،اول از همه یکی برمی دارم.مامان نگاهم می کند- یعنی کار بدی کردی!اما من نمی توانم دهانم را باز کنم و بگویم می خواهم رازم برود پایین.شربت را یک نفس تا آخرش می خورم.خنک است. رازم با شربت شیرین می شود.مامان آخرین لیوان را تعارف می کند.لیوانم را توی سینی می گذارم.مینشینم کنار مامان بزرگ.اما رازم یکهو می آید.باز هم مینشیند پشت دندانهایم.یک سیب بر میدارم.درشت ترین سیب قرمز توی ظرف را.مامان چپ چپ نگاهم میکند.راز،مزه سیب می دهد و پایین می رود.سیب تمام می شود.اما راز باز هم بالا می آید. یک شیرینی می خورم .راز مزه شیرینی می دهد.تا میتوانم جلوی مهمانها خوراکی می خورم.مامان هی نگاهم می کند.اما فایده ندارد.مهمانها حالم را می پرسند.اما من با دست اشاره می کنم- یعنی اینکه نمی توانم جواب بدهم. مامان صدایم می کند.توی آشپرخانه است و صدایش عصبانی است.اصلا به رویم نمی آورم.مهمانها نگاهم میکنند.مامان می آید توی اتاق پذیرایی و می گوید؟"مگر با تو نیستم؟"با دست می گویم"نمی آیم"÷حرص مامان در می آید.خیلی خیلی عصبانی است.برمی گردد توی آشپزخانه.حتی مامان بزرگ هم چپ چپ نگاهم می کند. کمی می گذرد.کیک تولد مامان بزرگ را می آورند.او خیلی خوشحال می شود.نمی دانست که مامان می خواسته برایش تولد بگیرد. مامان می گوید:"این یک راز بود.ستاره هم آنرا نمی دانست." توی دلم می گویم:"چه خوب شد که این راز را نمی دانستم، وگرنه نگه داشتن دو تا راز توی دلم خیلی سخت بود." مامان هدیه مامان بزرگ را می دهد.او بازش می کند.یک چتر قشنگ صورتیاست.می روم پیش مامان.زیر لب می گوید:"ستاره بد!"میروم توی بغل مامان بزرگ می نشینم.گوشه پیراهنم کیکی می شود.او را می بوسم تا تولدش را تبریک بگویم.صورت مامان بزرگ خیس می شود.میگوید:"...چرا گریه می کنی؟"بلند بلند همه چیز را تعریف می کنم.نمی دانم چرا همه می خندند.مامان بزرگ، من را می بوسد.مامان هم بغلم می کند و من را هی می بوسد.می رویم تا دست و صورتم را بشویم.دماغم را هم می گیرم.برمی گردیم پیش مهمانها.مامان بزرگ یک تکه کیک خیلی بزرگبرایم می برد و توی بشقاب می گذارد.روی کیک یک گل صورتی است.میگویم:"تولدتان مبارک!" نمیتوانم کیک را بخورم.خیلی سیرم. (مژگان بابا مرندی) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 780 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 گل آفتاب گردان زیبا با کاغذ رنگی 🌻 ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 781 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 (پوریای ولی: قسمت بیستم: فیل جنگی) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 782 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 (قسمت بیستم: کرگدن) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙783 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 بیـــن دهــان تا گـــوش شما کمتـــر از یـــک وجـب است. قبـل از اینکه حرف از دهان شما به گوش خودتان برسد به گـوش علیه السلام خواهد رسید ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙784 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 (قسمت بیستم: صدا و گوش کردن) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 785 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 🌹 واردِ کوچه که شد، مادرش از پشت سر صدا زد:" پارسا نون و تخم مرغ یادت نره." دلش هُری ریخت. نگاهی به جعبه واکسش انداخت و گفت:" چشم." بغض کرد. کمی ایستاد. نفس عمیقی کشید. قدم هایش را تند کرد. به ایستگاهِ تاکسی رسید. جعبه کوچکش را زمین گذاشت. وسایل کار را بیرون آورد. به کفش های مردمی که از آنجا رد می شدند نگاه کرد. پسرِ کوچکی با مادرش نزدیک شدند. به کفش های نو و براق پسرک نگاه کرد. توپِ فوتبالِ قشنگی هم در دست داشت. پسرک به مادرش گفت:"مامان جون الان که بریم خونه، اجازه می دی برم کوچه فوتبال بازی کنم." مادرش گفت:" بله اجازه می دم." پسرک توپی را که در دست داشت به هوا پرتاب کرد. روی وسایلِ پارسا افتاد. پارسا توپ را برداشت. همیشه آرزوی داشتنِ چنین توپی را داشت. پسرک جلو رفت و توپ را از دستِ پارسا گرفت. موقع رفتن، دوباره نگاه پارسا به کفش های براقش افتاد. آهی کشید و منتظر نشست. هوا تاریک شد. فقط چند نفر برای واکس زدن آمدند. پول هایش را شمرد. با این پول فقط می توانست، نان و تخم مرغ بخرد. امروز هم نتوانست پس اندازی داشته باشد. پول هارا در جیبش گذاست. وسایلش را برداشت. از جا بلند شد. به طرف خانه راه افتاد. صدایی از پشت سرش شنید. :"صبر کن. پسرم صبر کن." به طرف صدا برگشت. مردی کیسه به دست ایستاده بود. کیسه را به طرفِ پارسا گرفت. با لبخند گفت:" پسرم لطف کن بیا این کفش ها را هم واکس بزن." پارسا با خوشحالی برگشت. دوباره بساطش را پهن کرد. مشغول واکس زدن شد. کارش که تمام شد، مرد کفش ها را برداشت. دستمزدِ پارسا را داد. پارسا با خوشحالی اسکناس ها را نگاه کرد. حالا می توانست با اضافه کردنِ این پول به پس اندازهای قبلش، یک توپ خوب بخرد. ( فرجام پور) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 786 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📙 ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 787 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 (قسمت بیست و یکم) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 788 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 🏴🖤🏴 ◾️مشخصات امام صادق علیه السلام◾️ ◽️نام:جعفر(ع) 🌻لقب:صادق(ع) ◽️کنیه:ابوعبدالله(ع) 🌻نام پدر:محمد(ع) ◽️نام مادر:ام فروه 🌻تاریخ ولادت:17 ربیع الاول ◽️سال ولادت:83 قمری 🌻محل ولادت:مدینه منوره ◽️مدت امامت:34 سال 🌻مدت عمر شریف:65 سال 🕯تاریخ شهادت:25 شوال 🕯سال شهادت:148 هجری 🕯محل شهادت:مدینه 🕯سبب شهادت:مسمومیت به دستور منصور دوانیقی ◽️محل دفن:قبرستان بقیع ✔️نام قاتل:منصور دوانیقی 🌻تعداد فرزندان:7 پسر و 3 دختر ◽️خلیفه زمان ولادت:ولید بن عبد الملک ✔️خلیفه زمان شهادت:منصور دوانیقی ⬛️🕯◼️🕯◾️🕯◼️🕯⬛️ ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 789 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 ؟🔸♦️ داستان های زندگی امامان ما، پر از درس های بزرگ برای ماست که خوبه اون ها رو برای زندگی مون الگو قرار بدیم. حالا به این داستان توجه کنید تا بهتر یاد بگیرید که چطور می شه به دیگران کمک کرد: «توی یک شب تاریک و بارانی، مردی از پنجره خونه اش داشت کوچه رو نگاه می کرد. کوچه های مدینه، حسابی زیر باران خیس شده بود. ناگهان او، 🔅مردی رو دید که تو تاریکی شب، کیسه سنگینی رو روی پشتش حمل می کرد، اما کمی جلوتر کیسه روی زمین افتاد و همه چیز پخش شد. مرد سریع رفت تا ببیند اوضاع از چه قرار است؟ وقتی جلوتر رفت، دید🔅 امام صادق علیه السلام مشغول جمع آوری بسته های غذایی هست که روی زمین ریخته. مرد به🔅 امام کمک کرد و بسته ها را داخل کیسه ریخت. بعد همراه🔅 امام به جایی رفت که مردم فقیر زندگی می کردند، ولی هیچ کس بیدار نشد و نفهمید چه کسی برایشان غذا می آورد.🔅 امام صادق علیه السلام به مرد فرمود: 🍃«پیامبر فرمودند: کسی که شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، مسلمان نیست».🍃 ◾️◽️روزی تلخ◽️◾️ 🔅امام جعفر صادق علیه السلام 65 سال عمر کردند که 31 سال آن را به☘امامت و☘ هدایت جامعه اسلامی و مردم مشغول بودند. آن قدر بزرگوار و در نزد مردم با احترام بودند که حاکم ظالم آن دوران به نام منصور دوانیقی، طاقت نیاورد که🔅 امام زنده بماند و باز هم در بین مردم به امامت و هدایت آن ها بپردازد. به همین علت، روزی 🔅امام را به قصر خود دعوت کرد و بعد با حیله و فریب و با انگوری به زهر آغشته، 🔅امام را مسموم کرد و به شهادت رساند. 🥀امام در روز 25 ماه شوال سال 148 هجری قمری به شهادت رسید🖤 و بعد پیکر پاکش را در قبرستان بقیع🏴، در کنار پدر گرامی اش به خاک سپردند. 😔آن امام بزرگوار به شهادت رسید و از میان ما رفت😭، اما کلام و رفتار آن حضرت🔅، همیشه سرمشق و الگوی مسلمانان جهان خواهد بود. ⬛️🕯◼️🕯◾️🕯◼️🕯⬛️ ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 790 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا