9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_سمنو_و_شقاقل(قسمت بیست و هشتم)
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۲تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry12_14
═══••••••○○✿
🔚2131🔜
31.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎨یک نقاشی سه بعدی فوقالعاده زیبا👌🥛
#نقاشی
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2132🔜
بنده امین من
🌱(شهر ظهور)🌱 ••••ا•••• قسمت_ششم ••••ا•••• کاوه از دوچرخه🚲 پرسید: « این دیگه چیه؟ چرا اینطوریه؟!» د
🌿(شهر ظهور)🌿
..•••ا•••..
👈قسمت_هفتم
کاوه یکهو آقایی را دید که به سمت آنها می آمد.
همه ی بچه ها و اعضای بیمارستان وقتی متوجه آمدن آقای مهربان شدند با خوشحالی🤩 به سمتش دویدند🏃♂️. بعضی از بچه ها گل هایی💐 را که به همراه داشتند؛ برسر ایشان ریختند. او هم با مهربانی بچه ها را می بوسید.
آقای مهربان نزدیک میشد و کاوه فقط آقا را نگاه میکرد
همین چند ثانیه که چشمش به آقا افتاده بود از خوشحالی نمیدانست چه کار کند و حس میکرد آنقدر ایشان را دوست دارد که حد ندارد
محمد از کنارکاوه رد میشد تا به کنار آقا برود برای همین دست کاوه را هم گرفت تا با هم به نزدیکش بروند
کاوه اشک هایش را پاک کرد و همین که قدم اول را برداشت بلندگوی دوچرخه فعال شد
صدای مادرش میامد که هی میگفت:
_ کاوه، کاوه جان، کاوه
کاوه گیج و منگ یک نگاه به آقا میکرد و یک نگاه به دوچرخه؛
آقای مهربان متوجه کاوه شد و با لبخند نگاهش کرد
کاوه بی خیال صدای مادر شد تا به طرف آقا برود و بغلش کند اما آقا با چشم هایش انگار حرف میزد و نشان میداد که کاوه باید به حرف مادرش گوش دهد.
کاوه دوباره گریهاش گرفت و با صدای بلند گفت:
_ منم میخوام ظهور رو ببینم
باید چیکار کنم؟ باید چیکارکنم؟
آقا کمی با لبخند نگاهش کرد
کاوه گفت:
_ قول میدم هر کاری بگید انجام بدم
قول میدم
آقا سرش را کمی پایین انداخت و بعد به کاوه نگاه کرد و گفت:
_ مبارزه با هوای نفس
کاوه در حالی که میدید دارد از آقا دور میشود با تعجب و داد پرسید:
_ یعنی چیکار کنم؟
آقا با لبخند نگاهش کرد و خداحافظی کرد
چشم های کاوه باز شد
مادرش بالای سرش ایستاده بود و با نگرانی نگاهش میکرد
کاوه تا مادرش را دید به گریه افتاد و تا میتوانست گریه کرد
مادرش روی سر کاوه دست میکشید و میگفت:
_ خواب دیدی پسرم
همش خواب بود تموم شد دیگه تموم شد...
کاوه بین هق هق گریههایش میگفت:
_ نمیخواستم تموم بشه
یکدفعه صدای گریهاش بند آمد و ساکت شد
مادر با تعجب به کاوه نگاه میکرد
کاوه در حالی که فکر میکرد گفت:
_ مامان مبارزه با هوای نفس یعنی چی؟
#داستان_مهدوی
#شهر_ظهور
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2133🔜
44.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_قهرمانان_مدرسه(قسمت دوم)
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2134🔜