eitaa logo
بنده امین من
7.8هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌ الله الرحمن الرحیم🍃
به نام آن خداوندی که نــور اســـت رحیمست وکریمست و غفـــــور اــت خدای صبــــــح و این شـور و طـراوت که ازلطفش دل ما در سُرور اســــت 🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🦔🐭تیغو من را توی لانه اش راه نداد 🐭🦔 تق تق تق! تیغو، جوجه تیغی کوچولو، به در لانه ی موموش زد و گفت :آمدم بازی، بیام تو؟ مومو از لای در گفت : الان نه لطفا کمی بعد بیا. و زود در را بست تیغو با اخم و غرغر به طرف لانه اش برگشت. خرگوشک او را دید و پرسید : چه شده؟ چرا این قدر ناراحتی؟ تیغو گفت : موموش کار خیلی بدی با من کرده . من را توی لانه اش راه نداده. خرگوشک با تعجب گفت: فقط همین؟ این که کار بدی نیست. شاید خسته بوده یا حوصله نداشته. شاید کار داشته ، یا شاید… تیغو شانه بالا انداخت و با خودش گفت : به من چه! و به راهش ادامه داد. عصبانی و بی حوصله به لانه اش رسید. حتی وقتی لاک پشت کوچولو در زد و پرسید: بیام تو؟ تیغو راهش نداد با خودش می‌گفت: شاید موموش یک گنج خیلی قشنگ پیدا کرده و نمی خواهد آن را ببینم… یا شاید یک غذای خیلی خوشمزه دارد که می خواهد تنها تنها بخورد. یا شاید یک دوست جدید پیدا کرده و دیگر من را دوست ندارد… یکهو یاد حرف خرگوشک افتاد که شاید حوصله نداشته از خودش پرسید مگر میشود آدم از بی حوصلگی کسی را بع خانه اش راه ندهد؟ بعد از این فکر بلند شد و خیلی سریع از خانه اش خارج شد و خود را به لاک پشت کوچولو رساند و گفت: _ منر ببخش که باهات بدحرف زدم من یکم بی حوصله بودن لاک پشت کو چولو لبخندی زدو گفت که اصلا ناراحت نشده تیغو خوشحال شد و دلش خواست خودش هم همان قدر مهربان باشد همان وقت، تق تق تق ! موموش از پشت در پرسید: بیام تو؟ تیغو فقط یک ذره در را باز کرد، و بی اختیار اخم کرد موموش خندید و گفت : ناراحت شدی؟ می خواستم کتاب داستانم را زودتر تمام کنم که به تو هم بدهم بخوانی. داستانش خیلی خیلی جالب است. تیغو به کتاب توی دست موموش نگاه کرد و خوش حال شد. اخم هایش را باز کرد و گفت : زود بیا تو. 🐭 🦔🐭 🐭🦔🐭 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2801🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده امین من
بسم الله الرحمن الرحیم احکام خوشمزه:😋 سلام سلام سلام معلوم نیست این اوستا مراد ما چند وقت کجا غیب
سلاااام✋ این دختر خانم گلم 🌹 دیروز به سؤال احکاممون جواب دادن: ❤️ ضحا سادات موذن۱۱ ساله از قم : هنگام سجده باید پشت بدن صاف باشد و نباید مثل دایره پشتمان گرد باشد و اینطوری نمازمان باطل است. ۵تا دسته گل💐صلوات💐 تقدیمشون کنیم که خدا برای پدر و مادرشون حفظشون کنه که اینقدر خلاقند و احکام نمازشون را خوب بلدند😊 مرحبا بنده‌ی خوب خدا👏👏👏👏 هفته‌ی بعد منتظر سؤال بعدی احکام اوستا مراد باشید😊 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده امین من
احکام خوشمزه😋: بسم الله الرحمن الرحیم ⭕️دایره یا ➖خط راست؟ امروز اوستا مراد تو باغش خیلی کار داره، آخه نوبت آب باغ اون هست. باید بیل به دست، پای درختها رو پاک کنه تا آب قشنگ به پای اونها برسه، باید مواظب خار و خاشاک توی جوی‌های آب هم باشه و اونها رو کنار بزنه. اوستا مراد تا ظهر مشغول آبرسانی به درختها بود و چون باید تا ساعت دو آب رو به باغ آق قربون میرسوند، اذان که شد نتونست به مسجد بره. برای همین با آب جوی وضو گرفت. بعد یه تکه زمین صاف از باغ رو انتخاب کرد و قامت بست. درست بالای جایی که اوستا مراد ایستاده بود، نهر آب قرار داشت. اوستا قبل از نماز با خودش فکر کرده بود که تا نماز ظهرم رو بخونم، جوی آب پر نمیشه. ولی... حساب اوستا مراد درست از آب در نیومد و در رکعت دوم بود که آب جوی بالا اومد و شری ریخت جایی که اوستا ایستاده بود! زمین زیر پای اوستا مراد خیس و گلی شد. در همین حال آق قربون به سمت اوستا اومد تا ببینه آب کی به طرف باغش میاد و آیا وقت داره نمازش رو اول وقت بخونه یا نه؟ وقتی به باغ اوستا رسید، با سر و وضع گلی اوستا مراد روبرو شد. بعد از نماز، آق قربون نگاهی به زمین کرد و پرسید: تو توی نمازت سجده هم میکردی؟ اوستا گفت وا مگه میشه سجده نکنم؟ آق قربون جواب داد پس چرا من اثر دایره ای را از نخود پاهات نمی‌بینم؟ اوستا مراد در حالیکه هاج و واج به آق قربون نگاه میکرد گفت: نخود پا دیگه چیه، من پام رو مثل کفگیر موقع سجده میذارم روی زمین. این خط ها رو ببین! اثر انگشتای پای من موقع سجده ست. آق قربون گفت نه قربونت برم‌! موقع سجده باید سر انگشت شستت روی زمین باشه من بهش میگم سر نخود. خلاصه از اوستا اصرار و از قربون انکار! از طرفی رساله هم دم دستشون نبود که نگاه کنند ببینند کی درست میگه. بالاخره تصمیم گرفتند به مسجد برند و از حاج آقا سوال کنند. با زحمت آب رو به طرف باغ آق قربون هدایت کردند و به طرف مسجد روستا براه افتادند، مردم داشتد با حاج آقا نماز می‌خوندند. هر دو خوشحال شدن و شروع به نماز جماعت خوندن کردن. بعد از نماز، حاج آقا شروع کرد به مساله گفتن؛ از قضا درباره اعضای سجده و گذاشتن سر انگشت شست به زمین گفتند. در همین حال اوستا مراد از ته صف فریاد زد: درود بر نخود پا! و همه خندیدند.😊 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2802🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا