🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#انجام_واجبات_دینی
✋ در این بازی چند شیء مختلف روبروی خود قرار میدهیم و از بچه ها میخواهیم که دستمان را روی هر کدام که گذاشتیم، یک کاری را انجام دهند.
مثلا اگر دستمان را روی شیء زرد گذاشتیم، بخندند؛ قرمز، گریه کنند؛ سبز، بایستند. وقتی دستمان را برداشتیم هم باید به حالت نشسته اول برگردند. بعد از این که بچه ها کمی تمرین کردند، تند و تند دستمان را روی اشیاء جا به جا میکنیم!
🕋 بعد از انجام این بازی جذاب و هیجان انگیز برای بچه ها توضیح میدهیم که خدا هم وقتی دستش را روی یک چیز میگذارد (وقت اذان)، ما نماز میخوانیم؛ روی یک چیز دیگر (ماه رمضان)، روزه میگیریم؛ روی یک چیز دیگر، حجاب میپوشیم و ... .
منبع: مجموعه چمران
شبکه ترویج بازی: #مرجع_تقلید:
💁♂ 💁♂ در این بازی مربی روبروی بچه ها می ایستد و هرکاری که میکند، بچه ها باید همان کار را انجام دهند. مثلا وقتی دست خود را بلند میکند همه دستشان را بلند میکنند، وقتی چشمک میزند، همه چشمک میزنند و ... .
منبع: مجموعه چمران
شبکه ترویج بازی: #داستانی_برای ترغیب بچه ها #به_دینداری:
شرح داستان: در یک جای تاریک به همه افراد گفته میشود که تا میتوانند چیزهای روی زمین را جمع آوری کنند.
1⃣ یک عده از این افراد هیچ چیز برنداشتند.
2⃣ یک عده دیگر خیلی تفریحی چند تا چیز برداشتند.
3⃣ یک عده دیگر با تمام توان شروع به جمع آوری کردند و تا میتوانستند جمع کردند.
💡بعد که چراغ ها روشن شد، معلوم شد که آنچه روی زمین بوده همه جواهرات بوده است! پس آنهایی که چیزی برنداشته بودند و یا کم برداشته بودند، پشیمان شدند و آنها که با تمام توان جمع کرده بودند خوشحال شدند ( اصل این داستان برگرفته از یکی از کتب ادبی است).
✅ بعد از پایان داستان برای بچه ها توضیح میدهیم که این عالم هم تاریک است، ما وقتی نماز میخوانیم، روزه میگیریم و ...، متوجه نمیشویم که در حال جمع کردن چه جواهرات ارزشمندی هستیم. در قیامت که چراغ ها روشن میشوند، تازه متوجه میشویم.
منبع: مجموعه چمران
🦋🌼🌸🦋👦
🔙148🔜
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#مهربان_تر_از_پدر
داستان مصور «مهربان تر از پدر»
🦋🌼🌸🦋👦
🔙149🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#نیمه_پنهان_ماه
^💍° همسر شهید
یادم هسٺ در یڪے از سفر هایے ڪہ بہ روسٺاها مےرفت
همراهش بودم داخل ماشین هدیہاے بہ من داد
- اولین هدیہاش بہ من بود و هنوز ازدواج نڪرده بودیم -
خیلے خوشحال شدم و همان جا باز ڪردم دیدم روسرے اسٺ، یڪ روسرے قرمز با گلهاے درشت من جا خوردم،
اما او لبخند زد و بہ شیرینے گفٺ :« بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند.»
از آن وقٺ روسرے گذاشٺم و مانده .
•
من مےدانسٺم بچهها بہ مصطفے حملہ مےڪند که چرا شما خانمے را ڪہ حجاب ندارد مےآورید موسسہ، اما برایم عجیب بود ڪہ مصطفے خیلے سعے مےکرد مرا بہ بچہها نزدیڪ ڪند.
•
مےگفٺ:« ایشان خیلے خوبند اینطور ڪہ شما فڪر مےڪنید نیسٺ بہ خاطر شما مےآیند موسسہ و مےخواهند از شما یاد بگیرند. انشالله خودمان بهش یاد مےدهیم.»
نگفت این حجابش درسٺ نیسٺ مثل ما نیسٺ فامیل و اقوامش آنچنانےاند، اینها خیلے روے من تاثیر گذاشٺ.
•
او مرا مثل یڪ بچہ ڪوچڪ قدم بہ قدم جلو برد بہ اسلام آورد.
منبعـ📗 : نیمہپنهانماهـ(چمرانبہروایٺهمسرشهید)
🦋🌼🌸🦋👦
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#محرم
دویدم و دویدم به کربلا رسیدم
حالا بشید مهیا می خوایم بریم کربلا
شهر امام حسینه امام سوم ما
کربلا شهر ماتم شهر مصیبت و غم
دوستان من گوش کنید تا ماجراشو بگم
حدود سال شصتم از شهر کوفه مردم
نامه زیاد نوشتن گفتن امام سوم
ما مرد کارزاریم اما امام نداریم
اگر بیای به کوفه اطاعت از تو داریم
وقتی امام قبول کرد رو سوی کوفه آورد
تنها گذاشتن اونو دروغگوهای نامرد
🦋🌼🌸🦋👦
🔙151🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#کاغذ_و_قیچی
باسلام وعرض تسلیت بمناسبت دهه اول محرم
آموزش
طرح ویژه کاغذو✂️
اینهفته تاج باطرح حرمین کربلا
التماس دعا
🦋🌼🌸🦋👦
🔙152🔜
☘#قصه_شب
#خروس باهوش🐓
مزرعه بزرگی در كنار جنگل قرار داشت. اين مزرعه پر از مرغ و خروس بود . يک روز روباهی گرسنه تصميم گرفت با حقه ای به مزرعه برود و مرغ و خروسی شكار كند.
رفت و رفت تا به پشت نرده های مزرعه رسيد. مرغ ها با ديدن روباه فرار كردند و خروس هم روی شاخه درختف پريد.
روباه گفت : صدای قشنگ شما را شنيدم برای همين نزديكتر آمدم تا بهتر بشنوم، حالا چرا بالای درخت رفتی؟
خروس گفت : از تو می ترسم و بالای درخت احساس امنيت مي كنم.
روباه گفت : مگر نشنيده ای كه سلطان حيوانات دستور داده كه از امروز به بعد هيچ حيوانی نبايد به حيوان ديگر آسيب برساند؟
خروس گردنش را دراز كرد و به دور نگاه كرد.
روباه پرسيد: به كجا نگاه می كند؟
خروس گفت: از دور حيوانی به اين سو می دود و گوشهای بزرگ و دم دراز دارد. نمی دانم سگ است يا گرگ!
روباه گفت : با اين نشانی ها كه تو می دهی ، سگ بزرگی به اينجا می آيد و من بايد هر چه زودتر از اينجا بروم.
خروس گفت : مگر تو نگفتی كه سلطان حيوانات دستور داده كه حيوانات همديگر را اذيت نكنند، پس چرا ناراحتی؟
روباه گفت : می ترسم كه اين سگه دستور را نشنيده باشد. و بعد پا به فرار گذاشت.
و بدين ترتيب خروس از دست روباه خلاص شد.
لینک کانال:
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
☘#اشعار کودکانه
#پیامبر
#شعر در مورد حضرت محمد ص
🌷خدای مهربونی
🌷داده به ما نشونی
🌷محمدمصطفی(صلی الله علیه وآله)
🌷هستند پیامبر ما
🌷ایشون که مهربون بود
🌷از اهل آسمون بود
🌷به همه خوبی یاد داد
🌷خبرهای خوشی داد
🌷که هرکسی باخداست
🌷همیشه تو قلب ماست
🌷چون نکنی کار زشت
🌷حتما میری به بهشت
🌷شیطون و دورش بکن
🌷به حرف من گوش بکن
🌷به بابا احترام کن
🌷به مامان احترام کن
🌷فرشته با تو دوست میشه
🌷شیطونک از تو دورمیشه
لینک کانال:
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
#کلیپ
#نقاشی_گل_رز
آموزش مرحله به مرحله نقاشی گل رز
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌼🌸🦋👦
🔙156🔜
12.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#مداحی_محرم
مداحی بسیار زیبای مداح کودک
🎤 سلمان الحلواجي
🏴 مظلوم یا حسین
با زیرنویس فارسی
#حب_الحسین_یجمعنا
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌼🌸🦋👦
🔙157🔜