🌹 حدیث قدسی:
✍ ای فرزند آدم!
راحتى و آسایش را در
#بهشت قـرار داده ام،
امّا مردم آن را در دنیا
مىجویند و نمى یابند.
📚 بحار ۴۵۳، ۵۷
.
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼روزتون عالی
پروانه دلتون پر بگیره به سمت خوشبختی
🌼عاقبت تون بخیر
🌼زندگیتون بدون حسرت
روزگارتون پر از معجزه
🌼در لحظه لحظه ی
زندگیتون خدا کنارتون باشه
.
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
گفت پایت را بگذاری اینطرف
خط، برزخ شما شروع میشود!
بهشت را از دور می دیدم. به عشق بهشت، رفتم آن طرف خط و دویدم... اما نتوانستم جلو بروم! دیدم کنار یک پیرمرد بسیار ضعیف قرار گرفته ام.
به من گفتند: شما تنها
نمی توانی بروی. این
پیرمرد همراه شماست!
گفتم: این که نمی تواند راه برود. الان می میرد. لبخندی به من زد و گفت: این پیرمرد اعمال صالح توست. از تو جدا نخواهد شد... زدم توی سرم. پس کی بود می گفت دلت پاک باشه... نماز چیه... ثواب چیه....
📚 کتاب بازگشت
.
🔵 به سوی یک جهان شگفت انگیز!
✍ پس از مرگ وارد جهانی خواهیم شد که کاملا با دنیای فعلی ما متفاوت است. جهانی با گستردگی و تنوع پایان ناپذیر. تازه آنجا میفهمیم آرزوهای مبهم ما در دنیا تنها در آن جهان محقق شدنی بودهاند. کاش کنجکاوی ما درباره آن جهان، ترس بیهوده ما را از مرگ کم کند و کمی مشتاق آخرت نماید.
❖ استاد پناهیان
.
🔴 اثر وحشتناک ندادن قرض، در قیامت
✍ حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو.
من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم:
من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚 کتاب عرفان اسلامى
➥