ماجرای عجیب خانه شوهر خواهرم ❌🔥
من و شوهرم امیر علی زندگی خوب ، آروم و شادی داشتیم یه روز باهم رفتیم خونه خواهرم مهمونی بعد خوش بش و دید بازدید و پذیرایی بلند شدیم که بریم خونه که شوهر خواهرم گفت امیر علی وایسا!!
یه پیامی برات فرستادم رفتی خونه بازش کن و بخون... خداحافظی کردیم و راهی خونه شدیم.
وقتی رسیدیم خونه پیامو که خوند شروع کرد به گریه کردن و فریاد کشیدن وقتی با اصرار پرسیدم چیشده مگه چی تو پیام بود به منم نشون بده پیامو باز کرد جلو روم که نوشته بود ...🤯😭
ادامه پیامو اینجا بخون 👇🏻🚫
https://eitaa.com/joinchat/2033582089C4f36953a83
پیامو رو بخون☝️🏻😰🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا دوستدارم:)♥️
.
🌟توجه🌟 👈🏻مهم👉🏻
💠 آن سوی مرگ
کانال دنیا مرگ آخرت در نظر دارد
تجربیات سه نفر از افرادی که برای لحظاتی مرگ را تجربه کرده اند و در این کتاب بیان شده است را طی 39 جلسه در اختیار مخاطبان قرار دهد
این صوت ها بر اساس آیات،روایات و نکات عقلی و فلسفی شرح داده شده
🔸جذابیت مطالب آنقدر بالا هست که بعد از جلسه اول و دوم خودتان پیگیر می شوید
🔈 #شرح_و_بررسی_کتاب_آن_سوی_مرگ
#معرفی_کتاب
#نشر_حداکثری
🌙کانال معرفتی
.
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹در دنیا میتوانستیم با یک طلب
حلالیت چند دقیقهای رضایتبگیریم
🔸اما در آنجا متناسب با ظلمی که کرده بودیم فشار روحی سخت و عجیبی را تحمل میکردیم...
حساس بودن این امر به حدی است که اگر کسی دل از تمام تعلقات مادی مانند زن و فرزند و زندگی و... بکند و برای رضای خدا به جهاد بپردازد و در این راه شهید شود تمام گناهان او بخشیده میشود غیر از حق الناس...
-تمام گناهان شهید بجز بدهکاری و دین او بخشيده میشود که باید بدهکاری را ادا کند.
📚 کتاب
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق من به تو ♥️
بی پایان ترین حس دنیاست ...
.
باحالترینلطیفهدنیاخیلیقشنگه...😂😂😂
سؤالوجوابدركلاسدرس.😃
استاد:بهنظرشماچراحضرتمحمد(ص)،
دانشجوها:اللهمصلعليمحمدوآلمحمد!😟
استاد:بلهآفرين!ميخواستمازشمابپرسمکه.چراحضرتمحمد…😊
دانشجوها:اللهمصلعليمحمدوآلمحمد!😄
استاد:انشاءالله!😕
بهنظرشماچراحضرتمحمد…
دانشجوها :اللهمصلعليمحمدوآلمحمد!😆😆😆
استاد:لاالهالاالله!چراآنحضرت…😐
دانشجوها:کدامحضرت؟🤷🏻♀
استاد:حضرتمحمد!😊
دانشجوها: اللهمصلعليمحمدآلمحمد...!!!
حالكردين؟؟؟
اصلأحواستونبود؟4تاصلواتفرستادین؟؟
ثواباینصلواتها90تاشمالخودتوندهتاشهمبرايمنواموات.
اگهخوشتاومدبفرستشواسهدیگران.
بهخاطرظهورآقابرایدیگرانبفرستید.
#اَللّٰھُـمَعَجلْلِوَلِیڪَالْفَرَج
.
ظهرتون به طراوت شبنم🌸🍃
وبه شادابی وزیبایی گلها🌸🍃
در زندگی هیچ چیز
مهم تر از این نیست
که قلباً در آرامش باشیم🌸🍃
الهی همیشه قلبتون 💖
پـر از عشــق و آرامش باشـه🌸🍃
#ظهرتون بخیر
🍃🌸
یادت باشه
حتی وقتی اشتباه کردی ،
حتی وقتی به چیزی نرسیدی ،
حتی زمانی که در حال تلاش هستی ،
هنوز هم اجازه داری شاد باشی ...
#عصرتون بخیر
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹دستم خــالــی بود، هـر چـه از
اعمالم میگفتم آنها رد میکردند.
ناگهان یکـی از آن ها گـفـت: نـاراحـت
نباش تو گوهر گرانبهایی نزد ما داری.
یادت هست زمانی کـــه می خواستی
از نـجـــف بــه کـربـــــــلا بــروی امـــا
کرایــه نداشتی،
خار بـه پـاهـایـت رفـت و بـه خــــــدا
گـفـتـی چـه طــور با ایــن همـه درس
و بـحـــث پـــول کــرایـــــه نـــدارم!؟
🔹اما ناگهان از گفته خود پشیمان شدی و از ته دل گفتی: (اَلحَمدُ لِله رَبِ العالمین)
با تعجب گفتم بله یادم هست.
آن مَلَک گفت: این شکری که به جا آوردی همان گوهری است که نزد ما محفوظ است.
📚 کتاب بازگشت
.
روز قیامت میگی:
خدایا اشتباه شده
کارهای خوبی داشتم که نیست
گناهانی نداشتم که هست!
حسناتت رفت
در پرونده کسیکه غیبتش را کردی!
طلبکار بود؛ از گناهانش
به تو رسید
#آیت_الله_مجتهدی
.
خيلي ناراحت بودم. بسياري از اعمال خوب من از بين رفته بود.
چيز زيادي در كتاب اعمالم نمانده بود. از طرفي به صدها نفر در
موضوع حقالناس بدهکار بودم که هنوز به برزخ نيامده بودند.
براي يك لحظه نگاهم به دنيا و به منزل خودمان افتاد. همسرم كه
ماه چهارم بارداري را ميگذراند، بر سر سجاده نشسته بود و با چشماني
گريان، خدا را به حق حضرت زهرا3قسم ميداد كه من بمانم.
نگاهم به سمت ديگري رفت. داخل يك خانه در محله خود ما،
دو كودك يتيم، خدا را قسم ميدادند كه من برگردم. آنها به خدا
ميگفتند: خدايا، ما نميخواهيم دوباره يتيم شويم.
اين را بگويم كه خدا توفيق داد كه هزينههاي اين دو كودك يتيم را
ميدادم و سعي ميكردم براي آنها پدري كنم. آنها از ماجراي عمل
خبر داشتند و همينطور با گريه از خدا ميخواستند كه من زنده بمانم.
به جواني كه پشت ميز بود گفتم: دستم خالي است. نميشود كاري
كني كه من برگردم؟ نميشود از مادرمان حضرت زهرا3بخواهي
كه مرا شفاعت كند. شايد اجازه دهند تا من برگردم و حقالناس را
جبران کنم. يا كارهاي خطاي گذشته را اصالح كنم.
جوابش منفي بود. اما باز اصرار كردم. گفتم از مادرمان حضرت
زهرا3بخواه كه مرا شفاعت كنند.
لحظاتي بعد، جوان پشت ميز نگاهي به من كرد و گفت: بهخاطر
اشكهاي اين كودكان يتيم و به خاطر دعاهاي همسرت و دختري
كه در راه داري و دعاي پدر و مادرت، حضرت زهرا3 شما را
شفاعت نمود تا برگرديد.
به محض اينكه به من گفته شد: »برگرد« يكباره ديدم كه زير پاي
من خالي شد! تلويزيونهاي سياه و سفيد قديمي وقتي خاموش ميشد،
حالت خاصي داشت، چند لحظه طول ميكشيد تا تصوير محو شود.
مثل همان حالت پيش آمد و من يكباره رها شدم...