~حیدࢪیون🍃
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام بزرگواران شرمنده که نتونستم بایگانی کنم بارون خیلی شدید بود جمعیت هم فراوان اصلا یادم رفت حلال کنید اینم یه فیلم خیلی کوچیک برای شما بزرگان😊🌹
✅تلنگر
❤️ یاد نعمـات خدا 👈 عامل شُـکــر
🧡 یاد قـدرت خدا 👈 عامل تـوکّــل
💛 یاد الـطاف خدا 👈 عامل محـبّت
💜 یاد خـشـم خدا 👈 عامل خــوف
💙 یاد عظمت خدا 👈 عامل خشیت
💚 یاد عــلـــم خدا 👈 عامل حــیــــا
💖 یاد عــفـــو خدا 👈 عامل تـوبـــه
💗 یاد عــــدل خدا 👈 عامل تــقــوا
📚رعد۲۸
زندگی نامه سردار قاسم سلیمانی
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ۲۰ اسفندماه سال ۱۳۳۵ در روستای قنات ملک از توابع کرمان چشم به جهان گشود. وی پس از اخذ دیپلم به شغل بنایی مشغول شد و بعدها فعالیت خود را به عنوان پیمانکار در اداره آب کرمان آغاز کرد.
شهید قاسم سلیمانی پس از انقلاب اسلامی ایران، عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و همزمان با شروع جنگ ایران و عراق، چند گردان را در کرمان آموزش داده و به جبههها فرستاد. وی در دورهای فرماندهی سپاه آذربایجان غربی را بر عهده داشت. شهید حاج قاسم سلیمانی در سال ۱۳۶۰ با حکم محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران، به عنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله منصوب شد. وی در جنگ عراق علیه ایران، از فرماندهان عملیاتهای والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ بود. عملیات کربلای ۵ از مهمترین عملیاتهای ایران در دوران جنگ بود که تضعیف موقعیت سیاسی و نظامی ارتش بعث عراق و تثبیت اوضاع به سود قوای نظامی ایران از نتایج آن ارزیابی شده است.
سردار سپهبد قاسم سلیمانی پس از دفاع مقدس
سردار سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ ش، به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت میشدند. شهید سلیمانی تا قبل از انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان میجنگید. او در بهمن سال ۱۳۸۹ ش از سوی آیت الله خامنهای، فرمانده کل قوای نظامی ایران درجه سرلشکری (بالاترین درجه نظامی در ایران) را دریافت کرد.
فرماندهی سپاه قدس
سردار قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ از سوی رهبر معظم انقلاب به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد.
سردار قاسم سلیمانی و مبارزه با اشرار
سردار حاج قاسم سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت میشدند. او تا قبل از انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان میجنگید.
مبارزه سردار قاسم سلیمانی با داعش
سردار قاسم سلیمانی از فرماندهان مبارزه علیه داعش در عراق و سوریه بود. داعش گروهی تروریستی بود که پس از سقوط صدام در عراق و خلأ قدرت در این منطقه، پدید آمد. ایران برای حفظ امنیت و کنترل منطقه، مبارزه با این گروه را آغاز کرد. در سال ۲۰۱۱ میلادی نیروهای تحت فرمان شهید سلیمانی از جمله لشکر فاطمیون و تیپ زینبیون جهت مبارزه با داعش و نیروهای شورشی راهی سوریه شدند. همچنین در سال ۲۰۱۴ شهر موصل به تصرف داعش درآمد و بغداد، پایتخت عراق نیز تا مرز سقوط پیش رفت؛ سردار سلیمانی با سازماندهی بخشی از نیروهای حشد الشعبی نقش مؤثری در اخراج داعش از عراق داشت. حیدر العبادی نخستوزیر وقت عراق، از سردار قاسم سلیمانی به عنوان یکی از اصلیترین متحدان عراق در مبارزه با داعش نام برد. سردار حاج قاسم سلیمانی در نامهای خطاب به رهبر انقلاب اسلامی که ۳۰ آبان ۱۳۹۶ در رسانههای ایران منتشر شد، پایان داعش را اعلام کرد و از برافراشته شدن پرچم سوریه در البوکمال از شهرهای سوریه در نزدیکی مرز عراق خبر داد.
نشان ذوالفقار سردار قاسم سلیمانی
در ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ حضرت آیتالله خامنهای، نشان ذوالفقار - عالیترین نشان نظامی ایران - را به شهید سلیمانی اهدا کردند. طبق آئیننامه اهدای نشانهای نظامی جمهوری اسلامی ایران، این نشان به فرماندهان عالیرتبه و رؤسای ستادهای عالیرتبه در نیروهای مسلح اهدا میشود که تدابیر آنها در طرحریزی و هدایت عملیاتهای رزمی موجب حصول نتایج مطلوب شده باشد.
فرزندان
حجتالاسلام شیرازی، مسؤول دفتر نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله گفت: حاج قاسم ۶ فرزند داشت؛ یکی از آنها از دنیا رفته است و پنج فرزند به نامهای نرجس، حسین، فاطمه، زینب و رضا دارد.
شهادت سردار قاسم سلیمانی
بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ در حمله آمریکایی به دو خودرو در اطراف فرودگاه بغداد، سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس معاون حشدالشعبی و تنی چند از اعضای حشدالشعبی در این حمله هدف قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ 🌹قسمت بیست و چهارم↯ وارد حیاط دانشگاہ شدم،بهار رو از دور دیدم،برام دست تڪون داد. لبخندے زدم و
ادامه قسمت بیست و چهارم👇
اصال اینا بہ ڪنار شدہ تا حاال بے دلیل سجادہ تو باز ڪنے برے سجدہ آے بزنے زیر گریہ!بگے دلم
گرفتہ اومدم فقط با تو درد و دل ڪنم!هیچڪس محرم تر از تو نیست!تو حال و صالحمو میدونے! برید
امتحان ڪنید ببینید تو روحیہ تون تاثیر دارہ یانہ؟!
اینا براے اونایے ڪہ خدا رو دارن اما بے وفا شدن ولے هنوز پاڪن!
با شنیدن حرف هاش حال خاصے بهم دست داد،بهار هم ساڪت زل زدہ بود بہ استاد!
دوبارہ گفت:برید امتحان ڪنید ضرر ندارہ اما خواهش میڪنم امتحان ڪنید مفت و مجانیہ!
نفس عمیقے ڪشیدم،تو وجودم چیزے ڪم داشتم!امتحانش ضرر داشت؟!
~حیدࢪیون🍃
ادامه قسمت بیست و چهارم👇 اصال اینا بہ ڪنار شدہ تا حاال بے دلیل سجادہ تو باز ڪنے برے سجدہ آے بزنے زی
🧡قسمت بیست و پنجم↯
ڪیفم رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلند شدم،سرم گیجم رفت،دستم رو گذاشتم روے شقیقہ
م!
بهار نیومدہ بود،تنهایے از دانشگاہ اومدم بیرون،چند قدم بیشتر نرفتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت!
از صبح حالم خوب نبود،چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم!
هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روے درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم همونجا!
صداے زنے اومد:خانم حالتون خوبہ؟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم:میشہ برام یہ تاڪسے دربست تا تهران بگیرید؟!
اومد نزدیڪم،چادرش رو با دست گرفت و گفت:میخواے ببرمت درمانگاہ؟!اینطورے تا تهران ڪہ
نمیشہ!
دوبارہ دستم رو گذاشتم روے درخت و بلند شدم نفس عمیقے ڪشیدم:نہ ممنون!
دستم رو گرفت:مگہ من میذارم اینجورے برے؟!حالت خوب نیست دختر!
خواستم چیزے بگم ڪہ دستش رو پیچید دور شونہ هام و راہ افتاد.
همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت:حسینیہ ے ما سر همین خیابونہ بعضے از بچہ هاے دانشگاہ میخوان بیان
روضہ،بریم یڪم استراحت ڪن تاڪسے هم برات میگیرم!
بدون حرف باهاش رفتم،چشم هام بہ زور باز بود فقط فهمیدم وارد مڪانے شدیم!
حسینیہ سیاہ پوشے ڪہ خالے بود!
ڪمڪ ڪرد بشینم ڪنار دیوار و گفت:نیم ساعت دیگہ روضہ س تا بقیہ نیومدن خوبت ڪنم!
زن دیگہ اے وارد شد،با تعجب نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت!
سرم رو تڪیہ دادم بہ دیوار و چشم هام رو بستم،چند دقیقہ گذشت حضور ڪسے رو ڪنارم احساس
ڪردم اما چشم هام رو باز نڪردم،زنے گفت:دخترم نمیخواے بلند شے؟!
صدا برام غریبہ بود،بے حال گفتم:حالم خوب نیست!
_یعنے نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے؟!
با تعجب چشم هام رو باز ڪردم اما ڪسے ڪنارم نبود!
با صداے بلند گفتم:خانم!
زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود با لبخند اومد سمتم،لیوانے گرفت جلوم و گفت:بیا عزیزم برات خوبہ!فڪر
ڪنم فشارت افتادہ!
همونطور ڪہ لیوان رو از دستش مے گرفتم گفتم:تو چے ڪمڪ تون ڪنم؟!
با تعجب نگاهم ڪرد.
_مگہ من ڪمڪ خواستم؟!
ڪمے از محتواے لیوان نوشیدم و گفتم:بلہ!گفتید بلند شو مگہ نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے!
سرش رو بہ سمت پشت برگردوند و رو بہ اتاقے ڪہ بود گفت:خانم مرامے!
خانمے ڪہ دیدہ بودم اومد بیرون و گفت:جانم!
_این رسمشہ از مهمونے ڪہ حال ندارہ ڪمڪ بخواے؟!
خانم مرامے با تعجب گفت:من ڪے ڪمڪ خواستم همش ڪہ ڪنار شما بودم!
با تعجب نگاهشون ڪردم
_خودم صدا شنیدم!
حال بدم فراموش شد!
انقدر حالم بد بودہ ڪہ توهم زدم!
با شڪ نگاهم ڪردن،خانمے ڪہ ڪنارم بود گفت:از بچہ هاے دانشگاهے؟
سریع گفتم:بلہ!
_تو دانشگاہ قرص دادن بهت،براے درس خوندن و این حرف ها!
نگاہ هاشون اذیتم میڪرد،نہ بہ اون ڪمڪش نہ بہ این نگاہ و حرفش!
دلم شڪست،با بغض بلند شدم همونطور ڪہ میرفتم سمت در گفتم:نمیدونم روضہ اے ڪہ اینجا میگیرید
چقدر قبولہ؟!
از حسینیہ اومدم بیرون،چندتا از دخترهاے چادرے دانشگاہ مے اومدن سمت حسینیہ!
رسیدم سر ڪوچہ،سهیلے رو دیدم ڪہ با عجلہ مے اومد بہ این سمت،زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود
اومد ڪنارم و گفت:بهترہ با ایشون صحبت ڪنے!
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
نویسنده: خانم لیلی سلطانی
@Banoyi_dameshgh