••🌱
در روز شھادت شھیدجھاد مغنیه، با شھید احمد مھنه نشستہ بودم، که شھید احمد مھنه گفت: امروز روزی هست که #جھاد الگو و نماد جوانان مقاومت شد، میشود روزی هم برسد که ما نیز الگو و نمادی برای جوانان مقاومت عراق شویم؟🥀
من خندیدم و به او گفتم : پدر جھاد ، مغنیه بوده ، پدر ما چه کسی هست؟
احمد مھنه خندید و گفت:
من هم پدرم مھنه هست😄
خداروشکر به آن چه که آرزویش را داشت ،رسید.✨
"خدا مرواریدی را در قلب های عاشقان دارد" به چه اندازه عاشقی بود که خدا این منزلت عظیم را به او بدهد و آن شھادت هست و الان خودش الگوی جوانان عراق شد ..
✍🏼راوی:علی الياسری (دوست شھيد)
#شهید_جهـاد_مغنیه
#شهید_احمــد_مهنـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #شهید_بابک_نوری
🔻خدایا...
گناهان مرا ببخش و تا وقتی که...
#چطوریگناهنکنیم؟!
-قدماول:
هروقتکهفکرگناهاومدتوسرت...↯
¹•شیطانرولعنتکن!
²•یهصلواتبفرست!
³•بگواستغفرالله
-قدمدوم:
اگردیدیبازمولکننیست...↯
¹•برویهوضوبگیر!
²•دورکعتنمازبخون!
''تو۹۹درصدمواقعجوابمیده!
کافیهفقطیهبازامتحانکنید''
•قانوندلمونازامروز↯
موقعگناه،اگردیدیهیچجورهنمیتونی
جلویشیطانوبگیری!
اولدورکعتنمازمیخونی
بعدهرگناهیخواستیانجاممیدی...!
''مطمئنباشاینجوریخداکمکتمیکنهدیگه
سمتاونگناهنمیری...''
-استادرائفیپور
سلام الله علیکم
بزرگواران چیزی برای محرم نمونده😊تصمیم گرفتیم چله زیارت عاشورا بگیریم خدا رو چه دیدید شاید شد... نزدیکی محرم یا اربعین کربلا دعوت بشیم☺️🌹پس از امروز شروع میکنیم زیارت عاشورا التماس دعا فراوان🌿
#چله
#زیارتعاشورا
🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِ الله اَلسَّلامُ عَلَيكَ يَابْنَ رَسُوْلِ الله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميِر المُؤمِنِيَن وَ ابْنَ سَيِدِ الوَصيّيَن اَلسَّلامُ عَلَيكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِدَةِ نِساءِ العْالَمِينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ الله وَ اَبنِ ثَارِهَ وَالوِتْرَ الْمَوْتُورِ اَلسَّلامُ عَلَيكَ وَ عَلي الَأرواحِ الَّتِي حَلَتْ بِفِنآئِكَ عَلَيكُمْ مِنْي جَمِيعاً سَلامُ اللهِ اَبداً ما بَقَيتُ وَ بَقِيَ الَّليلِ وَ النَّهارُ يا اَباعَبدِ اللِه
لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَتْ وَ عَظُمَتِ الُمصيبَةُ بِكَ عَلَينْا وَ عَلي جَميِع اَهْلِ الِأسْلِام وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ اَلمُصيبَتكَ في السَّمواتِ عَلي جَميع اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعِنَ اللهُ اُمَّةً اَسَسَتْ اَساسَ الظُّلمِ وَ الجُورِ عَلَيكُمْ اَهْلِ البَيتِ وَلَعَنْ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ ، وَ اَزالَتْكُمْ ْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتي رَتَبِكُمُ اللهُ فيها وَ لَعَنَ اللهُ اُمةً قَتَلَتكُم
ْوَ لَعَنَ اللهُ المُمهِدِينَ لَهُمْ بِا لتَمكيِن مِنْ قِتالِكُمْ بَرِئتُ اِلَي اللهِ وَ اِلَيكُمْ مِنهُمْ وَ اَشياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْليائهِمْ يا اَبا عَبدِ الله اِني سِلْمٌ ِلِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَكُم اِلي يُومِ القِيمةِ وَ لَعَنَ اللهُ الُ زِيادٍ وَ ال مَروانَ وَلَعَنَ اللهُ بَنِي اُمَيةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللهُ بْنَ مَرجانَةً وَ لَعَنَ اللهُ عُمَرِبْنِ سَعْد وَ لَعَنَ اللهُ شِمراً
وَلَعَنَ اللهُ اُمةً اَسْرَجَتْ وَالجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ بِاَبي اَنتَ وَ اُمّي لَقَدْ عَظُمَ مُصابي بِكَ فَاَسئلُ اللهَ الَّذي اَكرَمَ مَقامَكَ وَ اَكْرَمَني بک اَنْ يَرزُقَني طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلي اللهُ عَلَيهِ وَ الِه اَللّهُمَّ اَجْعَلني عِندكَ وَجيهًا با الحُسَينِ عَليهِ السَّلامُ فيِ الدُنيا وَ الأخِرَةِ يا اَبا عَبْدِ اللهِ اِني اَتَقرَّبُ اِليَ اللهِ وَ اِلَي رَسُولِهِ وَ اِلَي اَمير الُمؤمِنينَ وَ اِلي فاطِمَةً وَ ِالي الْحَسَنْ وَ اِلَيكَ ِبمُوالاتِكَ وَ بالَبرائةِ
ِممنِ اَسَّس اساسَ ذلِكَ وَ بَني عَليهِ بُنيانَهُ وَ جَري في ظُلمِه وَجَوْرِه عَلَيْكُمْ وَ عَلي اَشياعِكُمَ بَرِئتُ اِليَ اللهِ وَ اِليكُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَربُ اِلَي اللِه ثمَّ اِلَيكُمْ بِموالاتِكُمْ وَ مُوالاةِ وَلِيكُمْ وَ بِالبَرائةِ مِنْ اَعدائِكُمْ وَ النّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَبالبرآئةِ مِنْ اَشياعِهمْ وَ اَتباعِهمْ اِنيّ سِلمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ
و ولٌّي لِمَن والاكُمْ وَ عَدُ وٌّ لِمَنْ عاداكٌمْ فَاسُئلُ الله اَلذي اَكرَمَني بِمَعرفَتِكُمْ وَ مَعرفَةِ اَوليائِكُمْ وَرَزَقنِي اَلبرائَةَ مِن اَعدائِكُمْ اَنْ يَجعَلنِي مَعَكُمْ في الدُّنيا وَ الاخرةِ وَ اَن يُثَبِتَ لي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ في الدُّنيا وَالأخرهِ وَ اَسَئلهُ اَن يُبَلغَنيَ المَقامَ الَمحمودَ لَكُمُ عِنْدَ اللهِ وَ اَنْ يَرزُقَني طَلَبَ ثاري مَعَ اِمامٍ هُدي ظاهِرٍ ناطِقٍ بالحَقِ مِنْكُمْ وَ اَسئلُ اللهَ بِحَقِكُمْ
وَ بِالشَانِ اَلذيِ لَكُمْ عِندهُ اَنْ يَعطنِي بِمصابي بِكُمْ اَفْضَلَ ما يُعطي مُصاباً بِمُصيبةً ما اَعْظَمَها وَ اَعظمَ رَزَيِتها ِفي اِلاسلامِ وَ في جَميعَ السَّمواتِ وَ الارضِ
اَللهُمَّ اجْعَلني في مَقامي هذا ِممَنْ تَنالُهُ مِنكَ صلَواتٌ وَ رحمةٌ وَ مَغفِرهٌ اَللهُمَّ اَجْعَلْ مَحيايَ مَحيا محمدٍ و ال مُحمد وَ مَماتي مَماتَ مُحمدٍ وَ ال مُحمدٍ
اَللهمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ تَبركَتْ به بنوامَيَةَ وَ ابْنُ اكِلةَ الأَكبادِ الَّلعينُ ابنُ اللعينِ عَلي لِسانِك وَ لِسانِ نَبِيكَ صليَّ الله عليهِ و اله في كُلِ مَوْطِن وَ مَوقِفٍ وَقَفٍ فيهِ نَبيكَ صلي الله عليهِ وآله اللهمَّ الَعن اَبا سُفيانَ وَ معاويةَ وَ يزيدَ بْنَ مُعاويةَ عَليهِمْ مِنكَ الَّلعنةُ اَبَدَ الابِدينَ وَ هَذا يَوْمٌ فَرِحَتْ به ال زِيادٍ وَ الُ مَروانَ بِقَتلِهمْ اَلحسُيَن صَلواتُ اللهِ عَليهِ اَللهُمَّ فَضاعَفْ عَليهمُ اللعنَ منكَ وَالعذابِ الأَليمَ اللهمَّ اني اتقربُ اليكَ في هذا اليومِ وَفي مَوقفي هذا وَ اَيام حَيوتي بِالبرآئةِ مِنهم وَاللعنةِ عَليهَمّْ وبالموالاه لنبیک وآل نبیک علیه وعلیهم السلامُ
#ادامه_👇🏻
#ادامه🌿
پس مي گويي صَد مرتبه
اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علي ذالكَ اللهمَّ العنِ العصابةَ التي جاهدتِ الُحسين وَشايعتْ و بايِعتْ و تابِعتْ علي قِتله اللهمَّ العنهم جميعاً
پس ميگوئي صد مرتبه
السلام عليكَ يا ابا عَبداللهِ وَ علي الاَرواح الَّتي حَلت بفنآئِكَ عليكَ مِني سلامُ الله ابداً ما بَقيتُ وَ بقيَ الليلُ وَ النهارَوَ لاجعلهُ اللهُ اخرَ العهدِمني لزيارتكم السلامُ علي الحسين وعلي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين
پس مي گوئي:
اللهمَ خُصَّ انتَ اَوّل ظالم باللعن مني وَابدَءُ به اولاًثمَّ الثاني وَالثالث َوَالرابعَ اللهمَّ العنِ يزيد خامساً و العن عبيدَ اللهِ بن زيادٍ و ابن مرجانةَ و عمربن سعد وَ شمراً و ال ابي سفيانَ وَال زياد و ال مروان و الي يوم القيامَة
پس سجده مي روي و ميگوئي:
اللهمَّ لكَ الحَمد حمدَ الشاكرينَ لَكَ علي مصابهم الحمدُ للهِ علي عَظيمِ رَزيتي اللهمَّ ارزقني شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُروُدِ وَثبِتْ لي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدِكَ مَعَ الحُسَينِ وَ اَصْحابِ الحُسَينِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهْجُهْم دُوْنَ الحُسَينِ عَلَيه السَّلام.
#التماس_دعا_فراوان
#اللهم_ارزقنا_فی_الدنیا_زیارت_الحسین
#و_فی_الآخرت_شفاعه_الحسین
~حیدࢪیون🍃
*🍀﷽🍀 رمان عبـور_زمــان_بـیـدارت_میکند 💗 #پارت۳۶ 📕 راستین دستش را با فاصله پشت پریناز حائل کرد و
*🍀﷽🍀
رمان عبـور_زمــان_بـیـدارت_میکند 💗
#پارت۳۷ 📕
چند دقیقه بعد صدف زنگ زد و گفت که در مسیر محل کار و خانهشان میخواهد سری هم به من بزند.
–صدف جان هر چی فکر میکنم خونهی ما توی مسیرت نیستا.
نوچ نوچیکرد و گفت:
–رفیقم رفیقای قدیم میخوای نیام؟
–اتفاقا بیا بریم بیرون یه هوایی بخوریم.
–نه بابا بیرون چیکار داریم، همونجا تو خونتون خوبه دیگه.
–صدف تو مطمئنی واسه دیدن من میای؟
مکثی کرد و پرسید:
–وا! پس واسه دیدن کی میام؟
–مامانم و امیر محسن.
–خب اونام هستن. برای دیدن همتون میام.
–صدف مشکوک میزنیا.
از حرفم به هول و ولا افتاد و آسمان ریسمان بافت.
سکوت کردم.
کمی مِن و مِن کرد و بعد ادامه داد:
–راستش حرفهای امیر محسن خیلی روم تاثیر میزاره. ماشالا با اطلاعاته، خوش صحبتم هست. الانم چندتا سوال دارم میخوام ازش بپرسم.
–صدف من از این حرف زدن و دیدارها میترسم. نکنه یه وقت...
حرفم را نصفه گذاشتم.
–یه وقت چی؟
–خودت میدونی چی؟
– اُسوه خیلی وقته میخواستم یه چیزی بهت بگم.
–چی؟
–چیزه...چطوری بگم؟ من...من...
–تو چی؟ بگو دیگه جون به لبم کردی.
–من به امیرمحسن فکر میکنم.
گنگ پرسیدم:
–بهش فکر میکنی؟ یعنی چی؟ فکر کردن که کار خوبیه.
–ای بابا تو چرا نمیگیری؟
هین بلندی کشیدم.
–چی گفتی؟
تو، تو، یعنی تو دوسش داری؟
فریاد زدم.
–با توام صدف؟
–چرا داد میزنی؟
–چرا داد میزنم؟ صدف تو شرایط امیرمحسن رو نمیبینی؟
–یه جوری برخورد میکنی انگار گناه کبیره انجام دادم.
–چه ربطی داره. مگه الکیه، اصلا میفهمی...
حرفم را برید.
–همه چی رو خیلی خوب میدونم. همهی شرایطی که من دلم میخواد همسر آیندم داشته باشه رو اون داره.
فهمیده نیست که هست. صبور نیست که هست. کار نداره که داره. حرفهای قشنگ نمیزنه که میزنه. مهربون و با محبتم که هست، مگه یه دختر چه انتظاری از همسر آیندش داره؟
از حرفش خندهام گرفت.
–همسر آینده؟ صدف جان خیلی تند رفتیا، اونوقت این همه اطلاعات رو یهو چطوری به دست آوردی؟
من تازه میخواستم بگم زیاد با هم حشر و نشر نداشته باشید یه وقت...
فوری گفت:
–دیر گفتی اُسوه، من دوسش دارم.
– صدف چرا خودت رو زدی به اون راه. چشمهای برادر من...
–خودم میشم چشمهاش، این موضوع اصلا برام مهم نیست.
–چی میگی صدف؟ اینطورا هم که تو میگی نیست، خیلی مشکلات داره، خانوادت چی میشن؟
–من با مادرم صحبت کردم که با پدرم در میون بزاره، من مطمئنم اگه اونا امیر محسن رو ببینن و باهاش حرف بزنن نظر من رو تایید میکنن. در ضمن امیرمحسن خودش همهی مشکلات رو برام توضیح داده، من کاملا متوجه هستم که چیکار میکنم.
مبهوت به حرفهایش گوش میکردم.
–شما با هم در این مورد حرف زدید؟
آرام گفت:
–اهوم. با هم بیرون رفتیم و حرف زدیم. البته به در خواست من. اون هنوزم مخالفه، اتفاقا میخواستم همین روزا بهت بگم. ولی دیدم خیلی درگیری، گفتم صبر کنم تا یه کم سرت خلوت بشه و موقعیتش پیش بیاد.
–صدف تو جو گیر شدی. یادته پارسال خواستگار به اون خوبی داشتی همهی شرایطش خوب بود فقط ده سال از تو بزرگتر بود قبولش نکردی گفتی مردم میگن ازدواج نکرد نکرد آخرش رفت با یه پیرمرد ازدواج کرد.
–پارسال رو ول کن اُسوه، اون موقع کم عقل بودم که حرف مردم برام مهم بود. الان به کارم ایمان دارم، حرف مردمم برام بیاهمیته.
حرصم گرفته بود.
–آخه مگه میشه آدم یهو اینقدر عوض بشه اونم اینقدر زیرپوستی؟ جالبه که نه تو نه امیر محسن یه کلمه به من نگفتید.
با ناراحتی تماس را قطع کردم. تاملی کردم و بعد به طرف گوشهی دنج امیر محسن در سالن رفتم.
روی کاناپه دراز کشیده بود و دستش را روی موبایلش سُر میداد. بالای سرش ایستادم و هندزفری را از گوشش درآوردم و روی گوشم گذاشتم، گوینده تند تند مطلبی را که امیرمحسن سرچ کرده بود را میخواند. موضوع جستجویش در مورد رستورانداری و این چیزها بود.
هندزفری را پرت کردم و طلبکار گفتم:
–آره دیگه، دیگه داری عیالوار میشی، باید دنبال کسب درآمد بیشتر باشی. منم اینجا هویجم چه ارزشی برات دارم.
بلند شد نشست.
با ابروهای بالا رفته گفت:
–چی میگی تو؟
کنارش نشستم.
–من باید از صدف ماجرای شما رو بشنوم.
امیر محسن اشارهایی به آشپزخانه که مادر در حال کار بود کرد و گفت:
–هیس، چه ماجرایی؟ من به اونم گفتم، به توام میگم، هیچ ماجرایی نیست، اون واسه خودش بزرگش میکنه.
اخم کردم.
–یعنی میخوای بگی بهش علاقه نداری؟
نفسش را بیرون داد و حرفی نزد.
آرامتر گفتم:
–اون که معلومه عاشقته و تازه بریده و دوخته، بعد بغض کردم.
–انگار مد شده کلا پسرا کلاس بزارن و دخترا...
حرفم را برید.*
✍🏻 لـیـلافــتـحــیپــور
ادامــــه.دارد.....