eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
" أَلَّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِي وَڪیلا..((:♥ عآشِقِ خُداییِ بآش ؛ که چِه بِخوای چِه نَخوای ؛ دوسِت دآره ...🍂' [اسراء؛آیه‌۲] 🌱
"قول من به شهدا چادرمه..!((:♥ 🌱!
ما فرزندان "سید علی" فرزندانِ پدرانی هستیم که شعار جنگ جنگ تا پیروزی را از پدرانمان به ارث برده ایم نه شعار صلح صلح تا شکست را .. ❤️
می‌گفت:قبل‌ازشوخی، نیتِ‌تقرب‌ڪن‌وتویِ‌دلت‌بگو: -دل‌ِیہ‌مؤمن‌ُشادمی‌ڪنم،قربة‌الی‌الله این‌شوخیاتم‌میشہ‌عبادت..🖐🏻(: ‎‌‌‎ |
12.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شھآدت آغازِخوشبختےاست . . . خوشبَختےاۍکھ پایٰان‌نَدارَد شھیدکھ بشوے خوشبَختِ‌اَبَدۍمیشَوی ۱۶ آبان سالگرد شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجلس تموم شد از زینب سادات خداحافظی کردم و باساجده به سمت در رفتیم. دلم می‌خواست دوباره محمدرضا رو ببینم، با نگاهم مشغول دید زدن حیاط شدم که ساجده میگه: - هوی روبروته - مرض هوی، مثلا اومدیم روضه آدم بشی ها ساجده با لبخند و شیطون میگه: - نگو که دنبالش نمی‌گشتی وا این از کجا فهمید وژی- ضایع بازی کردی تو برو بشین سرجات وژی جون باصدای ساجده از فکر و خیال میام بیرون - جان؟ - نشنیدی؟ دوساعته دارم برای کی حرف می‌زنم - حواسم نبود دوباره بگو ساجده با لحن چندشی میگه: - من موندم این چی‌داره که تو عاشقش شدی؟ - این به دیوار میگن‌، بعدشم قد بلند هست چهارشونه ام هست رنگ چشماش عسلیه مذهبی ام هست ساجده که می‌بینه اگه جلوی من رو نگیره تا صبح از خوبی های محمدرضا میگم دستش رو به نشونه‌ی تسلیم بالا می‌بره و میگه: - باش من تسلیم لبخندی می‌زنم که اونم لبخند میزنه و باهم به طرف خونه میریم. *** امروز تولدمه و دو روز دیگه ام کنکور دارم... به سمت آشپزخونه می‌رم و مشغول درست کردن قهوه میشم بعد درست کردنش قهوه رو بر‌میدارم و به سمت اتاقم میرم... اسما با دوستاش رفته بیرون مامان و باباهم مثل همیشه رفتن سرکار، کتابم رو از روی تخت بر‌میدارم و بازش می‌کنم و شروع به خوندنش می‌کنم که چهره‌ی‌ محمدرضا جلوی چشم‌هام نقش بست. یک هفته‌ای میشه که ندیدمش، سرم رو تکون میدم و روی درسم تمرکز میشم. @Banoyi_dameshgh
نگاهم به ساعت می‌افته که هجده و سی بهم چشمک می‌زنه. با ساجده و کیانا تو همون کافه همیشگی قرار داشتم. به سمت کمد میرم و لباس های رنگارنگم رو نگاه می‌کنم مانتوی صورتی کمرنگم رو بر‌می‌دارم آستین هاش کاملا بلنده و نیازی به ساق دست نیست ساعتم رو می‌بندم با شلوار لی با شال سفید رنگم رو که خیلی شیک می‌بندمش، چادرم رو هم سرم می‌کنم به همراه کیف مشکی رنگم و از اتاق خارج میشم. از پلکان میرم پایین اسما روی مبل دراز کشیده و مشغول خوندن کتابشه هدفونم تو گوششه - اسما... اسما... انگار نه انگار کتاب رو از دستش می‌قاپم که هدفنش رو برمیداره و میگه: - ها چیه؟ نمی‌تونی صدام کنی؟ - صدات زدم نشنیدی! با غر غر میگه: - حالا چکار داری؟ - می‌خوام برم بیرون مواظب خودت باش همونطوری که کتابش رو می‌گیره از دستم جواب میده: - آی‌خدا من به کی بگم بزرگ شدم هفده سالم شده؟ - کم غر بزن‌، خداحافظ *** پولش رو حساب می‌کنم و از ماشین پیاده میشم. به سمت کافه میرم و روی صندلی همیشه‌گی می‌شینم بازم ساجده و کیانا دیر کردند. گوشیم رو از کیفم بیرون میارم و میرم تو تلگرام... دستی روی شونم قرار می‌گیره که جیغ بلندی می‌کشم. کیانا- یواش دختر آبرومون رو بردی - شما مثل روح یهویی بالای سرم ظاهر شدید من آبروتون رو بردم؟ ساجده- جنبه‌ی سوپرایزم نداری! - شما من رو سکته ندید سوپرایز نمی‌خوام نگاهم رو به کیک می‌دوزم که شمع روش خودنمایی می‌کنه ساجده- آرزوت رو بکن بعدش شمع هارو فوت کن! چشم هام رو بستم و آرزو کردم. کیک رو فوت می‌کنم و برش کوچیکی بهش می‌زنم. ساجده خودش رو می‌ندازه تو بغلم یک لحظه احساس می‌کنم دارم خفه میشم. - وای دختر کشتی منو، می‌خوای این آخرین تولدم باشه؟ کیانا مشتی به کمرم می‌زنه و میگه: - زبونت رو گاز بگیر به حالت نمایشی زبونم رو میارم بیرون و گازش می‌گیرم. - آخ درد داشت! ساجده- حالا نوبت کادوهاست. و جعبه‌ی کوچکی رو سمتم می‌گیره بازش می‌کنم که عطر مورد علاقمه کیانا بوسه‌ای بر گونم می‌زنه و میگه: - چشم هاتو ببند تا من کادو مو بهت بدم چشم هامو می‌بندم که حس می‌کنم چیزی می‌ندازه گردنم به گردنبند نگاه می‌کنم که روش نوشته بود. A&K هر دوتاشون رو بغل می‌کنم و تشکر می‌کنم. ... نویسنده: رایحه بانو @Banoyi_dameshgh
🌼 حریم حرم شهدای ایرانی شهید حجت الاسلام علی تمام زاده (ابو هادی) تاریخ تولد : 1355/01/25 محل تولد : تهران تاریخ شهادت : 1394/08/15 محل شهادت : حلب - سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند محل مزار شهید : کرج – قطعه شهدای امامزاده محمد (ع)
شهید ابوهادی حاج قاسم..💔