هدایت شده از ناشناسے "حــیــدࢪیــۆن"
🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞
سلام👋🏻📩
نقل و نباتاتون رو
ارسال کنید...🗓🎀
⊱•📝• انرژے⊰🖊
⊱•🖋• پیشنهاد⊰🖊
⊱•🖇• انتقاد⊰🖊
⊱•💌• حرفدل⊰🖊
⊱•📋• حرفی،سخنی⊰🖊
⊱•🗳• درخواستی⊰🖊
🌻🚿
«⇣لینک ناشناسمون 😉🤗💌
https://harfeto.timefriend.net/16399996404846
🗞🍃
📮♥️
♡ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ♡↑↑↑↑
*- چرانمازامونباحضورقلبنیست🤔؟؟!!*
-
یڪراهکارخیلےسادھوعملےبراۍافزایش تمرکز تو؎ نماز👌🏽🛐-
-
■¹ تو نماز اول از همہ بھ چیزۍ کھ میگے سعے کن توجہ👀🔖 کـٰافے داشتھ باشے،حتے اگھ معنے چیزایے کھ مےخونے رو نمیدونے حتماً برو بھ معانیشون یڪ نگاهے بنداز ... خیلے زشته آدم ندونہ چے دارھ میگہ هااا😅☝️🏽:|
-
■² راهکار دوم اینکھ تو نماز فقط بھ مھرت نگاھ کن📜...
و سعے کن تحت هیچ شرایطے #نگاهتو از مھر برندار؎... این کار بھ شدت باعث افزایش تمرکزت📊 میشہ!
تازھ...یڪ فایدھ دیگم دارھ اونم اینکھ براۍ کنترل نگاھخیلےقوۍمیشے💪🏽
~حیدࢪیون🍃
🦋یک ربع قبل از نماز صبح
هادی به هوش میاد و همون طور که
پدرشون میگفتند یه چند کلام با هادی حرف زدن!
قربون صدقه هادی رفتن 💜
و بعد چند دقیقه هادی چشماشو میبنده
و شهید میشه!🕊
یکی از رفقای هادی هم که
کنار پدرشون بودن هادی رو صدا میکردند،
هادی بلند شو😢
پدر شهید میگفت رفیقِ شهید
دقیقا همون صحنه بیمارستان رو دو باره خواب دیده 😔
بهش گفته: هادی چرا جواب نمیدی؟
چرا هرچی میگیم بلند شو، چیزی نمیگی؟😢
هادی میگه:
💔قبل از اینکه شما بیایید اینجا
خانوم حضرت زهرا(س) اینجا بودن
شما که اومدید، خانوم رفتند..:)💔😭
#شهید_محمد_هادی_امینی❤️
✨🍂✨🍂✨🍂✨🍂✨🍂✨
@Banoyi_dameshgh
✨🍂✨🍂✨🍂✨🍂✨🍂✨
↻📓🌪••||
-رفیقِمذهبۍمَـن🖐🏻!
وقتیتنبلیمیکنیومیگذرۍ
جملھۍتوفیقنداشتمروبھونہنکن^^
-شھادٺروبھاهلِدردمیدن((:🕊💔'!
🌪⃟📓¦⇢ #شهیدانہ🕊
🌪⃟📓¦⇢ #حیدࢪیوݩ
↠ @Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
❤️بسم الرب العشق❤️ 👑قسمت ششم↯ ڪاسہ ها رو گذاشتم ڪنار دیگ آش،عاطفہ همونطور ڪہ آش هم میزد زیر لب تند
❤️بسم الرب العشق❤️
👑قسمت هفتم↯
با خستگے بہ عاطفہ نگاہ ڪردم از صورتش معلوم بود اونم چیزے نفهمیدہ!
_خانم هین هین تو چیزے فهمیدے؟
منظورش از خانم هین هین من بودم مخفف اسم و فامیلم،هانیہ هدایتے!
همونطور ڪہ چشمام رو مے مالیدم گفتم:نہ بہ جونہ عاطے!
خالہ فاطمہ مادر عاطفہ برامون میوہ و چاے آورد تشڪر ڪردم،نگاهے بہ دفتر دستڪمون انداخت و
گفت:گیر ڪردین؟
عاطفہ از خدا خواستہ شروع ڪرد غر زدن:آخہ اینم رشتہ بود ما رفتیم؟ریاضے بہ چہ درد
میخورہ؟اصال تهش شوهرہ درس میخوایم چیڪار اہ!
خالہ فاطمہ شروع ڪرد بہ خندیدن.
_االن میگم امین بیاد ڪمڪتون!
عاطفہ سریع گفت:نہ نہ مادر من الزم نڪردہ ڪلے تیڪہ بارم مے ڪنہ!
خالہ فاطمہ بلند شد.
_خود دانے!
عاطفہ با چهرہ گرفتہ گفت:بگو بیاد،چارہ اے نیست!
دوبارہ اون حس بے حسے اومد سراغم!
_عاطفہ،امین بیاد من بدتر هیچے نمیفهمم جمع ڪن بریم پیش یڪے از بچہ ها!
عاطفہ ڪنار ڪتاب ها دراز ڪشید و با حوصلگے گفت:اونا از من و تو خنگ تر!
صداے در اومد،با عجلہ شالمو مرتب ڪردم صداے امین پیچید:یاہللا اجازہ هست؟
صداے قلبم بلند شد،دستانم میلرزید، سریع بهم گرہ شون زدم!
_بیا تو داداش!
امین وارد اتاق شد و آروم سالم ڪرد بدون این ڪہ نگاهش ڪنم جواب دادم!
نشست ڪنار عاطفہ،همونطور ڪہ دفتر عاطفہ رو ورق میزد گفت :ڪجاشو مشڪل دارید؟
عاطفہ خمیازہ اے ڪشید.
هانے من حال ندارم تو بهش بگو!
دلم میخواست خفہ ش ڪنم میدونست االن چہ حالے دارم!
بہ زور آب دهنمو قورت دادم،با زبون لبمو تر ڪردمو گفتم:عہ...خب....
دفترمو گرفتم جلوش.
_اینا رو مشڪل داریم!
امین دفترمو گرفت و شروع ڪرد بہ توضیح دادن،با دقت گوش میدادم تا جلوش ڪم نیارم خیلے خوب
یاد میگرفتم!
عاطفہ هم خواب آلود نگاهمون مے ڪرد آخر سر امین بهش تشر زد:عاطفہ میخواے درس بخونے یا
نہ؟!فردا من میخوام امتحان بدم؟!
عاطفہ با ناراحتے گفت:خب حاال توام! میرم یہ آب بہ صورتم بزنم!
بلند شد تا برہ بیرون بہ در ڪہ رسید چشمڪے نثارم ڪرد و رفت!
قلبم داشت مے اومد تو دهنم،سریع از جام بلند شدم ڪہ برم بیرون!
_تو ڪجا؟!
نفسم باال نمے اومد،امین گفت تو!
آب دهنمو قورت دادم،دوبارہ سر جام نشستم!
امین همونطورڪہ داشت مینوشت گفت:چرا ازم فرار مے ڪنے؟
با تعجب سرمو بلند ڪردم.
_من؟! فرار؟!
ڪالفہ بلند شد،دفترمو گذاشت ڪنارم
_اگہ باز اشڪال داشتید صدام ڪنید!
از اتاق بیرون رفت،من موندم با اتاق خالے و دفترے ڪہ بوے عطر امین رو میداد!
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
نویسنده : خانم لیلی سلطانی
#شرمنده_مادران_شهدائیم...
🍃تعداد مادران چند شهیدی:
دو شهیدی: 8188 مادر
سه شهیدی: 631 مادر
چهار شهیدی: 82 مادر
پنج شهیدی: 21 مادر
شش شهیدی: 6 مادر
هفت شهیدی: 1مادر
هشت شهیدی: 1مادر
نه شهیدی: 2 مادر
🍃میدونستید مادری هست که نه تا شهید داده؟
🍃 بیایید همه با هم برای شادی روح شهدای این مادران بی پسر ، صلواتی بفرستیم ...
#شهدا
اللهم عجل الولیک الفرج🎗
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
→ @Banoyi_dameshgh
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
✍حاج قاسم سلیمانی:
خدا را قسم میدهم به محمد و آل محمد؛
کشور ما را
و رهبر ما را
و ملت ما را
و سرزمین ما را
در کنف عنایت خود حفظ بفرماید.
#شبتون_شهدایی 🌙
#مدیر
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
رفاقت با امام زمان...
خیلی سخت نیست!
توی اتاقتون یه پشتی بزارین..
آقا رو دعوت کنین..
یه خلوت نیمه شب کافیه..
آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه!
🚛⃟🌵¦⇢ #نیمهشب
🚛⃟🌵¦⇢ #مدیر
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
#جهٺبیدارشدنازخواببراۍنماز^^
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ۰۱۱
#سورهۍڪهف🌿
شبتونحسینۍ✨
دعاۍفرجآقاجانمونفراموشنشھ🌼🧡
*دعا فرج باهم تلاوت میکنیم* .....📖✨
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين
اللهم عجل الولیک الفرج🎗
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
→ @Banoyi_dameshgh
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
#تلنگرانه
گُمنامے!
تَنهابَرای"شُہَــدا"نیست
مےتُونیزِندھباشۍو
سَربازِحَضرَتِزَهرا ۜ باشے!
امایہشرطدارھ!؛✋🏼
بایدفقطبرای ...
"خدا"کارکنی
نہریا"💔
@Banoyi_dameshgh
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
| نماز اول وقت |
بارها در مسیر سفر یا جبهه وقتی موقع اذان میشد ابراهیم اذان میگفت و با توقف خودرو همه را تشویق به نماز جماعت میکرد.صدای رسای ابراهیم و اذان زیبای او همه را مجذوب خود میکرد.او مصداق این کلام نورانی پیامبر بود که میفرمایند:خداوند وعده فرموده موذن و فردی که وضو میگیرد و در نماز جماعت مسجد شرکت میکند بدون حساب به بهشت ببرد.
#شهید_ابراهیم_هادی🍃
#امام_زمان
#أللَّهُـمَ_عجِّـلْ_لِوَلیِک_ألْـفرج
#اَللهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُم
.💜.
#تلنـــگـــــر
❣همسر فرعون
تصميم گرفتــ که عوض شود ؛
و شُد یکــی از زنــان والای بهشتــی ...
❣پسر نوح
تصميمــی برای عوض شدن نداشتــ ...
غرق شد و شُد درس عبرتــی برای آیندگان...
👌 اولی همسر يک طغيانگـــــر بود
و دومی پسر يک پيامبـــــر...!!!
⚠️ براے عوض شدن هيچ بهانهای
قابل قبول نيستـــــ ....
✅اين خودتــ هستــی که تصميم میگيری
تا عوض شوی..
@Banoyi_dameshgh
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
~حیدࢪیون🍃
❤️بسم الرب العشق❤️ 👑قسمت هفتم↯ با خستگے بہ عاطفہ نگاہ ڪردم از صورتش معلوم بود اونم چیزے نفهمیدہ!
❤️بسم الرب العشق❤️
👑قسمت هشتم↯
همونطور ڪہ تو حیاط راہ میرفتم درس میخوندم،سنگ ڪوچڪے بہ صورتم خورد آخ ڪوتاهے گفتم و
دوبارہ مشغول درس خوندن شدم دوبارہ سنگ بہ بازوم خورد!
با حرص این ور اون ور رو نگاہ ڪردم،عاطفہ با خندہ از پشت دیوار سرشو آورد باال و گفت:خاڪ
توے هد خرخونت!
_آزار دارے؟
لبخند دندون نمایے زد.
_اوهوم،وقتے من درس نمیخونم تو هم نباید بخونے!
ڪار همیشگیش بود وقتے تو حیاط درس میخوندم میرفت رو نردبون و از پشت دیوار اذیت مے ڪرد!
درس ها بہ قدرے سنگین بود ڪہ حوصلہ شوخے با عاطفہ نداشتم رفتم سمت خونہ ڪہ دوبارہ سنگ
سمتم پرت ڪرد خورد بہ سرم!
_هوے هوے ڪجا؟!
برگشتم سمتش و محڪم ڪتابو پرت ڪردم،سریع سرش رو دزدید.
صداے آخ مردے اومد،با چشماے گرد شدہ نگاهش ڪردم!
_عاطفہ ڪے بود؟
عاطفہ با لحن گریہ دار گفت:داداشمو ڪشتے قاتل!
رفتم ڪنار دیوار و رو تخت ایستادم،تو حیاطشون سرڪ ڪشیدم دیدم امین نشستہ رو زمین سرشو گرفتہ
ڪتاب هم ڪنارش افتادہ! زیر لب خاڪ بر سرمے گفتم!
عاطفہ طلبڪارانہ گفت:بیچارہ داداش من دوساعتہ میگہ عاطفہ، هانیہ رو اذیت نڪن....
امین نذاشت ادامہ بدہ و با عصبانیت گفت:من ڪے گفتم هانیہ؟!
نگاہ ڪوتاهے بهم انداخت و آروم گفت:من گفتم خانم هدایتے!
لبم رو بہ دندون گرفتم،گندت بزنن هانیہ،هر چے فحش بودم نثار عاطفہ ڪردم با خجالت گفتم:چیزے شد؟
بہ نشونہ منفے سرش رو تڪون داد و بلند شد،تند تند گفتم:بہ خدا نمیدونستم شما اینجایید،میخواستم عاطفہ
رو بزنم،آقا امین ببخشید!
با گفتن اسمش سرخ شدم، ڪتابمو گرفت سمتم و گفت:این براے درس خوندن نہ وسیلہ رزمے!
بیشتر خجالت ڪشیدم،سرم رو انداختم پایین دیگہ روم نمیشد هیچوقت جلوش آفتابے بشم،خیلے عصبے
بود مگہ از قصد ڪردم؟!عاطفہ ڪہ حالم رو دید خواست چیزے بگہ ڪہ دستش رو فشار دادم ساڪت
شد!
زیر لب گفتم:بازم عذر میخوام دیگہ....
ادامہ ندادم و وارد خونہ شدم،از تو فریزر چند تیڪہ یخ برداشتم، دوبارہ رفتم رو تخت و بدون اینڪہ
حیاطشون رو نگاہ ڪنم گفتم:عاطفہ،بیا این یخ ها رو بگیر!
صداے امین اومد:عاطفہ داخلہ، صداش ڪنم؟
با دلخورے گفتم: نہ خیر!
یخ ها رو گذاشتم رو دیوار.
_اینا رو بذارید رو سرتون!
خان ...هانیہ خانم؟! م با لحن آرومے گفت: ہ
با گفتن اسمم گر گرفتم،احساس ڪردم دارم میسوزم با عجلہ وارد خونہ شدم، از پشت پنجرہ دیدم ڪہ یخ
ها رو برداشت و بہ حیاط نگاہ ڪرد
🧡💛🧡💛🧡💛🧡💛🧡💛
نویسنده : خانم لیلی سلطانی
@Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
یِڪمیحَـرفبزنعَلۍنَمیـره
حرفِرَفتـننزنعَلۍمیمیـره💔..!
🖤⃟🎧¦⇢ #مناسبتی
🖤⃟🎧¦⇢ #حیدࢪیوݩ
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
💠 نماز خواندن با لباس نجس
♻️ اگر نمازگزار فهمید لباسش نجس است:
✍🏻 پاسخ:
الف: فراموش کرده بود که باید تطهیر کند و نماز خواند:
باید دوباره بخواند.
ب: بعد از نماز فهمید ( یعنی اصلا هنگام نماز متوجه نجاست نبود):
نماز او صحیح است.
ج: اگر بین نماز فهمید لباسش نجس است: اگر برطرف کردن نجاست با حفظ حالت نماز براى او امکان ندارد و وقت هم وسعت دارد، واجب است که نماز را قطع کند و با بدن و لباس پاک آن را اعاده نمايد
--------------
توضیح المسائل مراجع، مسئله 799 تا 803 - سایت آیت الله خامنه ای
#احکام_نماز
#لباس_نمازگزار