سلا علیکم
عزیزشهدا مارو از دعاهای پرخیرتون با نصیب کنید 🤲🏻🌹
قبول باشه التماس دعا فرج🌱
🖤"🥀 ]
•
•
•
الہی چادرم رو بستم برای زینب دستم رو برای ابوالفضل 💔 قبولم کن..
زینب حسین زینب ابوالفضل چادرم برای تو هست..🥀 ]
#چادری
#مذهبی
@banoyi_dameshgh
#سیــره_شــهدا
🔰دنــبال عباس بودم.
(شهــید)هاشم اعتمادی گفـت: آشپزخانه اسـت.
رفتـم, دیـدم هـمه ظـرف های کثـیف پادگان را گذاشــتن جلـویش, در حال شستــن است!
گفتم مهـندس این چه ڪاریه!
گفـت:آخرش مـنو جهنمی می کنی , خوب بیڪاریم ظرف می شـوریم!
#رییــس محیط زیـست و منـابع طبیعـی فارس بـود, به عنوان #بسیجے آمـده بود جبهــه.
بعدم رفتـه بود آشپــرخانه مقـر, گفته بود منو فرسـتادن اینــجا ظرف بشــورم!
در وصیتـش نوشـته بود:
خدایا به بزرگـے ات قـسم، در مقـابل #شـهدا خجالت می کـشم....
فقط دلـم مے خواهــد به مـن هم فرصـت بدهـے این جان ناقابـل را در راه تو بدهـم. هــر چند که لایق نیستم و از بارگاه عــرش تو بعید نیــست که به این بنــده نیز نظرے بکنــی..
#شهید عباس بهجــت حقیقــی
#شهــدای_فارس
#شهادت :کربلای ۵
#حیدریون
#تلنگــر🖐🏻
دیدیبعضیوقتادلتمیگیره..؟!
حالخوبینداری..!!
دلیلشمیدونیچیه..؟!
چونگناهکردی...💔
چونلبخندخداروگرفتی..'
چوناشکامامزمانتوریختی..'😢
چونخودتوشرمندهکردی..!!
بخداکهزشته..🥀
ماروچهبهسرپیچیازخدا..؟!
مگهماچقدرمیمونیم..؟!
مگهماچقدرقدرتداریم..؟!
بهچیمیرسیم..؟!
باگناهبههیچینمیرسیمهیچی..!!🖐🏻
حیدریون
# 🔹تلنگر
تلنگرِ شهید: بینمازها از شفاعت محرومند!
یکی از آشنایان، خوابِ شهیـد احمد پلارک رو دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد ، شهید پلارک بهشگفت: "من نمیتونم شما رو شفاعت کنم... فقط وقتی میتونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبانتان را نگه دارید ، در غیر این صورت هیچکاری از من بر نمیاد..."
#شهید_سید_احمد_پلارک🕊
#التماس_دعای_فرج🤲
حیدریون
" 💔]
•
•
•هیچوقت ناامید نباش مایوس نشو که خداوند هست و هیچ قدرتی و غمی از خداوند قدرتمند نیست !☘
به خدا بسپار که خداوند است...!
بعد خداوند اهل بیت هستن بهشون متوسل بشید🤲🏻
بعد اهل بیت شهدا...
الهی که هیچوقت غم نبینید و اگر مشکلی دارید الهی که مثل باد باز بشه🤲🏻🤲🏻🤲🏻
حیدریون
@banoyi_dameshgh
#سیرھ_شھدا🌸
- میگفت:
بهشت و جهنم هرآدمی پدر ومادرشه!
اگر میخوای ببینی،
از کدومدستهای و جات کجاست؛
ببین چه جوری باهاشون رفتار میکنی!
#مدافعحریمعقیلهبنیهاشمحضرتزینب🕌
#شھیدمحمدحسینمحمدخانے🕊🌹🍃•••
#یادشھداباذڪرصلوات
✨✨✨
روی قبرم مثل برادر فتح علیزاده🌷
گِلی باشد.
زیرا در شهرمان کسانی هستند که نان روزمره خود را نمی توانند پیدا کنند و زیر سقف های گِلی زندگی می کنند...
#شهیدعادل_عظیم_خانی❤️
#حیدریون
🍿ادامه قسمت چهل و چهارم 👇
رو بہ مادرم گفتم:مامان اینا خوبہ؟
چادرم رو ڪنار زدم تا لباسم رو ببینہ،مادرم نگاهے سرسرے بہ پیراهنم انداخت و گفت:آرہ!
پدرم آروم گفت:چطور تو روشون نگاہ ڪنیم؟
حرف هاشون بیشتر شرمندہ م میڪرد!
با قدم هاے بلند بہ سمت آشپزخونہ رفتم،سینے رو ڪنار ڪترے و قورے گذاشتم،مشغول چیدن فنجون ها
شدم.
پنج تا،پدرم،مادرم،پدر سهیلے،مادر سهیلے و سهیلے!
حتے تو خیالم نمیتونستم بگم امیرحسین!
چہ برسہ حتے فڪرڪنم باهاش ازدواج ڪنم!
یاد چهرہ ے جدیش بعد از خواستگارے افتادم،جدے بود اما اخمو نہ!
جذبہ داشت!
توقع داشتم اون سهیل ی همیشہ مودب و خندون بہ خونم تشنہ باشہ!
صداش پیچید توے سرم:این دفعہ ڪہ اومدم خواستگارے تشریف بیارید!
لبخندے روے لبم نشست و مثل اون روز گفتم:دیونہ!
دوبارہ حواسم رفت بہ ساعت،هشت نشدہ بود؟
آشپزخونہ ساعت نداشت،سریع وارد پذیرایے شدم و ساعت رو نگاہ ڪردم،هشت و دہ دقیقہ!
از هشت هم گذشتہ بود!
پس چرا نیومدن؟
فڪرے مثل خورہ بہ جونم افتاد،نڪنہ سهیلے میخواست تلافے ڪنہ؟!
با استرس نگاهے بہ پدر و مادرم انداختم.
خواستم چیزے بگم ڪہ صداے زنگ آیفون باعث شد هین بلندے بگم و دستم رو بذارم روے قلبم!
پدر و مادرم سریع بلند شدن،پدرم بہ سمت آیفون رفت مادرم چادرش رو سر ڪرد و رو بہ من گفت:چرا
وایسادے؟برو تو آشپزخونہ!
بہ خودم اومدم با عجلہ وارد آشپزخونہ شدم،بہ دیوار تڪیہ دادم قلبم تند تند میزد،دستم رو گذاشتم روے
قلبم و چندتا نفس عمیق ڪشیدم!
صداے سلام و یااللہ گفتن پدر سهیلے بہ گوشم رسید.
سهیلے نامرد نبود!
بدنم مے لرزید،از استرس،از خجالت!
چطور میتونستم با پدر و مادر سهیلے رو بہ رو بشم؟!
صداشون رو میشنیدم،پدرم و پدر سهیلے مشغول صحبت بودن.
چند لحظہ بعد صداے خندہ هاے ضعیفے اومد و پشت سرش مادرم گفت:هانیہ!
با استرس چادرم رو سر ڪردم،خواستم بہ سمت ڪترے و قورے برم ڪہ ادامہ داد:یہ لحظہ بیا مامان
جان!
با تعجب از آشپزخونہ خارج شدم،سرم پایین بود و نگاهم بہ فرش ها.
رسیدم نزدیڪ مبل ها،آروم سلام ڪردم.
پدر و مادر سهیلے عادے جواب سلامم رو دادن!
خبرے از نارضایتے و ناراحتے نبود!
خواستم لب باز ڪنم براے معذرت خواهے ڪہ پدر سهیلے گفت:جیران جان ایشون عروسمون هستن؟
با شنیدن این حرف،گونہ هام سرخ شد،سرم رو بیشتر پایین انداختم!
مادر سهیلے جواب داد:بلہ هانیہ جون ایشون هستن.
پدر سهیلے گفت:عروس خانم،ما دامادو سر پا نگہ داشتیم تا گُلا رو ازش بگیرے اون دفعہ ڪہ با
مادرتون سر جنگ داشت گُلا رو نمیداد!
همہ شروع ڪردن بہ خندیدن!
ڪمے سرم رو بلند ڪردم،سهیلے مثل همون شب ڪت و شلوار مشڪے تن ڪردہ بود،دستہ گل رز
قرمز بہ دست ڪنار مبل ایستادہ بود!
مادرم آروم گفت:هانیہ جان سر پا ایستادہ دادن!
و با چشم هاش بہ سهیلے اشارہ ڪرد!
آروم بہ سمتش قدم برداشتم،نگاهش رو دوختہ بود بہ گل ها سریع گفت:سلام!
آروم و خجول جواب دادم:سلام!
نویسنده:لیلی سلطانی
🍿🍿🍿🍿🍿🍿🍿
@Banoyi_dameshgh
"(☁️🕊)"
بہجـوانانتوصیہمےڪنمڪہ:
نمـازخودرادراوَّݪوقتبخوانید
قـرآنبخوانید
زیراڪہبسیـارمهماست.
مواظبنمـازودینخـودباشید...
☁️⃟🕊️¦⇢ #شهید_احمد_مشلب
☁️⃟🕊️¦⇢ #حیدࢪیوݩ
طالبشھادتۍ؟!
نمازتاولِوقتہ؟
بہاحترامتبہپدرومادرتچندنمرهمید؎؟
اخلاقتباخواهروبرادرتچطوره؟
اِنفاقمیڪنۍ؟
نھۍازمنڪروامرِبہمعروفچۍ؟
جَھادعِلمۍ؟
رفیق..!
فقطباوِلوشدنتومجاز؎وپستگذار؎
بہشھادتنمیرسۍ!
#بہخودمونبیایم🚶♂🚶♀️
✨⃟🐥¦⇢ #بدون_تعارف
✨⃟🐥¦⇢ #حیدࢪیوݩ
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
رفاقت با امام زمان...
خیلی سخت نیست!
توی اتاقتون یه پشتی بزارین..
آقا رو دعوت کنین..
یه خلوت نیمه شب کافیه..
آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه!
🚛⃟🌵¦⇢ #نیمهشب
🚛⃟🌵¦⇢ #مدیر
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
#جهٺبیدارشدنازخواببراۍنماز^^
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ۰۱۱
#سورهۍڪهف🌿
شبتونحسینۍ✨
دعاۍفرجآقاجانمونفراموشنشھ🌼🧡
🌼سلام و صبح بخیر امام زمانم!❤️
آقا سلام می دهم از جان و دل به تو
تا اینکه بشنوم «و علیک السّلام» را …😌
یقین دارم صدایم را میشنوی و سلامم را پاسخ میدهی …😊😍💞
❤️ السَّلامُ عَلَيْكَ یا بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
💚 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
💜 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
🧡 ا
🍀#دعای_معرفت حجت خدا در زمان غیبت که سفارش شده هر روز خوانده شود👌🏻⬇️
🌸✨"اَلّلهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبيَّكَ
🌼✨ اَلّلهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ
🌺✨ اَلّلهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني"
🌥️اَللّهُمِّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الْفَرَج بِحَقِّ زِینَب کُبری سَلامُ الله عَلَیها 🤲🏻🌤️
🌷اَللّهُــمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌷
#کلامشـهدا
موقع خداحافظی دستی زدم روی شانهاش:
زود این ستارهها را زیاد کن که سرهنگ بشی
گفت: ممد، آدم باید ستارههاش برای خدا
زیاد باشه، ستارهی سر شونه میاد و میره!
#شهید_محسنحججی
#حیدریون
【📱】تلنگر
ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ
کم ﻭﺯﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ میشود ..📲
ﻭﻟﯽ ﺷﺎﯾﺪ
ﺍز ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦ
ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ میشود🔥
#درستاستفادهکنیم ✅
🦋أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْـفَـرَجـ⛅️
_ _ _ _ _ _ _ _
حیدریون
#عاشقانه_هاےهمسران_شهدا
چندماہ بعد عقدمون من وآقامحمد
رفتیم بازار واسه خرید..🛍
من دوتا شال خریدم...
یکیش #شال_سبز بود که چند بار هم
پوشیدمش اما یه روز محمد به من گفت:
خانومی،
اون شال سبزت رو میدیش به من؟😌🙄
حس خوبے به من میده😊
شما #سیدی و وقتے این شال سبز شما
هـمراهـمه قوت قلب مے گیرم💚
گفتم:آره که میشه...😊
گرفتش و خودش هم دوردوزش کرد
وشد شال گردنش
تو هـر ماموریتےکه میرفت یا به سرش مے بست
یا دور گردنش مینداخت ...
تو ماموریت آخرش هم
هـمون شال دور گردنش بود که
بعد #شهادت برام آوردن...💔
#شهیدمحمدتقےسالخورده
#سبک_زندگےاسلامی
#ازدواج_ساده
#حیدریون