🍃🌸👨🌾🌸🍃
بچه ها را در معرض چشم زخم قرار ندهید!
✍ استاد محمدعلی مجاهدی نقل کرده اند: یک سال به اتفاق همسر و دختر چهار سالهام عازم مشهد مقدس شده بودیم. در همان روز ورود به مشهد بلافاصله پس از عتبه بوسی علی بن موسی الرضا علیه السلام، توفیق زیارت آقای مجتهدی را پیدا كردیم. دخترم لباس عربی چین داری به تن داشت و در حیاط خانه سرگرم بازی بود. آقای مجتهدی رو به من و همسرم كرده، فرمودند: چرا در حق این كودک معصوم ظلم میكنید؟! شنیدن جمله عتاب آمیز آن مرد خدا برای ما بسیار سنگین آمد! زیرا در حد توانی كه داشتیم چیزی از دخترمان فرو گذار نمیكردیم.
هنگامی كه آن مرد خدا تعجب ما را دید، فرمود: این بچه دارد از بین میرود! طبیعت كودک خیلی لطیف است و تاب چشم زخم ندارد ...! از شنیدن این مطلب، تعجب من و همسرم بیشتر شد. زیرا به چشم خود میدیدیم كه دخترمان با شادی كودكانه خود سرگرم بازی كردن است و مشكلی ندارد!
دقایقی گذشت ناگهان دخترم نقش زمین شد و رنگ چهرهاش تغییر كرد و نفسش به شماره افتاد! من و همسرم از دیدن این صحنه به اندازهای دست و پای خود را گم كرده بودیم كه نمیدانستیم چه باید بكنیم؟!
حضرت آقای مجتهدی آمدند و دخترم را در آغوش گرفتند و در حالی كه ذكری را زمزمه میكردند، بر روی او می دمیدند! دخترم پس از چند دقیقهای، رفته رفته حالت طبیعی خود را پیدا كرد و باز سرگرم شیطنتهای كودكانه خود شد!
حضرت آقای مجتهدی در حالی كه ما را به صرف میوه دعوت میكردند، رو به همسرم كرده فرمودند: خانم همشیره! لزومی ندارد كه این لباس زیبا را بر تن این كودک كه خود بسیار زیبا است بپوشانید و بعد او را از میان كوچه و بازار عبور دهید و نظر مردم را به طرف او جلب كنید! وآنگهی چرا به هنگام بیرون آمدن از خانه صدقه ندادید؟! می دانید كه صدقه، رفع بلا میكند! آن مرد خدا راست میگفت. هنگامی كه به دیدار او میرفتیم در بین راه بسیاری از افراد دختر خردسالم را به هم نشان میدادند و سرگرم تماشای او میشدند و ما از این مطلب غافل بودیم كه به دست خودمان داریم برای او درد سر ایجاد میكنیم ...
📚 داستان هایی از کرامات شیخ جعفر مجتهدی رحمت الله علیه
#فرزند_آوری
#فرزند_بیشتر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💥نفوذ ناپذیر...
💑پدر و مادر خوب اینست كه به فكرِ فكر بچهاش باشد. بعضی پدر و مادر[ها] متاسفانه فقط به فكر ژست بچه هستند؛ بچهام عقدهای میشود، كفشش كهنه است. نه خیر! اینقدر دخترهایی با كفش كهنه میروند و با كمال هستند و اینقدر دخترهایی هستند كه كفشهای چند هزار تومانی پا میكنند و بی شخصیت هستند.
💖 شخصیت دختر در عزت اوست. عزت كفش و كلاه و خانه و ماشین نیست. عزت یعنی چیزی در دختر اثر نكند. عزیز یعنی نفوذ ناپذیر. دختر عزیز، دختری است كه هر چه به او میگویند كه دینش را سوراخ كنند، فكرش را، اخلاقش را، میگوید نه، این كار غلط است من انجام نمیدهم؛ فیلم بد است من نمیبینم ...
💖 مومن عزیز است یعنی به او پول بدهی، پول را پس میزند، ممكن است مومن خانهاش اجارهای باشد، فرشش هم قسطی باشد، اما عزیز است یعنی هر كاری كنند كه گناه بكند، گناه نمیكند.
✨حجة الاسلام حاج آقای قرائتی
#فرزند_آوری
#فرزند_بیشتر
💖اهمیت فرزندآوری
☀️در صحیفه سجادیه
💖 فرزندآوری و تربیت فرزند شایسته، تأثیر بسزایی بر استحکام و شادی در خانواده و بهتبع آن، سلامت جامعه دارد.
💖 از این رو نفس صدور یک دعای مستقل و به طور نسبی طولانی برای فرزند از سوی امام سجاد (ع) ، شاهدی قوی بر جایگاه و اهمیت فرزند است.
☀️ اهتمام امام علیه السلام بر دعا برای فرزندان با عبارات ظریف، بیانگر لزوم توجه به موقعیت فرزند در منظومه حیات فردی و اجتماعی است.
امام (ع) در همین دعا در فرازی با اشاره به امر تربیت فرزندان، به بیان مشکلات آن می پردازد و از خدای متعال درخواست یاری میکند و میفرماید:
«وَ أَعِنِّی عَلَى تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ»
و مرا در تربیت و خوبی کردن در حقشان یاری فرما
#فرزند_آوری
#فواید_فرزند_آوری
╭═⊰🌸💠🌸⊱═╮
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ...
🌱سلام بر مولایی که با طلوع شمس وجودش، مجالی برای ظلم و ظلمت باقی نخواهد ماند.
سلام بر او و بر لحظهای که با دیدن روی ماهش، زمین و زمان غرق سرور خواهد شد.✨
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@barballdin
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا - قسمت ششم
ـ آهای ضحاک! کفن پدرم رو برداشته و خیلی زود به مسجد جامع می ری و خبر وفاتش رو اعلام عمومی می کنی!
ضحاک با صدای بلند بله قربانی گفت و فی الفور از مقابل دیدگان خلیفۀ جوان دور شد. خیلی نکشید که ضحاک در حالیکه کفن معاویه رو به دست داشت وارد مسجد جامع دمشق شده و از لابلای جمعیتی که برای نماز ظهر در مسجد گرد آمده بودند گذشت. او یکراست بر فراز منبر رفت. اونجا بود که با صدایی رسا اعلام کرد:
ـ ای مردم! معاویه بنده ای از بندگان خدا بود. خداوند ایشون رو چند صباحی پادشاه این امت قرار داده بود. او ساعتی پیش به اجل طبیعی از دنیا رفتش. الفاتحه
صدای همهمه و پچ پچ حاضرین در مسجد بلند شد. ضحاک با دست اشاره ای به جمعیت کرد و گفت: آروم باشید! آروم باشید! اینم که در دستان من می بینید کفن معاویه هستش. تا ساعتی دیگه می خواهیم پیکر معاویه رو کفن نموده و در قبرستان باب الصغیر دفنش کنیم. هر کس که دوست داره در تشیع جنازه شرکت کنه یکی دو ساعت دیگه همینجا حضور داشته باشه!
ضحاک این رو گفت و از مسجد خارج شد.
به رسم مرگ بزرگان، خیلی زود همۀ سطح شهر در ماتم خلیفه سیاه پوش شد. بر سر هر کوی و برزنی صدای شیون و نالۀ سینه چاکان معاویه به گوش می رسید. همانطوری که ضحاک گفته بود دو سه ساعتی بیشتر طول نکشید که جنازۀ معاویه رو طی تشریفاتی خاص در گوشه ای از قبرستان باب الصغیر دفنش کردند.
ساعتی از دفن معاویه نگذشته بود که تازه تازه سر و کلّۀ یزید بی وفا که معلوم نبودش به جای شرکت در مراسم دفن معاویه به کدوم گوری رفته بود به همراه عده ای از لات و لوت های دمشق که قیافه هاشون بیشتر شبیه عرق خورها بودن از دور پیدا شد.
ادامه دارد ...
@barballdin
💐پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمودند :
🌸 خداوند عزّوجلّ می فرمایند :
☘ اى فرزند آدم سه چیز هست یکى خاص من ، یکى خاص تو ، و یکى میان من و تو.
👌 اما آنکه خاص من است آنکه مرا بپرستى و چیزى را با من شریک نکنى
👌 اما آنچه خاص تو است هر چه عمل کنى سزاى تو دهم و اگر بیامرزم من آمرزگار رحیمم
👌 اما آنچه میان من و تو است از تو دعا کردن و خواستن و از من اجابت و عطا کردن.
📕 نهج الفصاحه ، ح ۲۰۸۰
🔴 قضا شدن نماز صبح مردم از نشانههای آخرالزمان و از دلایل اصلی تنگ شدن رزق و روزیهاست:
🔹از امام صادق(علیهالسلام) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند: به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا میشود.
🔹 مردی به خدمت امام صادق(علیهالسلام) آمد و عرضه داشت: من مرتکب گناهی شدهام.
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: خدا میبخشد.
آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شدهام خیلی بزرگ است.
امام فرمود: اگر به اندازه کوه باشد خدا میبخشد.
آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شدهام خیلی بزرگتر است.
امام فرمود: مگر چه گناهی مرتکب شدهای؟
و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت.
پس از اتمام سخن امام صادق(علیهالسلام) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا میبخشد، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.
🔹مرحوم آیتالله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش میگوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بیارزش (نابود) خواهد شد.
♣️بصیرت خانواده ♣️
#رفع_غم #دفع_بلا #ذکر
💥اگر اندوه و هراس و بلا بر تو وارد شد، بگو ...
🔻 سید بن طاووس رحمه الله، بسندش از موسی بن ابراهیم آورده که او گفت: روایت نموده برای ما حضرت امام موسی بن جعفر، از امام صادق علیهماالسلام، و ایشان از پدران بزرگوارش علیهم السلام، که حضرت رسول خدا به امیرالمؤمنین علیهماالسلام فرمودند: یا علی، هرگاه امری تو را غمگین یا هراسان نمود، یا شدّت و سختی بر تو وارد شد، بگو:
"اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُنْجِیَنِی مِنْ هَذَا الْغَمِ."
✍🏻 خداوندا، بحق محمد و آل محمد از تو درخواست میکنم که بر محمد و آل محمد درود و رحمت بفرستی و مرا از این مشکل رها نمایی.
📗مهج الدعوات، ط_دارالذخایر، ص ۴
ز مشرق تا به مغرب گر امام است
علی و آل او ما را تمام است.
فرزند صحرا – قسمت هفتم
بوی خون
یزید که دیگه حالا وارث تاج و تخت باباش هم شده بود به نشانۀ عزای معاویه چیزی شبیه عمامه رو که از جنس خز بودش به شکل خنده دار و زننده ای روی کلّش گذاشته بود. تیپ و قیافش شده بود دقیقا شبیه بچه سوسول هایی که دوس دارن فشن لباس بپوشن! انگاری می خواس با این کارش بگه که من آدم به روزی هستم. مثلا خیلی آپ تو دیتم!
شاه جوان به همراه دارودستۀ اراذل و اوباشی که خودشون رو شبیه قوم یأجوج و مأجوج درآورده بودن برای فاتحه خونی وارد قبرستان باب الصغیر شد و یکراست رفتش سر قبر باباش معاویه!
خلیفۀ قرتی پس از اونکه خدا می دونه فاتحه ای نیم بند بر گور باباش خوندش یا نخوند بگی نگی یه اشکی هم ریخت و از جاش بلند شد. با بلند شدن یزید رفقای لات و لوتش هم بلند شدن و همگی به سوی خیمه و خرگاه سبزی که قبلا برای معاویه بودش و الان ویژۀ خلیفه جوان برپا شده بود به راه افتادن.
یزید شاه پس از اونکه وارد خیمۀ سبز شد نیم نگاهی به زلم زیمبوهای داخل چادر انداختش و یکراست رفت و نشست روی صندلی ای که بالای مجلس براش گذاشته بودن. رفقای درپیتشم هر کدوم رفتن گوشه ای لابلای جمعیت دست به سینه شبیه آدم قلدرا وایسادن.
مردم هم قطاری تو یه صف میومدند و به یزید بابت فوت باباش تسلیت و بابت خلیفه شدنش تبریک می گفتن.
چاکرم، نوکرم گویی و پاچه خواری های این شکلی که تموم شد یزید از جاش بلند شد و رو به مردمی که اونجا وایساده بودن کردش و گفت:
آهای اهالی شام! ما همگی اهل حق و یاوران دین هستیم! شما پیوسته در خیر و نیکی هستید! دم همگی شما گرم که در خاکسپاری بابام سنگ تموم گذاشتین! و...
یزید که همینجور داشت این چرندیات رو با زبانی شاعرانی و رمانتیک سرهم و بلغور می کرد یکهویی مواجه شد با سوت و کف عده ای که حسابی از حرفاش خر کیف شده بودند. صدای هلهله و ولوله و شادمانی از هر گوشۀ جمعیت به گوش می رسید.
همینطور که یزید داشتش هندونه زیر بقل مردم شام می ذاشتش و شیره به سرشون می مالید یکهویی انگاری که جوگیر شده باشه خریّت کرد و حرف عجیبی زدش. حرفی بر خلاف خواستۀ پدر در واپسین لحظات حیات. حرفی که بدجوری بوی خون می داد!
ادامه دارد ...
علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ 11 مهر 97
@barballdin