🌿🌺﷽🌿🌺
🦋وقتے روزت را با دعا و شڪرگزارے شروع ڪنے ،
وقتی براے خودت هدف داشته باشے ؛
✅مے شوے یڪے از همان آدم هایِ خوبے ڪه جهان را زیباتر مے ڪنند ،
همان ها ڪه از وجودشان انرژیِ مثبت به فڪر و روان ِ آدم ها نفوذ مے ڪند و با نگاه و ڪلامشان حالِ دیگران را خوب مے ڪنند .
مثبت ڪه نگاه ڪنے ؛ همه چیزِ دنیا خوب پیش مے رود ،
آدم ها ، همه شان خوب اند ،
و هیچ مشڪلے لاینحل نیست !
مثبت ڪه نگاه ڪنے ؛
مهم نیست ڪه امروز چه روزے ست ،
که چندشنبه است ،
تو آرام و مهربان و عاشقے ؛
عاشقِ زمین ، عاشقِ هوا ، عاشقِ تمامِ آدم ها ...
و جهان ، پنجره ایست ڪه از افڪارِ تو باز مے شود ،
بخواه ڪه خوب ببینے ،
بخواه ڪه خوب باشے ،
بخواه ڪه حالِ زمین و زمانت را خوب ڪنے ...
فردا ساعت 4.15 نشست داریم با آقای حاج جواد ابویی با موضوع هفته ی دفاع مقدس
حتما دراین جلسه شرکت نمایید.
مکان. پایگاه مالک اشتر
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ...
🌱چه سست خانه ای است ایمان بدون یاد امام حیّ و حاضر!
سلام بر تو و بر بلندای حضور تو که جز بر آن عمارت، ایمان استوار نمی ایستد.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس.
#اللهمعجللولیکالفرج
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@barballdin
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا – قسمت سی و پنجم
عمّه جون
تا حسین خبر رفتنش از مدینه رو به اطلاع خونواده رسوند، زن ها و دخترا شروع کردن به بی تابی. خانم هایی هم که از فک و فامیل حسین بودن و اونجا حضور داشتن با شنیدن این خبر، شیون و گریه ای راه انداختن که بیا و ببین! اونا با پریشونی به همدیگه نگاه می کردن و می گفتن: آخه مگه چی شده که حسین می خاد مدینه رو ترک کنه؟! حسین که اوضاع رو اینجوری دید جلو رفت و گفت:
خانوما! شما رو به خدا اینقده سر و صدا راه نندازین! می خواهین همۀ اهل مدینه بفهمن که چی شده؟ همه مراقب باشین که خبری از اینجا به بیرون درز نکنه!
خانومای فامیل تا این حرف حسین رو شنیدن با اشک و ماتم، گرد حسین که محبوب دلشون بود، حلقه زدند و گفتند:
ای جگرگوشۀ فاطمه! اگه واسۀ تو اشک نریزیم پس توی این دنیا برای کدوم غم و غصّه نوحه سرایی کنیم؟ امروز برای ما یادآور رحلت پیغمبر و علی و فاطمس. حسین جان! خدا ما رو پیشمرگ تو قرار بده! ای محبوب دل پیغمبر و فاطمه!
هر چی زن ها و دخترا تلاش کردن که حسین رو از رفتن، پشیمون کنن، نتونستن که نتونستن. یکی از خانوما که دید از پس حسین بر نمی یان رو کرد به بقیه و گفت:
با من بیایین!
زن ها همگی به دم خونۀ اُمّ هانی، عمّه جون مهربون حسین رفتند تا بلکه اون بتونه کاری بکنه. اونا به خیال خودشون حسین، حرف عمّه جون نازنینشو که خیلی هم دوسش داره زمین نمیندازه! تا زن ها چششون به چشای کم سو و چهرۀ نورانی اُمّ هانی افتاد با آه و ناله رو کردن به خواهر علی بن ابی طالب و گفتن:
اُمّ هانی! چه نشسته ای که تنها یادگار علی و فاطمه داره با زن و بچه برای همیشه ما رو ترک می کنه و از مدینه می ره!
اُمّ هانی وقتی از تصمیم حسین با خبر شد سراسیمه از جاش بلند شد و عصا زنون خودش رو به هر زحمتی که بود به خونۀ نازدانۀ برادر رسوند. حسین تا چشاش به عمّه جون مهربونش افتاد اونو به آغوش کشید و گفت:
عمه جون! شمایید؟! قربونت بشم. چرا با این حالتون اومدین اینجا؟ من خودم می خواستم به دیدنتون بیام.
- عمّه قربونت بشه حسین جون! چی شده عزیزم؟ فدات بشم ای یادگار برادر! عمه فدات بشه، اینا چی دارن میگن؟ کجا می خواهی بری؟ آخه تو سایۀ بالا سر یتیما و بی سرپرستای مدینه ای، تو مایۀ دلخوشی و آرامش فقرا و بی چاره هایی.
- عمّه جون! قربونت بشم! این راهیه که من باید برم. یزید نشسته جای پیغمبر و به نام جدّم داره هر غلطی رو که دلش می خواد، می کنه! هیشکی ام نیس که جلوش در بیاد. او با این کاراش داره باورهای مردم رو خراب می کنه. اون فاسق، ازم خواسته که باهاش بیعت کنم. معنای بیعتم اینه که باید برم زیر بلیطشو ازش، اطاعت کنم. اگه هم بیعت نکنم جونم در خطره! آخه من چه طور می تونم با یزید بیعت کنم؟
اُمّ هانی همینجور که اشک می ریخت، حرف عجیبی زد ...
(کامل الزیارات: ص 195 ح 275، معالی السبطین: ج 1 ص 214)
ادامه دارد ...
علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 23 آبان 97
💠 حدیث روز 💠
💎 وعده بهشتی به آتش نشانان
🔻پیامبر صلی الله علیه و آله:
🔻مَن رَدَّ عَن قَومٍ مِنَ المُسلِمینَ عادِیَةَ ماءٍ أو نارٍ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ
❇️ کسی که دسته ای از مسلمانان را از خطر سیل یا آتش سوزی نجات دهد، بهشت بر او واجب می شود.
📚 الکافی، ج ۵، ص ۵۵
•┈┈••✾••┈┈•
🔰زینب ها زیاد شدند!
حاج قاسم به حضرت زینب (س) ارادتی کامل داشت.
🔵برش اول:
اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا. شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم.
یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند.
حاج قاسم گفت: پیامبر (ص) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (س) انتخاب کرد. حضرت زهرا (س) هم به خاطر علاقه پیامبر (ص) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان.
خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینب ها زیاد شدند.
دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه.
🔵برش دوم
تکفیری ها رسیده بودند نزدیک حرم حضرت زینب (س)؛ آن قدر که تیرهای کلاش به در و دیوار حرم می خورد.حاج قاسم تاب نداشت ببیند حرم حضرت زینب در خطر باشد.
خودش کلاش به دست گرفت و آمد پا به پای بچه ها از حرم دفاع کرد. آنقدر ایستاد تا تیر خورد به دستش. هر چه اصرار کردیم برنگشت عقب. با همان دست مجروح کنار بچه ها و حضرت زینب (س) ایستاد.
📚کتاب سلیمانی عزیز ؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحات۱۵۲ و ۱۱۷٫
💠#هفته_دفاع_مقدس_گرامی_باد
🔷️هم قد گلوله توپ بود
🔻گفتن : چه جوری اومدی اینجا ؟
گفت : با التماس !
گفتن : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری ؟
گفت : با التماس !
به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری شهید میشه ؟
لبخندی زد و گفت : با التماس !
وقتی تکه های بدنشو جمع میکردن ، فهمیدم چقدر التماس کرده !
➖➖➖➖➖➖
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می تراود...
سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می شوی!
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@barballdin
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا - قسمت سی و ششم
عمّه جون
- عمّه قربونت بشه حسین جون! توی راه که داشتم برای دیدنت به اینجا میومدم صدایی به گوشم رسید که نگرانم کرد. نگاهی به اطراف انداختم اما صاحب صدا رو پیدا نکردم. با خودم گفتم شاید خیالاتی شده باشم. یه کم که گذشت دوباره اون صدا رو شنیدم. هر چی اینور و اونور رو نگاه کردم، صاحب صدا رو پیدا نکردم. انگاری، سروشی غیبی بود.
- مگه چی شنیدی عمّه جون؟
- عمّه قربونت بشه! اون صدا می گفت:
شهادت مظلومانۀ شهيدی در سرزمين طَف از آل هاشم، طایفۀ قريش رو که در یاریش کوتاهی کردن، تا آخر دنیا سرافکنده می کنه.
حسین با شنیدن این حرف، نگاهش رو چرخوند به زن و بچه هایی که اون دور و بر وایساده بودند. برای لحظاتی همه ساکت شدند. هیشکی، هیچی نمی گفت. یعنی کسی جرأت نمی کرد دربارۀ اون شهید مظلوم سوال کنه که کیه؟! نگاه ها خیره شده بود به حسین تا ببینن چی میگه! زن و بچه با خودشون می گفتن که خدایا اون شهید مظلوم کیه که عمّه داره ازش حرف می زنه؟! حسین نفس عمیقی از سویدای دلش کشید و گفت:
عمّه جون! شهادت مظلومانۀ اون بندۀ خدا توی غربت، نه فقط قریشی ها رو بلکه همۀ مسلمونا رو سرافکنده و شرمسار می کنه اما دیگه چه فایده؟! آدما باید به وقتش، تکلیفشون رو بفهمن و انجام بِدَن. از وقتش که گذش، دیگه چه فایده؟! به هر حال هر چی خدا بخواد همون میشه!
عمّۀ سالخوردۀ حسین بعد از شنیدن این حرفا همینطور که اشک از گوشۀ چشاش جاری بود حسین رو به آغوش کشید و های های گریه کرد. همۀ اونایی هم که اونجا وایساده بودن از سوز و گدازی که توی فراغ و جدایی این دو عاشق بودش به گریه افتادن. همگی توی همین حال و هوا بودن که صدای کوبیده شدن در خونه بلند شد. حسین، اشاره ای به یکی از پسراش کرد و گفت:
باباجون! بلند شو ببین کیه داره در می زنه!
(کامل الزیارات: ص 195 ح 275، معالی السبطین: ج 1 ص 214)
ادامه دارد ...
علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 25 آبان 97
پنجشنبه ها و ياد درگذشتگان
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
التماس دعا
پنجشنبه است و بوی حلوای
خیرات یاد آدم های رفته ...
چه مهمانان بی دردسری هستند
رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند
و نه به حرفی دلی را ....
تنها با فاتحه ای قانعند
⤴️ #آمرزش_گناهان
خواندن #سوره_جمعه، در شب جمعه، بسیار سفارش شده است.
بخوانیم و به نیت #سلامتی_و_ظهور_امام_زمان_عج❤️
💎طبق فرمایش آقا امام جعفر صادق(ع) هرکس در شبهای جمعه
✨سوره مبارکه جمعه✨
را بخواند کفاره گناهانش از این جمعه تا جمعه آینده خواهد بود.
📚ثواب الاعمال/ص۷۹
💠﷽ا💠
☘️ #طب_سنتی
❗️آیا می شود رب کپک زده را مصرف کرد؟
🔸بسیاری از خانم ها در صورت کپک زدن رب فقط با قاشق روی رب و قسمت کپک زده را بر می دارند و باقی رب را مصرف می کنند اما باید بدانید اگر رب تان کپک زد دیگر آن را مصرف نکنید، زیرا سم هایی که به وسیله کپک زدن در رب تولید می شود در لایه های پایینی نفوذ می کند و اسپور (هاگ) قارچ ها که با چشم قابل دیدن نیستند نیز وارد لایه های پایینی می شود.
🔸مصرف این رب ها بسیار برای سلامتی خطرناک است.
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
«
•┈┈••✾•♥️•✾
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری.
سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد.
📚 بحار الأنوار، ج99، ص 117.
#اللهمعجللولیکالفرج
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@barballdin
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا – قسمت سی و هفتم
عمو محمد
آقا پسری که حسین بهش اشاره کرده بود در خونه رو بازکنه مثل فنر از جاش پرید و توی یه چشم بهم زدن خودش رو رسوند به پشت درب چوبی حیاط و با صدای نسبتا بلندی گفت:
کیه؟
- عمو جون! غریبه نیس. منم محمد بن حنفیه! در رو باز کن.
آقا زادۀ حسین تا صدای عمو محمدش رو شنید با یه اشتیاقی در خونه رو باز کرد و بلافاصله سلام داد. انگاری اومدن عمو محمد توی اون شرایط بارقۀ امیدی رو توی دلش روشن کرده بود. سرش رو برگردوند به سمت حیاط و گفت:
بابا جون! عمو محمد اومده.
اُمّ هانی تا اسم محمد بن حنفیه رو شنید اشکای چشاشو پاک کرد. محمد وارد اتاق شد و به همه سلام داد. تا چشماش به عمّه جونش، اُمّ هانی افتاد جلو اومد و اونو به آغوش کشید و بوسید. بعد از اینکه با اُمّ هانی خوش و بشی کرد سرش رو برگردوند و نگاهش رو دوخت به چشای حسین و گفت:
چه خبر داداش جون؟
حسين به زن و بچه ای که اونجا وایساده بودن اشاره کرد که بلندشید برید به کاراتون برسید. همه رفتن بیرون. اتاق که خلوت شد دو تا برادر اومدند کنار عمّه نشستند و حسین شروع کرد از سیر تا پیاز ماجراشو برای برادرش محمد بن حنفیه تعریف کرد. تا حرفای حسین تموم شد محمد که از حسین کوچیکتر بود ازش اجازه گرفت و گفت: ببین داداش جون! من توی این دنیا هیشکی رو به اندازۀ تو دوست ندارم. تو روح و جان من هستی، تو بزرگ خاندان و تكيه گاه من هستی. اینو خوب می دونم که اطاعت تو بر من واجبه، خدا رو شکر اینو همۀ مسلمونا می دونن كه خداوند یه جورای فوق العاده ای تو رو گرامى داشته تا جایی که تو رو آقا و سرور بهشتیان قرار داده، شکی توی اینا نیس. من فقط مى خام اگه اشکال نداره از روی خیرخواهی، اونقده که عقلم می رسه یه پیشنهادی رو بهت بدم. امیدوارم که اونو ازم بپذيری.
حسين نگاه مهربونی به داداش محمدش انداخت و گفت:
چه اشکالی داره داداش؟ اون چیزی رو که به نظرت رسيده بگو!
ببین داداش جون! تو آقا و امام من هستی. من که نمی تونم بهت بگم بیعت بکن یا نکن. انقده قبولت دارم که می گم کار درست، اونیه که تو می خواهی بکنی. فقط می خوام بگم که ...
(تاریخ طبری: ج 5 ص 341، ارشاد مفید: ج 2 ص 34، الفتوح: 5 ص 20)
ادامه دارد ...
علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 26 آبان 97
💠 حدیث روز 💠
💎 نتیجه توکل و توسل
🔻امام باقر عليهالسلام:
مَن تَوَكَّلَ عَلَى اللّه ِ لايُغلَبُ و مَنِ اعتَصَمَ بِاللّه ِ لايُهزَمُ
◻️ آن كه به خدا #توكّل كند، مغلوب نشود و آن كه به خدا توسّل جويد، شكست نخورد.
📚جامع الأخبار، ص 322
•┈┈••✾••┈┈•
@barballdin
⭕️اوضاع امت اسلام در آخرالزمان
🌴امام صادق(ع)از پيامبر اكرم(ص)نقل مىكند كه فرمود: «چگونه است حال شما آن هنگام؟
روزی كه زنان شما فاسد، و جوانان شما فاسق شوند و امر به معروف نكنيد و نهى از منكر ننماييد؟»
🍃عرض شد:«يا رسولالله!چنين روزگارى خواهد آمد؟»
✨حضرت فرمود:«روزى مىرسد كه بدتر از اين خواهد شد.در آن روز مردم را به منكر امر مىكنند و از كارهاى خوب و معروف نهى مىنمايند».
اصحاب با تعجب عرض كردند:«امت اسلامى به چنين وضعى مبتلا خواهد شد؟»
✨حضرت فرمود:«بدتر از اين خواهد شد.در آن روز،كار خوب را بد مىدانند و كارهاى بد را خوب».[١]
بازبان به يكديگر اظهار علاقه مىكنند و در دل با يكديگر در نزاع و جنگاند و...[٢]
📚١)وسائل الشيعه،ج11،ص396؛ بحارالانوار،ج 52،ص 181.
📚٢)ر.ك:منتخب الأثر،ص424؛ روضه كافى،ص36؛ كفاية الموحدين،ج2،ص844 و جزوه امام زمان،نوشته مؤسسه در راه حق،ص82.
❣#سلام_امام_زمانم❣
📖 السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه...
🌱سلام بر تو ای مولایی که آیه های نور از لسان تو می تراود،
و تفسیر حقیقی اش از قلب نازنین تو جاری می شود.
#اللهمعجللولیکالفرج
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@barballdin
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
✨﷽✨
🌼از او بگوئیم
✍مسعده از اصحاب حضرت امام صادق علیه السلام می گوید: روزی نزد آن حضرت علیه السلام بودم که ناگاه پیرمردی بر آن حضرت علیه السلام وارد شد، درحالی که از شدت پیری از کمر خمیده شده بود.پیرمرد بر حضرت علیه السلام سلام کرده و دست حضرت علیه السلام را بوسیده و شروع به گریه نمود!. حضرت امام صادق علیه السلام سوال نمودند: ای پیرمرد چه چیز باعث گریه تو شده است؟
پیرمرد پاسخ داد: فدای شما بشوم! اکنون حدود صد سال است که من در انتظار قیام کننده شما اهل بیت هستم، همواره با خود می گویم او در این سال قیام خواهد نمود. دیگر سن و سالم زیاد شده و مرگ خود را نزدیک می بینم، اما آنچه دوست دارم [یعنی فرج شما] را نمی بینم. شما اهل بیت علیهم السلام را شهید و آواره می بینم و دشمنان شما را شاد و راحت می یابم، پس چگونه گریه نکنم؟!
سخن که بدینجا رسید چشمان حضرت امام صادق علیه السلام نیز پر از اشک شد. سپس آن حضرت علیه السلام فرمودند:ای پیرمرد اگر زنده بمانی و قیام کننده ما را ببینی همراه ما در درجات بالا خواهی بود و اگر مرگ تو را دریابد، در روز قیامت با ما اهل بیت که ثقل رسول خدا هستیم همراه خواهی شد. همان ثقلی که آن حضرت علیه السلام فرمودند: من در میان شما دو امانت بجا می گذارم، به آنها چنگ زده و متمسک شوید تا نجات یابید؛ قرآن کریم و اهل بیتم علیهم السلام .
پیرمرد گفت: پس از شنیدن این خبر دیگر نگران امری نخواهم بود.حال سوال این است؛ آیا ما نیز این حال انتظار را که باعث دعای خیر حضرت امام صادق علیه السلام در مورد پیرمرد شد، در خود سراغ داریم!؟ اگر نه، برای بدست آوردن حال انتظار چه باید بکنیم؟
📚 کفایة الاثر، ص264
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
Hagh:
✳ انسان قرآنی
👈 هر كسى وظيفهاش اين است كه بايد #انسان_قرآنى بشود. انسان قرآنى كسى است كه:
🕋«لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»
(واقعه، ۷۹) حرف مىزند پاك، غذا مىخورد پاك، مىبيند پاك، خيالش طاهر، ذكرش، عقلش، قلمش، امضايش، شهادتش، كسبوكارش، همه قرآنى است. چون انسان آنچه را مىشنود، آنچه را مىبيند، همه را مس مىكند و انسان قرآنى كسى است كه «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ».
👤 #علامه_حسن_زاده_آملی
5 راز که نباید به هیچکس بگویید
🔸عکس های شخصی
🔸مشکلات مالی
🔸جزئیات دعوای زن و شوهری
🔸رابطه زناشویی
🔸همسر شما چه فکری راجع به آنها میکند
راز همیشه هم چیز بدی نیست.آن هارا بین خودتان حفظ کنید و نگذارید استرس خارجی به آن وارد شود.و به این ترتیب رابطه بین شما و همسرتان عمیق تر میشود.دوستان و خانواده شما لازم نیست همه چیز را راجع به رابطه شما بدانند.بعضی چیز ها بهتر از ناگفته بمانند