💎شرافت ﻣﺎه رﺑﯿﻊ الأول
🌸اﯾﻦ ﻣﺎه ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ از اﺳﻢ آن ﭘﯿﺪاﺳﺖ ﺑﻬﺎر ﻣﺎهﻫﺎ ﻣﻰﺑﺎﺷﺪ؛ ﺑﺠﻬﺖ اﯾﻨﮑﻪ آﺛﺎر رﺣﻤﺖ ﺧﺪاوﻧـﺪ در آن ﻫﻮﯾﺪاﺳﺖ.
🔆در اﯾﻦ ﻣﺎه ذﺧﺎﯾﺮ ﺑﺮﮐﺎت ﺧﺪاوﻧﺪ و ﻧﻮرﻫﺎى زﯾﺒﺎی او ﺑﺮ زﻣﯿﻦ ﻓﺮود آﻣﺪه اﺳﺖ؛ زﯾﺮا ﻣﯿﻼد رﺳﻮل ﺧﺪا ﺻﻠﻰﷲﻋﻠﯿﻪوآﻟﻪوﺳﻠﻢ در اﯾﻦ ﻣﺎه اﺳﺖ و ﻣﻰﺗـﻮان ادﻋـﺎ ﮐـﺮد از اول آﻓﺮﯾﻨﺶِ زﻣﯿﻦ، رﺣﻤﺘﻰ ﻣﺎﻧﻨﺪ آن ﺑﺮ زﻣﯿﻦ ﻓﺮود ﻧﯿﺎﻣﺪه اﺳﺖ؛ زﯾﺮا ﺑﺮﺗﺮى اﯾﻦ رﺣﻤﺖ ﺑﺮ ﺳـﺎﯾﺮ رﺣﻤتهاى اﻟﻬﻰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺮﺗﺮى رﺳﻮل ﺧﺪا ﺑﺮ ﺳـﺎﯾﺮ ﻣﺨﻠﻮﻗـﺎت اﺳـﺖ.
(المراقبات ص 31)
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅کارهایی که عمر را زیاد می کند:
✍البته راههای افزایش طول عمر منحصر در موارد ذیل نیست و آنچه بیان خواهد شد مشتی از خروار است.
❶ «نیکی به والدین و صلهرحم»
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: ای فرزند آدم! به پدر و مادرت نیکی کن و صلهرحم داشته باش تا خداوند، کارت را آسان و عمرت را طولانی بگرداند. پروردگارت را فرمان ببر تا خردمند به شمار آیی و از او نافرمانی نکن که نادان شمرده میشوی.(الفردوس، ج5 ، ص282)
❷ «خوش خویی و حسن خلق»
امام صادق (ع) میفرماید: نیکوکاری و خوش اخلاقی، خانهها را آباد و عمرها را طولانی میکنند.(کافی، ج2 ، ص100)
❸ «زیارت امام حسین علیه السلام»
در این باره امام صادق(ع) فرموده است: زیارت امام حسین(ع) را رها نکن و دوستان خود را هم به آن سفارش کن که در این صورت، خداوند عمرت را طولانی و روزیات را زیاد میکند و زندگیات را همراه با سعادت میکند و جز سعادتمند نمیمیری و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت میکند.(کامل الزیارات، ص286)
❹ «نیکی به خانواده»
امام صادق(ع) میفرماید: هر کس به شایستگی در حق خانوادهاش نیکی کند، خداوند بر عمرش میافزاید.(کافی، ج8 ، ص219)
❺ «شاد کردن والدین»
امام صادق(ع) میفرماید: اگر دوست داری که خداوند عمرت را زیاد کند، پدر و مادرت را شاد و مسرور کن.(بحارالانوار، ج74 ، ص81)
❻ «شستن دست پیش و پس از غذا خوردن»
امام صادق(ع) میفرماید: دستهایتان را قبل و بعد از غذا خوردن بشوئید، که فقر را میبرد و بر عمر میافزاید.(محاسن، ج2، ص202)
❼ «صدقه دادن»
صدقه شامل دادن واجبات و مستحبات مالی از سوی شخص است و اختصاص به زکات و خمس ندارد. هر کسی به هر میزان که صدقه به ویژه به سائل و محروم دهد، از برکات آن بهرهمند خواهد شد که از جمله آنها افزایش عمر است. امام باقر (ع) فرمود: کار خیر و صدقه، فقر را میبرد، بر عمر میافزاید و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور میکند.(ثواب الاعمال، ص141)
❽ «وضو گرفتن»
طهارت بدنی: پیامبر(ص) میفرماید: وضو زیاد بگیر تا خداوند، عمرت را زیاد کند.(امالی مفید، ص65، حدیث 5)
❾ «گرفتن ناخن در روز جمعه»
پیامبر(ص) میفرماید: هر کس در روز جمعه ناخنهایش را کوتاه کند، عمر و مالش زیاد میشود.(جامعالاخبار، ص333)
❿ «اعمال سهگانه»
امام صادق(ع) میفرماید: سه چیز است که اگر مؤمن از آنها مطلع شود، باعث طول عمر و دوام بهرهمندی او از نعمتها میشود: طول دادن رکوع و سجده ، زیاد نشستن بر سر سفرهای که در آن دیگران را اطعام میکند و خوش رفتاریاش با خانواده.
📚کافی، ج4 ، ص49
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السلام علیکَ حین تصَلّی و تقنُت...
🌱سلام بر تو آن هنگام که از محراب نماز به معراج می روی و در خلوت با خدا و در قنوت عاشقانه ات، برای دعاگویانت دعا می کنی...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#اللهمعجللولیکالفرج
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا – قسمت چهل و چهارم
دهانۀ چاه
اون شب، حسین و بچه هاش به آرومی کنار چشمۀ آب خوابیدن. اونا صبح علی الطلوع راه افتادن تا بِرَن. با حرکت کاروان، صدای زَلَنگ و زولونگ زنگوله های شترها توی صحرا پیچید. مقدار زیادی راه نرفته بودن که حسین از دور آشنایی رو دید. ابن مُطیع بود که داشتش توی مزرعَش چاه آبی رو حفر می کرد. تا چِشاش به حسین افتاد دوان دوان خودش رو رسوند و سلام کرد.
- آقاجون! پدر و مادرم فدات بِشه! کلّۀ صبحی کجا شال و کلاه کردی با زن و بچه؟!
- فعلاً می رم به سَمت مکه!
- فعلاً؟! قربونتون بشم، فعلَنش دیگه چیه؟!
- تا حالا به کسی نگفته بودم اما به تو می گم. پیش خودت بمونه! راستشو بخواهی تعداد زیادی از شیعیانم در کوفه که از جور یزید به ستوه اومدن، برام نامه نوشتن که بیا اینجا.
- کوفه؟ ای دادِ بی داد! بازَم کوفه؟! قربونتون بشَم بیا و دور کوفه رفتن رو خط بِکِش! مگه اهل اونجا کم به شما جفا کردن؟ بازم داری می ری کوفه؟ ببخشیدا که دارم اینجوری حرف می زنم آخه آدم عاقل دوبار که از یه سوراخ گزیده نمیشه! تو رو خدا بیخیال کوفه شو!
حسین لبخندی زد و از اسبش پیاده شد. ابن مُطیع جلو اُومد و حسین رو بوسید. ابن مُطیع با دستپاچگی گفت:
تو رو به خدا مواظب خودت باش! اگه زبونم لال یه اتفاقی برات بیفته این یزیدی های ناکِس، پدر همۀ ما رو در مِیارن. بازم یه حسابی از تو می بَرن و کاری نمی کنن. اما زبونم لال، اگه یه بلایی سَرِت بیاد اونا همۀ ما رو از دَم تیغ میگذرونن! یا اگه زنده بمونیم تَک تَکمون رو به بردگی می بَرن.
- نگران نباش حالا که دارم می رم مکه تا بعد ببینم خدا چی می خاد.
- برو هَمون مکه بمون و از اُونجا تِکون نخور! کوفه شهر شومی هستش. پدرت رو توی همونجا ترور کردن. داداشت حسن رو توی همونجا بی کس و تنها گذاشتن. مگه اینا یادت رفته؟ حسین جون! تو آقای عرب هستی. توی تمام دنیای اسلام اَحَدی به مرتبۀ تو نمی رسه. برو مکه آقایی کن. بزار مُریدات و شیعه هات از سراسر عالَم بِیان مکه پیشت. اگه یه موقع هم به هر دلیلی نخواستی مکه بمونی هر جا می خواهی بری برو فقط کوفه نرو!
حسین از جاش بلند شد تا حرکت کنه که ابن مُطیع رو کرد بهش و گفت:
یه دعایی بخون تا آب این چاه زیاد بشه! حسین مقداری از آب چاه رو که داخل ظرفی بود به لباش نزدیک کرد و یه کم مزمزه کرد. بعدش، همون آب رو توی چاه ریخت. اونایی که اونجا بودن در کمال حیرت دیدن که آب فراوانی از ته چاه بالا اُومد و نزدیکای دهانۀ چاه وایساد! ابن مطیع هنوز انگشت به دهان، غرق تماشای دهانۀ چاه بود که حسین سوار بر اسبش شد و با زن و بچه به مسیر سرنوشت خودش ادامه داد.
(الطبقات ابن سعد: ج 5 ص 107، انساب الاشراف: ج 3 ص 155، اخبار الطوال: ص 230، تاریخ طبری: ج 5 ص 351).
ادامه دارد ...
علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ 6 آذر 97
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السلام علیکَ حین تصَلّی و تقنُت...
🌱سلام بر تو آن هنگام که از محراب نماز به معراج می روی و در خلوت با خدا و در قنوت عاشقانه ات، برای دعاگویانت دعا می کنی...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#اللهمعجللولیکالفرج
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا – قسمت چهل و پنجم
آخِیش راحت شدم
با رفتن حسین ولوله ای توی مدینه راه افتاده بود. به مروان اگه کارد می زدی خونش در نمیومد. اما حاکم مدینه، ولید بن عُتبه بابت این اتفاق، یه جورایی هم خوشحال بود و هم نگران. خوشحال از اینکه حسین رفته و شرّ بیعت گیری برای یزید از سَرِش کوتاه شده و نگران بود بابت عکس العمل یزید. آخه چند روز پیش، ولید نامه نوشته بود به یزید که حسین با زبون خوش بیعت نمی کنه، خودت هر چی صلاح می دونی بنویس تا من انجام بِدم. ولید با خودش فکر می کرد که اگه یزید بفهمه که حسین شبونه مدینه رو ترک کرده و رفته حالا چه خاکی به سر کنم؟ اما اون توی دلش بیشتر خوشحال بود.
از اون طرف هم توی شام، وقتى نامۀ ولید بن عُتبه به يزيد می رسه که حسین با زبون خوش بیعت نمی کنه، یزید حسابی به هم می ریزه و کوفتی می شه! وقتی هم که یزید اخلاقش سگی می شد چشاش دو دو می زد و چپ می شد. یزید به کاتبش می گه که برای ولید بن عُتبه بنویس همینکه نامَم به دستت رسيد بَرام بنویس ببینم کیا بیعت کردن و کیا نکردن! عبدالله بن زبیر رو فعلا وِلش کن، اما همراه جواب نامه حتماً سرِ حسين بن على رو بَرام بفرس بیاد به شام! اگه این کار رو بکنی تو رو فرماندۀ همۀ سپاهیان خودم می کنم. غیر از این، یه پاداش حسابی دیگه هم پیشَم داری!
بعد از رفتن حسین از مدینه بود که نامۀ یزید به دست حاکم مدینه رسيد. ولید بن عُتبه تا اونو خوند، نفَس راحتی کشید و با خودش گفت:
آخِیش راحت شدم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر! عُمراً من قاتل حسین بِشم. به لطف خدا محاله که دستم به خون فرزند فاطمه آلوده بشه! یزید اگه همۀ دنیا رو هم بِهِم بده، من این کار رو نمی کنم. تازَشَم، از اون گذشته، دیگه حسینی وجود نداره که من اونو بُکُشم. مرغ از قفس پَرید.
(الفتوح: ج 5 ص 17، مقتل الحسين خوارزمی: ج 1 ص 185)
ادامه دارد ...
علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ 6 آذر 97