♡••
ڪاش
مۍشد
ڪه
شبۍ
خوابِ
تُـــو را
مۍدیدمـ..💔
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
گر قلبِ جهان♡ پُر شود از عشقِ مجازے
اینسینھ بۍڪینہ فقط جاےِحُسیـــن است...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
بۍ همگان بہ سر شود
بۍ تو بہ سر نمۍ شود
داغ تــو دارد این دلمـ
جاے دگر نمۍ شود...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
دعاے بۍڪسان را مۍخرد
آخر خـُـــــدا یڪ شب...
#محمدسهرابۍ
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
4_5780567608621269394.mp3
5.76M
♡••
#علیزندوکیلی
رفتۍ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
AUD-20201210-WA0005.mp3
1.78M
♡••
#استادفرهمند
دعاے عهد..🕊
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
بہ سَـــــــرمـ
شوقِ تُــــو و بہ دِلـمـ
میلِ تُـــو باشد همہ صُبح...
#لیلامقربۍ
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
و سَــلامـ بر تـُــــو
اے یــارِ غائـب از نَظـر...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
قلبــــــــــــــــــم
را به خُدا می سپارم
وقتی که میدانم
بدون حکمت او
برگی از درختی نمی افتد...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
1_761636634.mp3
1.68M
♡••
#بهرامحصیری
همراه نسیم...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
به چه میانديشی!
نگرانی بيجاست
عشـــــــــق اينجا
وخُــداهم اينجاست
لحظهها را درياب
زندگی در فردا نه
همين امروز است!
#سهرابسپهری
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
و در آخر تمام راههایی
که با دلــــــت رفته ای
با عقلـــــت برمیگردی...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
#سالارعقیلی
موجسرگردان...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
گاهۍ گمان نمۍڪنۍ
ولۍ خُـــوب مۍشود...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
Bahar Bahar - Naser Abdollahi.mp3
5.85M
♡••
#ناصرعبدالهی
بهـــار....
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
ᴵ ˢᴱᴱ ᴴᵁᴹᴬᴺˢ
ᴮᵁᵀ ᴺᴼ ᴴᵁᴹᴬᴺᴵᵀᵞ
آدمـ خيلۍ ميبينمـ
امـــّــا انسانيت نہ..!
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
بارانِ عشق
#قسمت154 #عشقاجباری سریع رفتم از تو اتاق کیان و از بین لباسهاش یه تیشرت مشکی برداشتم و براش بردم
#قسمت155
#عشقاجباری
- غلط کردی ...
بهروز پوفی کشید و با تمسخر گفت :
- از تو بعیده اینارو بگی..... !
تنم از حرف بهروز یخ کرد ... چی داشتم میشندیم ؟ حرفش پراز ابهام و منظور بود ... اینکه کیان هم قبل تر ها مثل بهروز تو یه همچینین شرایطی قرار گرفته ... منتظر عکس العمل کیان بودم که چیزی علیه حرفهای بهروز بشنونم...
با آه حسرت واری که کشید در جوابش گفت :
- میبینی که خدا به موقعش چوب همشو تو کمرم زده واسه این نمیخوام تو هم به روزگار من گرفتار بشی.
بهروز با تمسخر غلیظی گفت :
- اگه چوبشون با دادن یه دختر شبیه بهار باشه والا به پیر به پیغمبر من باید از خدامم باشه که خدا جواب کارامو اینجوری بهم پس داده ... بخدا که راضیم .
اشکم چکید ...
کیان با عصبانیتی که بخوبی حسش میکردم با خشونت و لحن تندی گفت :
- تا بلند نشدم قبل اون بچه خودتو سقط نکردم دهنتو ببند بهروز ... من اگه این حرفو زدم منظورم شرایط بهار نیست ... بهار با همین نیم وجبی و مشکلش از سرمم زیادیه منظورم "حس کردم لیوانش رو محکم رو میز کوبید و گفت " عذابایین که خدا در جواب گناهای من از دماغ عزیزترینم بیرون کشیده ... بهار مستحق اون همه درد و عذاب نبوده میفهمی ، خدا چوب کارامو اینجوری بهم زده که هر روز بخاطر درد بهار دارم تو پوست خودم مثل سگ زار میزنم ... وقتی مخت رد میده و چیزی حالیت نیست اول بپرس ببین منظورم از حرفم چی بوده بعد چرت بگو.
صدای قدمهاش میومد که داره به سمت در تراس میاد، وقت برای عقب نشینی و پنهون شدن نداشتم ... انقدر ناراحت بودم که دیر جنبیدم و وقتی کمی خودم رو جابجا کردم در باز شد و کیان منو تو نقش فالگوش ایستادن دستگیر کرد.
در مقابل نگاه نگرانش اشکم چکید و با چونه لرزون گفتم :
- ازتون بدم میاد ... همتون لِنگه سهیلین.
تا به طرفم قدمی برداشت پا تند کردم و با دویدن از پله ها بالا رفتم تا به اتاق همیشگیم پناه ببرم ... پشت سرم با سرعت و شتاب اومد و ترسیده و هراسون صدام زد :
- بهار ... بهار وایستا ... وایستا بهت میگم ... بهار مرگ کیان وایستا ... زشته عزیزم مهمون داریم خوبیت نداره بری تو بِچَپی تو اتاق.
تند تند بالا رفتم و با حرص و اشک گفتم :
- مرده شور خودتو مهموناتو ببرن که از خودت بدترن.
با حرص گفت :
- مرده شور منو ببرن که از این زندگیه کوفتی شانس نیوردم تا لب باز میکنم یه چیزی از توش در میاری که شر بسازی.
بالای راه پله ایستادم ،کیان هم رو پله ایستاد و با نفس زدن بهم نگاه کرد با اخم و تشر گفتم :_من شر میسازم؟
محکم گفت :
- کم نساختی فقط بلدی خون به جیگرم کنی ؟ خب الان بگو چِته ؟ از سر شب که اومدم همش مثل جُزامیا ازم فرار میکنی!
دستم رو بالا گرفتم و در حالیکه از عصبانیت میلرزیدم گفتم :
- شر میسازم چون آدم نیستین هر روز یه دسته گل جدید از هنراتون واسم رو میشه ... مغزتون مریضه که هر کاری کنین و تو هر مرحلهای از زندگیتون باشین بازم نمیتونین مثل آدم زندگی کنین.
- اوه اوه اوه بهار تورو خدا بس کن ... من امشب مثل یه دینامیت منتظر انفجارم.
به سمت اتاقم پیچیدم و با حرص گفتم :
- برو بابا منم احمقم که با شما فَک میزنم ... خدا دیده آدم بشو نیستین خواسته بهتون لطف کنه ولی بازم تو کثیف کاریاتون غرق موندین....
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
بوے عیدے
بوے ڪاغذرنگۍ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
با چشمانت با نگاهت
چہ آتشۍ در دلمـ میسوزانۍ
چهارشنبہسورے همینجاست
تقاطعِ نگاهِ تُــو و دلِ من...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
AUD-20210305-WA0012.
5.98M
♡••
#راغب
بهار...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
شبِ ميلادِحُسين است خداهم شاد است
هركه در بند حُسين است زغم آزاد است
جادهى عاشقى ام راه حُسين آباد است
دل بيچارهام عمريست به پاش افتاد ست...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
خبر دهید بہ عالمـ ڪہ عید،عیدِخُداست
ادب ڪنید ڪہ میلادِ سیـدالشهـــداست...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
اے مُحــولالاحــوالمـ
امشب چقــــدَرخوشــــحالمـ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄