♡••
بيا ڪہ بارِ دگر گُل بہ بار مۍآيد
بيار باده ڪہ بوے بَـهـــــار مۍآيد...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
هزار غَمـ ز تُو دارمـ بہ دِل، بيا اے گُل
ڪہ گُل شڪفتہ و بانگِ هَزار مۍآيد...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
«وَڪُلعَینتشوفڪلیتَهاعیونۍ»
و همہ چِشمـهایۍ
ڪہ تـُـــو را مۍبینند
ڪاش چشمهاے من بودند...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
بیقرار مهدے....mp3
3.57M
♡••
بیقرارمهدے🌱
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
تَـرسـَــــمـ چُـو باز گردے
از دست رفتہ باشــــــمـ ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
آدمۍ نیست ڪہ
عاشق نشود وقتِ بهار
واے از آن سال
ڪ بۍیار، بَهارش بِرسد !
#سیدعلۍصالحۍ
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
Gholamreza Sanatgar - Atre Narges.mp3
4.62M
♡••
#غلامرضاصنعتگر
عَطــرِنَرگِـس...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
I ♥️ U
Give yourself time and move beyond the shadows, let yourself shine.
بہ خودت زمان بده و از سایہها عبور ڪن، بذار بدرخشۍ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
بارانِ عشق
#عشقاجباری قسمت167 یه جیغ بنفش کشید که چند ثانیه فقط گوشهام کیپ شدن، با جیغ و مشتهای ظریفش رو با
جلوتر رفتم تا کامل قسمت جلوی در رو بپوشونم که راهی برای دید زدن این قسمت وجود نداشته باشه ، پالتو رو بهش دادم و گفتم :
- پوشیدی صدام کن بیام ببینمت عزیزم.
پالتو رو از دستم گرفت و اشاره ای به جیبم کرد و گفت :
- صدای زنگ موبایلته داره زنگ میخوره
- میدونم حتماً بهروزه ... تو بپوش بعد صدام کن تا جواب این خل و چله رو بدم.
- باشه ...حله.
در اتاق پرو رو بستم و گوشی رو از جیبم بیرون کشیدم ... گیسو بود ... گیسو ... برگشتم و نگاهی به در اتاق پرو کردم که کاملاً بسته بود ، الان زمان خوبی برای زنگ زدن گیسو و جواب دادن به تماسش نداشتم ولی میدونستم بخاطر این تماس گرفتن بی موقعش حتماً کار واجبی داره چون قبلاً بهش گفته بودم تا زمانی که تو شرکت هستم فقط میتونه به شماره همراهم زنگ بزنه غیر از اون نه و این سخت گیریم بیشتر برای طرز فکر بهار بود، نمیخواستم شک و تردیدی از جنس رابطه پنهونیه منو گیسو به دلش راه پیدا کنه و رابطه شیرین و صمیمیت بینمون تو خطر بیفته ، با خیال اینکه کار خیلی ضروری داره سریع تماس رو وصل کردم :
- اوه گیسو چیشده ؟ بهت گفته بودم فقط تو زمان کاری بهم زنگ بزن.
هول زده و سریع گفت :
- وای کیان کجایی تو ...؟ بهت پیام دادم جواب ندادی مجبور شدم زنگ بزنم.
- عیبی نداره چیشده حالا ؟ بگو ببینم ؟
با صدای ترسیده ای گفت :
- کیان من میترسم این چه کاری بود منو انداختی تو دردسر ؟ باور کن این راهش نیست ، اوضاع خیلی بدتر از اون چیزیه که فکرشو میکردی ، سهیل امروز حالش خیلی بدتر شده، میخواد واسه چکاپ بره پیش دکتر ،تا الانم من به زور جلوشو گرفتم اما دیگه نمیتونم ، چقدر جوشونده بهش بدم ، میگه این مسمومیت ساده نیست که با این جوشونده ها رفع بشه باید حتماً برم دکتر ... اگه بره دکتر میدونه چه اتفاقی میفته ؟ کافیه دکتر اشاره ای به اون قرصا بکنه اونوقت میفهمه کار منه .... کیان متوجهی چی میگم، میفهمه کار منه، بعد من باید چیکار کنم؟
ترسهای گیسو منو دست پاچه میکردن ... شیوه کار رو بهش گفته بودم که اصلاً نیازی به این همه استرس و آشوب بعد از عمل نباشه، انقدر عصبی شدم که با لحن تند و نسجیده ای بهش توپیدم :
- خیره سرت پزشکی خوندی گیسو بجای اون همه پارتی رفتن رو رشتت تمرکز میکردی که اینجای زندگیت بدردت بخوره ، نمیتونی یه کاری کنی بتمرگه سر جاش ؟ بهت که گفته بودم اولش سخته چند روز که بگذره بدنش بهش عادت میکنه ... اگه میتونی تا دوسه روز دیگه تو همین حالت نگهش داری تقریباً راه اصلی رو طی کردیم، اونموقع دیگه نیازی نیست تو به خوردش بدی خودش با سر میره سراغشون ،فقط کافیه به چیزایی که بهت گفتم درست گوش بدی و همون کارو انجام بدی.
با صدای گرفته ای نالید :
- کیان چرا نمیفهمی من دارم از دلشوره میمیرم ؟ چرا متوجه نیستی ؟ چهار روزه به خاطر این حالش شرکت نرفته، کافیه بره دکتر اونوقت میفهمه من چه بلایی سرش آورم ، بعد بیاد یقمو بگیره من بهش چی بگم ؟ بگم شوهر عزیزم با دشمنت دست به یکی کردم تا جفتمون کم کم راهیه قبرستونت کنیم ؟ به خاطر انتقام اون همه جوون بیچاره که این قرصارو به خوردشون دادی و بی خانمانشون کردی ؟ که شبیه موشای آزمایشگاهی جنسای کثیفتو سرشون امتحان میکردی ؟ کیان ... کیان باور کن مثل سگ پشیمونم که زنش شدم، فقط دلم میخواد از خودشو زندگیش فرار کنم ولی تو منو انداختی توی برزخی که نمیدونم چیکار کنم من از این آدم بی رحم میترسم کیان، اگه بفهمه و یه بلایی سرم بیاره چی ؟
ترسش رو با تموم وجودم درک میکردم، گیسو هم شبیه بهارم زن بود و شبیه اون تو چنگال ظلم این حیوون پست فطرت و وحشی افتاده بود ،حق با گیسوئه، سهیل اگه بویی ببره حتی به همسر خودش رحم نمیکنه ،همونطور که بخاطر پول و شهرتش تو کار قاچاق و پخش قرص و مواد تقلبی و روان گردان ،خیلی از دختر و پسرهای مردم رو راهیه گور کرد، همونطور که به بهارم و خیلی از دختر بچه های همسن اون تجاوز کرد "با فکر بهار و شکنجه ش زیر دستهای این حیوون به یکباره تنم تو شراره های انتقام آتیش گرفت، برام مهم نبود چی قراره پیش بیاد و چه اتفاقی میفته ،گیسو به من قول داده بود که باید هر طورشده باهام همکاری میکرد تا به چیزی که میخوام دست پیدا کنم"
سعی کردم آمرانه و محبت آمیز برای اینکه خیالش رو کامل جمع کنم که همه طوره مراقبشم ،شمرده شمرده لب زدم :
- گیسو جان ،عزیزم ... دختر خوب، من یه بار بهت گفتم نمیذارم اتفاق بدی برات بیفته چرا همش استرس داری به منم ترس و استرس میدی ؟ ببین گیسو بذار خیالتو راحت کنم ،من هیچوقت قرار نیست کنار بکشم و نمیذارم تو هم کنار بکشی ، قسم خوردی تا آخرش باهام باشی و باهام میمونی حتی اگه سخت ترین اتفاقا تو این راه بیفته ... من قولایی که بهت دادم مرد و مردونه پاشون هستم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
راغب،حمیدهیراد
جذاب...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
چون تُو دارمـ همه دارمـ
دگرمـ هیــــــچ نباید...
#سعدی
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
4_5827801558703670736.mp3
9.8M
♡••
#بابکجهانبخش
شیدایۍ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
#علیزندوکیلۍ
فصلِپریـشانۍ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
نِگــــارا
از وصالِ
خُــــود
مَـــرا
تا ڪۍ
جُـدادارے ..💔
#عراقۍ
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
گر شود عالمـ نگـارستان
نگــــــارِ من یڪۍ است...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
مۍآیۍ اۍ بہار بہ زودۍ
و مۍرود از شہــــــــــــــر
رفتہ رفتہ خزانۍ ڪہ سالہاست...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄