eitaa logo
بصائر
1.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
59 فایل
بیانات #مقام_معظم_رهبری 💠شناخت زمان، شناخت نیاز، شناخت اولویّت، شناخت #دشمن، شناخت دوست، شناخت وسیله‌اى که در مقابل دشمن باید به کار برد؛ این شناخت‌ها؛ #بصیرت است. ۱۳۹۳/۹/۶ مسئول تبادلات 👇 @ALEE313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃حضرت مشکل گشا ما برای خودمان و برای دوستانمان نذر می‌کنیم. گرهی به کارمان می‌افتد، ختم می‌گیریم، به خدا قول می‌دهیم اگر گره گشوده شد، فقیر یا مؤمنی را اطعام کنیم. به اندازۀ کوری گره یا محبّتی که به دوستانمان داریم، نذرمان سنگین می‌شود. همین که گره از کارمان گشوده می‌شود یا لبخند بر لب دوستمان می‌نشیند، الساعه نذرمان را ادا می‌کنیم. دارم در خاطراتم می‌گردم به دنبال آخرین نذری که برای تو کردم. برای باز شدن دل‌ گرفته‌ات، برای گشودن گرهی که به آمدنت افتاده و برای نشستن یک لبخند از ته دل روی لبت، خاطره‌ای پیدا نمی‌کنم. من از همۀ‌نذرهایی کردم،‌ همین امشب توبه می‌کنم و برای همۀ گره‌هایی که با این نذرها گشوده شد پیش تو ابراز شرمندگی می‌کنم. یک روز برای تو سفرۀ حضرت رقیه می‌اندازم و با اطعامی که می‌کنم، از خدا می‌خواهم که گره وا کند از مشکل آمدن تو و جانم را نذر تو می‌کنم، نذر می‌کنم وقتی که آمدی، اوّلین جایی که تو بخواهی، جانم را فدایت کنم. یک روز روضۀ باب الحوائج علی اصغر را می‌خوانم و خدا را به اشک‌های رباب قسم می‌دهم که لبخندی روی لب تو بنشاند و نذر می‌کنم وقتی که آمدی، هر هفته روضه بگیرم به شکرانۀ باز شدن گره از کارت. مرا ببخش که برای مشکلات خودم به تو التماس کردم؛ ولی برای حل شدن مشکل تو به خدا التماس نکردم. 🕊شبت بخیر حضرت مشکل گشا! بهانه بودن 🖌محسن عباسی ولدی 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
. 🔰مدیر فتنه‌گر؛ محبوب مدیر انقلابی؛ مغضوب 🔸سکوت و انفعال دولت و مجلس درباره ابقای سلاح‌ورزی/ چرا مجلس در این مورد به دولت فشار نمی‌آورد؟! در ماجرای عزل معاون سیاسی وزیر کشور علاوه بر ضعف آشکار دولت در پذیرش فشار مجلس، سوال جدی از مجلس هم این است که چرا در حالی که مجلس نسبت به حضور فردی مثل سلاح ورزیِ حامی اغتشاشات گذشته، در یک جایگاه حساس و مهم مدیریت اقتصادی، هیچ دغدغه ای نداشته و حتی از وزیر صمت سوال هم نپرسیده است، چندین ماه است وقت و انرژی خود را روی رفتن یک مدیر انقلابی و جهادی و کاربلد از وزارت کشور متمرکز کرد؟ فشاری که در نهایت منجر به برکنارشدن این مدیر کارآمد شد. 🔹 در شرایطی که فردی مثل سلاح ورزی همچنان در مدیریت اتاق بازرگانی است و حتی نمایندگان با اجازه و تاکید رئیس مجلس به جلساتی که او حضور دارد می روند و به او رسمیت می بخشند. این اتفاق برملا کننده یک ضعف گفتمانی یا عملکردی در دولت و مجلس است. 🔹در نهایت محمدرضا غلامرضا در مقطع حساس پیش از انتخابات به دلیل صدور بخشنامه ای به استانداران و فرمانداران به منظور جلوگیری از دخالتهای بیجای بعضی نمایندگان در روند انتخابات و انتصابات، از کار برکنار شد. 🔻به کانال هفته‌نامه ۹دی بپیوندید🔺 http://eitaa.com/joinchat/389742592Cfbd77cc21a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان_جانَم_میرَوَد 6️⃣5️⃣قسمت_پنجاه_وشش چند روز از آن روز می گذشت... در این چند روز اتفاقات جدیدی برای مهیا افتاد اتفاقاتی که او احساس می کرد آرامش را به زندگیش باز گردانده اما روزی این چیز ها برایش کابوس بودند بعد آن روز مریم چند باری به خانه شان آمده بود و ساعاتی را کنار هم می گذراندن.... امروز کلاس داشت... نازی از شمال برگشته بود و قرار گذاشته بودند بعد کلاس همدیگر را در آلاچیق دانشگاه ببینند مهیا با دیدن دخترا برایشان دست تکان داد به سمتشان رفت لبخندی زد و با صدای بلندی سلام کرد _به به سلام دخیا اما با دیدن قیافه ی عصبی نازی صحبتی نکرد _چی شده به زهرا اشاره کرد _تو چرا قیافت این شکلیه _م... من... چیزیم نیست فقط.... نازی با عصبانیت ایستاد _نه زهرا تو چیزی نگو من بزار بگم مهیا خانم تو این چند روزو کجا بودی چیکار می کردی... اها حسنات جمع می کردی این به زهرا اشاره کرد و ادامه داد _این ساده ی نفهمو هم دنبال خودت ڪشوندی که چه... مهیا نگاهی به زهرا که از توهینی که نازی به او کرده بود ناراحت سرش را پایین انداخته بود انداخت _درست صحبت کن نازی _جمع کن برا من آدم شده "درست صحبت کن " مقنعه اش را با تمسخر جلو آورد _برا من مغنعه میاره جلو دستش را جلو اورد تا مقنعه مهیا را عقب بکشد که مهیا دستش را کنار زد _چیکار میکنی نازی تموم کن این مسخره بازیارو نازی خنده ی عصبی کرد ببین کی از مسخره بازی حرف میزنه دو روز میری خونه حاج مهدوی چیکار چیه هوا برت داشته برا پسره بگیرنت.... آخه بدبخت توی خرابو کی میاد بگیره با سیلی ڪه روی صورت نازی نشست نگذاشت ڪه صحبت هایش را ادامه بدهد... همه با تعجب به مهیا نگاه می کردند مهیا که از عصبانیت می لرزید انگشتش را به علامت تهدید جلوی صودت نازی تکان داد _یه بار دیگه دهنتو باز کردی این چرت و پرتارو گفتی به جای سیلی یه چیز بدتری میبینی فهمیدی کیفش را برداشت و به طرف خروجی رفت نازی دستی بر روی گونش کشید و فریاد زد _تاوان این ڪارتو میدی عوضی خیلی بدم میدی مهیا بدون اینکه جوابش را بدهد از دانشگاه خارج شد از عصبانیت دستانش می لرزید و نمی توانست ڪنترلشان ڪند احتیاج به آرامش داشت گوشیش را از کیفش دراورد و شماره مریم را گرفت _جانم مهیا _مریم کجایی ـــ خونه چیزی شده چرا صدات اینطوریه _دارم میام پیشت _باشه گوشیش را در کیفش انداخت با صدای بوق ماشینی سرش را برگرداند مهران صولتی بود _مهیا خانم مهیا خانم مهیا بی حوصله نگاهی به داخل ماشین انداخت _بله _بفرمایید برسونمتون _خیلی ممنون خودم میرم به مسیرش ادامه داد ولی مهران پروتر از اونی بود که فکرش را می کرد _مهیا خانم بفرمایید به عنوان یه همکلاسی می خوام برسونمتون بهم اعتماد کنید _بحث اعتماد نیست _پس چی؟ بفرمایید دیگه مهیا دیگه حوصله تعرف زیاد را نداشت هوا هم بارانی بود سوار ماشین شد _کجا می رید؟؟ _طالقانی برای چند دقیقه ماشین را سکوت فرا گرفت که مهران تحمل نکرد و سکوت را شکست _یعنی اینقدر بد افتادید که تا الان جاش مونده؟؟؟ مهیا گنگ نگاهش کرد که مهران به پیشانی اش اشاره کرد مهیا دستی به پیشانی اش کشید _آها.نه این واسه یه اتفاق دیگه است مهران سرش را تکان داد _ببخشید من یکم کنجکاو شدم میشه سوالمو بپرسید _اگه بتونم جواب میدم با ابرو به زخم مهیا اشاره کرد _برا کدوم اتفاق بود مهیا جوابش را نداد _جواب ندادید _گفتم اگه بتونم جواب میدم نگاهش به سمت بیرون معطوف کرد گوشیش زنگ خورد بعد گشتن تو کیفش پیدایش کرد _جانم مریم _کجایی _نزدیکم _باشه منتظرم ........ _آقای صولتی همینجا پیاده میشم _بزارید برسونمتون تا خونه _نه همین جا پیاده میشم موقع پیاده شدن مهران مهیا را صدا کرد _بله _منو صولتی صدا نکنید همون مهران بهتره مهیا در را بست و یکم به طرف ماشین خم شد _منم مهیا خانم صدا نکنید لبخندی روی لب های مهران نشست مهیا پوزخندی زد _خانم رضایی صدا کنید بهتره به طرف کوچه راه افتاد _پسره ی بی شعور جلوی در خانه ی مریم ایستاد اف اف را زد _بیا تو در با صدای تیکی باز شد در را باز کرد و وارد حیاط شد نگاهی به حیاط سرسبزو با صفای حاج آقا مهدوی انداخت عاشق اینجا بود.... از_لاک_جیغ_تا_خدا 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسی که رزقش به هم ریخته برای امام حسین خرج کنه 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌برای سرودنـت ... کلمات را گم کرده ام انگار برای تـ❤️ـو ... جز دوستت دارم جمله ای ديگر ... نمی توان ساخت سلام حضرت عشـ❤️ـق ... 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨اسیر اربعین 🔸 کیا سال اولی‌اند؟ دیگه تموم شد! اسیر شدی... 😭 این زینب(س) خودش اسیر شد، شما را هم اسیر میکنه.. 👈 این کلیپ از جلسۀ دهم «ابعاد عبادت با عظمت اربعین» تهیه شده 📍اربعین ۱۴۰۱، جادۀ نجف - کربلا، موکب امام رضا(ع) 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
بصائر
#امام_زمان عج #فضای_مجازی 🔻در عرصه فضای مجازی چه باید بکنیم؟ (۱) 1⃣ فعلا باید چریکی عمل کنیم❗️ تا
14.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجل الله تعالی فرجه 🔻در عرصه فضای مجازی(فجازی) چه باید بکنیم؟ (۲) 2⃣ فرمایش امیرالمومنین را، در عرصه رسانه پیش چشم خود بگیرید... ⬅️ آثار متفکرین را در قالب ساندویچی آماده کنید... ⬅️حلقه مفقوده را در عرصه رسانه کامل کنید... 🎙استاد رحیم‌پور 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
15.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نذر دو دقیقه ای 😭امیرالمومنین یک بار جلوی چشمان مردم گریه کرد 😭رهبر معظم انقلاب هم جلوی چشم دوربین های جهان گریه کرد . 👌ولایت یار میخواهد نه گریه کن نذر کنید فقط دو دقیقه این محتوا را برای همه ارسال کنید. ✅علی زمان را تنها نگذاریم 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙بیانات 📍کلیپ تصویری 🎥 "تبیین اهمیّت جایگاه و حقِ مادری 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝