❤️ #سلام_امام_زمانم ❤️
#سلام_آقای_من
از طــلـوع رنگ رنگ انتـــظار
تا غــــروب لحـظه های مانـدگار
من نـشستم ڪنج دیــوار دلم
تا بــیاید صـاحب ایـن روزگـار
🌹تعجیل در فرج #پنج صلوات 🌹
#شهيد_حاج_حسين_کلهر
▫️نام پدر: صفرعلي
▫️تاريخ تولد: 1337
▫️تاریخ شهادت:1362/12/18
▫️محل شهادت: جزيرهي مجنون
▫️تاريخ رجعت پيكر: 1375/11/15
▫️نام عمليات: خيبر
💠 #فرازي_از_وصيتنامه_شهید🌹
🔰اي كساني كه ايمان آورديد، از خدا و رسولش پيروي كنيد و زماني كه شما را به حق فرا
ميخوانند اجابت كنيد.
حمد و سپاس خداي متعال را كه توفيق بودن در راهش را نصيبم كرد.
پدر و مادر و همسر مهربانم، اگر توفيق شهادت نصيبم شد، بعد از شهادتم گريه نكنيد و صبر
پيشه كنيد🌹.
دعا كنيد كه خداوند اين قرباني ناقابل را از شما بپذيرد. از همسرم كه همواره يار و
ياور روزهاي سخت زندگي ام بود خواهش ميكنم در خط امام و رهبر بماند و فرزنداني
صالح براي پشتيباني از اسلام و قرآن و ولايت فقيه تربيت كند.🕊🌷
#نشر_بمناسبت_ایام_شهادت
ـــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــــــ
🌹فرمانده گردان
حضرت ابوالفضل {علیه السلام}
لشگر ۱۶ قدس گیلان🌹
#شهید_حجت_نڟری(خلیل نظری)
▫️تاریخ تولد : ۱/۱/۱۳۴۰
▫️محل تولد : فومن
▫️تاریخ شهادت : ۱۶/۱۲/۶۵
▫️محل شهادت : شلمچه
▫️مزار شهید : گلزار شهدای فومن
به سال 1347 در دبستان ابتدایی 28 مرداد سابق (امام جعفرصادق علیه السلام فعلی) دوره ابتداییرا آغاز و به سال 1352، دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی تحصیلیتوحید از سرگرفت. حجت در این سنین، در کنار تحصیل، ساعات فراغت خود را در مغازه ندافیپدرش میگذرانید. در همین ایام بود که پدرش را از دست داد و به خاطر مشکلات، یک سال ازتحصیل بازماند. با شروع سال تحصیلی 57 ـ 56 در رشتهی اقتصاداجتماعی، مشغول به تحصیل شد و در کنار تحصیل به همراه برادر بزرگترش، در مغازه ندافیپدر به کار میپرداخت.
#سالروز_شهادت
ــــــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
🌹فرمانده گردان حضرت ابوالفضل {علیه السلام} لشگر ۱۶ قدس گیلان🌹 #شهید_حجت_نڟری(خلیل نظری) ▫️تاریخ تول
💠 #فرازی_از_وصیت_نامه_شهید
🕊🌹سفارش این حقیر به معلمین گرامیاین است, با توجه به ضربه ایکه از ترک تحصیل محصلین به انقلاب می خورد و نیاز مردم مستضعف به همین دانش آموزان که دکتران و مهندسان و متخصصین آینده مملکت باشند
در این رابطه زحمت زیادی کشیده کار خود را به عنوان خدمت به مردم انجام دهند که صرفاًمحل کسب درآمد ,
با توجه به اینکه امام ما فرمود معلمی شغل انبیاء است مصلحت انقلاب و اسلام در هنگام تدریس در نظر بگیرید که شما در تعلیم و تربیت محصلین نقش موثری دارید و مبادا محصلی از دست شما خارج شود که به دین اسلام اعتقاد نداشته باشد لااقل تو زحمت خودت را بکش اگر خدا خواست هدایتش می کند اگر بر تشییع جنازه ام و بر سرقبرم حاضر شدید از ته قلب شعار جنگ جنگ تا پیروزی را سر دهید, اگر کسی به این ایمان نداشته باشد و به آن عمل نکند راضی نیستم بر سر قبرم بیاید.🕊🌹
#روحمان_با_یادش_شاد
ــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــ
مناسب برای #استوری
❣❣
•[#بیو]
•[ #مهدوی]•😍
جمعی
به تـو ♡ مشغول و
تــو♡ غایبــ
ز میانهـ...⛅️
#یابقیة_الله
ــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــ
هدایت شده از اللهُ نورُ السماواتِ والارضِ
🔴پویش دسته جمعی نماز استغاثه به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف🔴
💐اللهم عجل لولیک الفرج💐
بر آن شدیم در این ایام اضطراب و غم ومصیبت دست توسل وزاری به سمت معبود بلند کنیم وباواسطه قرار دادن صاحبان دیروز پنج شنبه دو باب الحوائج امام جواد و علی اصغر ( علیهما السلام ) از خداوند متعال بخواهیم فرج منجی عالم را برساند . 🤲🏻🤲🏻🤲🏻
🔴زمان:امروز جمعه ۱۱ رجب المرجب
🔴 ساعت : شش بعد از ظهر هم زمان با غروب آفتاب
🔴با نماز استغاثه به امام زمان علیه السلام
(۲رکعت در رکعت اول بعد از حمد سوره فتح ودر رکعت دوم سوره نصر وبعد از نماز دعای سلام الله الکامل التام......)
🔴 با حضور تمام شما شیعیان وعاشقان صاحب الزمان علیه السلام
🔴 لطفا این پیام را عمل ودر تمام گروهای خود پخش بفرمایید تا با شرکت حداکثری ظهور منجی عالم را در آخر شب جمعه(هنگام استجابت دعا) از خداوند رحیم بخواهیم 🤲
🔰 لوح | قلوب جریحهدار
🔺️ رهبر انقلاب: قلب مسلمانان جهان از کشتار مسلمانان در #هند جریحه دار است. دولت هند باید در مقابل هندوهای افراطی و احزاب طرفدار آنها بایستد و با توقف کشتار مسلمانان، از انزوای خود در جهان اسلام جلوگیری کند.
ــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــــــ
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
💠همراهان گرامی کانال
🌟ختم دسته جمعی زیارت امین الله به مناسبت سیزده رجب ، میلاد امام علی علیه السلام
در کانال برگزار میشود
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️ به نیابت از امام زمان عج الله تعالی
و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
❇️شروع خواندن : از زمان اعلام در کانال( اکنون )
پایان فرصت خواندن تا آخر روز جمعه ۲۳/ ۱۲/ ۱۳۹۸
📣لطفا تعداد زیارت امین الله را که می خوانید،به آیدی زیر بفرمایید تا جمع آمار در حرم مطهر امام رضا ( ع ) مطهر ثبت شود
تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹
⬅️ آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد زیارت امین الله در ختم دسته جمعی 👇👇
🆔 @ZZ3362
💐 متن زیارت امین الله
⬇️⬇️⬇️
🌼اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يااَمينَ اللهِ في اَرْضِهِ، وَحُجَّتَهُ عَلي عِبادِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ،
🌸اَشْهَدُ اَنَّكَ جاهَدْتَ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَعَمِلْتَ بِكِتابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، حَتّي دَعاكَ اللهُ اِلي جِوارِهِ،
🌼فَقَبَضَكَ اِلَيْهِ بِاخْتِيارِهِ، وَاَ لْزَمَ اَعْدائَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مالَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَةِ عَلي جَميعِ خَلْقِهِ، اَللَّـهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسي
🌸مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ راضِيَةً بِقَضآئِكَ، مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَدُعآئِكَ، مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيآئِكَ، مَحْبُوبَةً في اَرْضِكَ وَسَمآئِكَ،
🌼صابِرَةً عَلي نُزُولِ بَلائِكَ، شاكِرَةً لِفَواضِلِ نَعْمآئِكَ، ذاكِرَةً لِسَوابِـغِ آلآئِكَ، مُشْتاقَةً اِلي فَرْحَةِ لِقآئِكَ، مُتَزَوِّدَةً التَّقْوي لِيَوْمِ جَزآئِكَ،
🌸مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِيآئِكَ، مُفارِقَةً لاَِخْلاقِ اَعْدائِكَ، مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِكَ وَثَنآئِكَ،
🔶پس پهلوي روي مبارك خود را برقبر گذاشت وگفت:
🌼اَللَّـهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتينَ اِلَيْكَ والِهَةٌ، وَسُبُلَ الرّاغِبينَ اِلَيْكَ شارِعَةٌ، وَاَعْلامَ الْقاصِدينَ اِلَيْكَ واضِحَةٌ،
🌸وَاَفْئِدَةَ الْعارِفينَ مِنْكَ فازِعَةٌ، وَاَصْواتَ الدّاعينَ اِلَيْكَ صاعِدَةٌ، وَاَبْوابَ الاِْجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ، وَدَعْوَةَ مَنْ ناجاكَ مُسْتَجابَةٌ،
🌼وَتَوْبَةَ مَنْ اَنابَ اِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ، وَعَبْرَةَ مَنْ بَكي مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ، وَالاِْغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ،
🌸وَالاِْعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ، وَعِداتِكَ لِعِبادِكَ مُنْجَزَةٌ، وَزَلَلَ مَنِ اسْتَقالَكَ مُقالَةٌ، وَاَعْمالَ الْعامِلينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ،
🌼وَاَرْزاقَكَ اِلَي الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْكَ نازِلَةٌ، وَعَوآئِدَ الْمَزيدِ اِلَيْهِمْ واصِلَةٌ، وَذُنـُوبَ الْمُسْتَغْفِرينَ مَغْفُورَةٌ،
🌸وَحَوآئِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ، وَجَوآئِزَ السّآئِلينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ، وَ عَوآئِدَ الْمَزيدِ مُتَواتِرَةٌ، وَمَوآئِدَ الْمُسْتَطْعِمينَ مُعَدَّةٌ،
🌼وَمَناهِلَ الظِّمآءِ مُتْرَعَةٌ، اَللَّـهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعآئي، وَاقْبَلْ ثَنآئي، وَاجْمَعْ بَيْني وَبَيْنَ اَوْلِيآئي،
🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَعَلِيّ وَفاطِمَةَ،
وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، اِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمآئي، وَمُنْتَهي مُنايَ، وَغايَةُ رَجائي في مُنْقَلَبي وَمَثْوايَ.
🔶و در كامل الزِّيارة بعد از اين زيارت اين فقرات نيز مسطور است
🌼اَنْتَ اِلهي وَسَيِّدي وَمَوْلايَ، اِغْفِرْ لاَِوْلِيآئِنا، وَكُفَّ عَنّا اَعْدآئَنا، وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا، وَاَظْهِرْ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا،
🌸وَاَدْحِضْ كَلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلي، اِنَّكَ عَلي كُلِّشَيءْ قَديرٌ.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#چالش زیبای #شهدایی
امتحانش کنید 😍
رزق های معنوی خود را درصورت تمایل با ما در میان بگذارید تا در کانال نشر دهیم
@sardar_hor
ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــــ
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
برای سلامتی و نجات همه مسلمانان از دست این بیماری منحوس
ونجات مسلمانان هندی از ظلم این یزیدیان زمان سیل #صلوات راه بیندازید
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
بصیـــــــــرت
📕 #عاشقانه_ای_برای_تو ✍ #قسمت_ششم 💍حلقه 💖نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل رو
📕 #عاشقانه_ای_برای_تو
✍ #قسمت_هفتم
💣زندگی با طعم باروت
🔶از ایرانی های توی دانشگاه یا از قول شون زیاد شنیده بودم که امیرحسین رو مسخره می کردن و می گفتن: ماشین جنگیه ... بوی باروت میده ... توی عصر تحجر و شتر گیر کرده و ... .
🔶ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود ... امیرحسین اونقدر خوب بود که می تونستم قسم بخورم فرشته ای با تجسم مردانه است ... .
اما یه چیز آزارم می داد ... تنش پر از زخم بود ... بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم ... باورم نمی شد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم ... .
🔶توی شانزده سالگی در جنگ، اسیر میشه ... به خاطر سرسختی، خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش ... جای سوختگی ... و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت؛ به خاطر سیلی های زیاد، از یه گوش هم ناشنواست ... و من اصلا متوجه نشده بودم ... .
🔶باورم نمی شد امیرحسین آرام و مهربان من، جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه ... و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش، آزادیش باشه ... .
زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت، برمی گرده و می بینه رهبرش دیگه زنده نیست ... دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود ...
🔶وقتی این جملات رو می گفت، آرام آرام اشک می ریخت ... و این جلوه جدیدی بود که می دیدم ... جوان محکم، آرام، با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه می کرد ... .
🔶اگر معنای تحجر، مردی مثل امیرحسین بود؛ من عاشق تحجر شده بودم ... عاشق بوی باروت ...
⚜این زمان، به سرعت گذشت ... با همه فراز و نشیب هاش ... دعواها و غر زدن های من ... آرامش و محبت امیرحسین ... زودتر از چیزی که فکر می کردم؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغ التحصیل شد ... .
⚜اصلا خوشحال نبودم ... با هم رفتیم بیرون ... دلم طاقت نداشت ... گفتم: امیرحسین، زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم می خواد تو اینجا بمونی و با هم زندگی مون رو ادامه بدیم ... .
⚜چند لحظه بهم نگاه کرد و یه بسته رو گذاشت جلوم ... گفت: دقیقا منم همین رو می خوام. بیا با هم بریم ایران.
⚜پریدم توی حرفش ... در حالی که اشکم بند نمی اومد بهش گفتم: امیر حسین، تو یه نابغه ای ... اینجا دارن برات خودکشی می کنن ... پدر منم اینجا قدرت زیادی داره. می تونه برات یه کار عالی پیدا کنه. می تونه کاری کنه که خوشبخت ترین مرد اینجا بشی ... .
⚜چشم هاش پر از اشک بود ... این همه راه رو نیومده بود که بمونه ... خیلی اصرار کرد ... به اسم خودش و من بلیط گرفته بود ... .
روز پرواز خیلی توی فرودگاه منتظرم بود ... چشمش اطراف می دوید ... منم از دور فقط نگاهش می کردم ...
⚜من توی یه قصر بزرگ شده بودم ... با ثروتی زندگی کرده بودم که هرگز نگران هیچ چیز نبودم ... صبحانه ام رو توی تختم می خوردم ... خدمتکار شخصی داشتم و ... .
نمی تونستم این همه راه برم توی یه کشور دیگه که کشور من نبود ... نه زبان شون رو بلد بودم و نه جایگاه و موقعیت و ثروتی داشتم. نه مردمش رو می شناختم ... توی خونه ای که یک هزارم خونه من هم نبود ... فکر چنین زندگی ای هم برام وحشتناک بود ... .
😭هواپیما پرید ... و من قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... .
#ادامه_دارد
#داستان_واقعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا بیا شیعه ندارد جز تو کس.......
افتادیم از نفس ....
ای یوسف زهرا بیا
#شبتون_مهدوی
@khamenei_shohada
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
#سلام_آقای_من
غم هجران تو ای یار مرا شیدا کرد
غیبت و دوری تو حال مرا رسوا کرد
دوری تو اثر جمع بدی های من است
شرمسارم گنهم چشم تو را دریا کرد
❤️الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج ❤️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
ــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــــــ
💠 کلام شهید 💠
🌸خدا نڪند ڪه حرف زدن و نگاه ڪردن به نامحرم برایتان عادی شود!
🌸پناه میبرم به خدا از روزی ڪه گناه، فرهنگ و عادت مردمم شود!
✅ #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
#صبحتون_شهدایی
ــــــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــ
🌹میان دار هیئت بود. موقع سینه زنی آنقدر ابوالفضل ابوالفضل می گفت که از حال می رفت.🌹
💠عملیات والفجر ۸ مجروح شده بود و به شیراز منتقلش کرده بودند. حافظه اش، حتی اسم خودش را از یاد برده بود. به هیچ اسمی عکس العمل نشان نمی داد. اما وقتی اسم ابوالفضل برده می شد، سینه می زد، خیال می کردند ابوالفضل اسمش است.
اتفاقی رفتم ملاقاتش، شناختمش. عباس مجازی از بس با اسم حضرت ابوالفضل (ع) سینه زده بود، شده بود ملکه ذهنش. حتی فراتر از اسمش.
راوی: سردار شهید حسن طوسی
کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۷۵
🌹 #شهید_عباس_مجازی🌹
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
ـــــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
#سردار_بی_سر ڪجارفتهاے همت خط شڪن شقایـق تبار و شقایـق ڪفن تو شور پرستو شدن داشتے هواے فراسو شدن د
#خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_محمدابراهیم_همت❤️
ساعت یڪ و دو نصف شب بود
صدای شُرشُر آب می آمد
یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود
و خیلے آروم ،
به طوری که کسے بیدار نشود ،
پای تانکر آب مےشست...
جلوتر رفتم...
دیدم حاج ابراهیم همتِ ،
فرمانده ی لشڪر ...
✨انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند
خاڪے تر می شوند....
این خصوصیت مردان خداست، خدایےشویم...
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
#سردار_خیبر
#سالروز_شهادت
hosseintaheri-@yaa_hossein.mp3
2.95M
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
حاج_حسین_طاهری
عــــــلـے دنــیامه 😍🌹
عــلـــے آقــامــــه 💕
علــــے یامولـــــا....
#روز_پدر_مبارک
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#پدرانه
کعبه در آمدنش لحظهشماری میکرد
صحن را از قدمش آینهکاری میکرد
عشق ظاهر شد و گِردش به طواف آمده است
ناگهان رکنِ یمانی به شکاف آمده است
عشق را در دلِ یک جملهی کوتاه بگو:
اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه بگو
نامِ او هلهلهی شادیِ اهلِ فلک است
خاکِنعلینِ علی سرمهی چشمِ ملک است
میلاد اولین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت مولای متقیان امیرالمومنین علی علیه السلام بر همه ی شیعیان آن حضرت تبریک و شادباش باد
#امیرالمومنین_حیدر
بصیـــــــــرت
📕 #عاشقانه_ای_برای_تو ✍ #قسمت_هفتم 💣زندگی با طعم باروت 🔶از ایرانی های توی دانشگاه یا از قول شون
📕 #عاشقانه_ای_برای_تو
✍ #قسمت_هشتم
💑بی تو هرگز
💦برگشتم خونه ... اوایل تمام روز رو توی تخت می خوابیدم ... حس بیرون رفتن نداشتم ... همه نگرانم بودن ... با همه قطع ارتباط کردم ...حتی دلم نمی خواست مندلی رو ببینم ... .
مهمانی ها و لباس های مارکدار به نظرم زشت شده بودن ... دلم برای امیرحسین تنگ شده بود ... یادگاری هاش رو بغل می کردم و گریه می کردم ... خودم رو لعنت می کردم که چرا اون روز باهاش نرفتم
💦چند ماه طول کشید،کم کم آروم تر شدم ... به خودم می گفتم فراموش می کنی اما فایده ای نداشت .
مندلی به پدرم گفته بود که من ضربه روحی خوردم و اونم توی مهمانی ها، من رو به پسرهای مختلفی معرفی می کرد همه شون شبیه مدل ها، زشت بودن ... دلم برای امیرحسین گندم گون و لاغر خودم تنگ شده بود،هر چند دیگه امیرحسین من نبود
💦بالاخره یک روز تصمیم رو گرفتم ... امیرحسین از اول هم مال من بود،اگر بی خیال اونجا می موندم ممکن بود توی ایران با دختر دیگه ای ازدواج کنه ... .
از سفارت ایران خواستم برام دنبال آدرس امیرحسین توی ایران بگرده ... خودم هم شروع به مطالعه درباره اسلام کردم ... امیرحسین من مسلمان بود و از من می خواست مسلمان بشم...
🌀من مسلمان شدم و به خدای امیرحسین ایمان آوردم،آدرس امیرحسین رو هم پیدا کرده بودم ... راهی ایران شدم ... مشهد ... ولی آدرس قدیمی بود.چند ماهی بود که رفته بودن و خبری هم از آدرس جدید نبود یا بود ولی نمی خواستن به یه خارجی بدن ... به هر حال این تنها چیزی بود که از انگلیسی حرف زدن های دست و پا شکسته شون می فهمیدم ... .
🌀دوباره سوار تاکسی شدم و بهش گفتم منو ببره حرم ... دلم می خواست برای اولین بار حرم رو ببینم ... ساکم رو توی ماشین گذاشتم و رفتم داخل حرم
🌀زیارت کردن برام مفهوم غریبی بود ... شاید تازه مسلمان شده بودم اما فقط با خواندن قرآن ... و خدای محمد، خدای امیرحسین بود ... اسلام برای من فقط مساوی با امیرحسین بود ... .
🌀داخل حرم، حال و هوای خاصی داشت ... دیدن آدم هایی که زیارت می کردند و من اصلا هیچ چیز از حرف هاشون نمی فهمیدم ... .
🌀بیشتر از همه، کفشدار پزشکی که اونجا بود توجهم رو جلب کرد ... از اینکه می تونستم با یکی انگلیسی صحبت کنم خیلی ذوق کرده بودم ... اون کمی در مورد امام رضا و سرنوشت و شهادت ایشون صحبت کرد ... فوق العاده جالب بود ... .
🌀برگشتم و سوار تاکسی شدم ... دم در هتل که رسیدیم دست کردم توی کیفم اما کیف مدارکم نبود ... پاسپورت و پولم داخل کیف مدارک بود ... و حالا همه با هم گم شده بود ... .
بدتر از این نمی شد ... توی یک کشور غریب، بدون بلد بودن زبان، بدون پول و جایی برای رفتن ... پاسپورت هم دیگه نداشتم ... .
🌀هتل پذیرشم نکرد ... نمی دونم پذیرش هتل با راننده تاکسی بهم چی گفتن ... سوار ماشین شدم ... فکر می کردم قراره منو اداره پلیس یا سفارت ببره اما به اون کوچه ها و خیابان ها اصلا چنین چیزی نمی اومد ...
🌀کوچه پس کوچه ها قدیمی بود ... گریه ام گرفته بود ... خدایا! این چه غلطی بود که کردم ... یاد امام رضا و حرف های اون پزشک کفشدار افتادم ... یا امام رضا، به دادم برس ... .😭
#ادامه_دارد
#داستان_واقعی