eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ نه شرم و حیا،نه عار داریم از تو اما گله بی شمار داریم از تو ما منتظر تو نیستیم آقا جان تنها همه انتظار داریم از تو ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ @khamenei_shohada
امام حسین علیه السلام: هرگز سخن بيهوده مگوى؛ زيرا بيم گناه براى تو دارم و نيز هرگز سخن سودمند مگوى، مگر اين كه آن سخن به جا باشد الإمامُ الحسينُ عليه السلام ـ لابنِ عبّاسٍ ـ : لا تَتَكَلَّمَنَّ فيما لا يَعنيكَ فإنّي أخافُ علَيكَ الوِزرَ، و لا تَتكَلَّمَنَّ فيما يَعنيكَ حتّى تَرى لِلكلامِ مَوضِعا ميزان الحكمه جلد10 صفحه190 ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
بالباس نظامی در محضر بانو چندبارپیش آمد وقتی عکس های سوریه اش نشان می داد، ازاو خواستم یکی دوتا عکس به من بدهداماهیچ وقت نداد! می گفت: «تاامروزیک فریم عکس ازبچه های سپاه درسوریه منتشر نشده. بگذار منتشر نشود.»یکی ازعکس هایی که خیلی اصرار کردم به من بده عکسی بود که بعد عملیات‌شان درمنطقهٔ حُجیره وپاکسازی مناطق اطراف حرم حضرت زینب(س) ازوجود تروریست ها بالباس نظامی در صحن حرم گرفته بود. کیف کرده بودکه بالباس نظامی توانسته داخل حرم عکس بگیرد. می گفت خیلی دوست داشت که هر جورشده درحرم حضرت زینب(س) یک عکس بالباس نظامی بگیرد. بالاخره باتمام محدودیت هایی که برای ورود به حرم بالباس نظامی وجودداشته، به عشق حضرت زینب(س) دل رازده به دریاوچند نفری بالباس رفتندداخل. بعدازشهادتش، نگاه به این عکس کوهی ازحسرت روی دلم می گذارد. یک عمر زیارت عاشورا رالقلقهٔ زبان کردیم ودر پیشگاه امام حسین(ع) واولاد واصحابش ادعا کردیم که «یالَیتَناکُلنامَعَکُم» وبه زبان گفتیم لبیک یا حسین(ع) واین اواخر بازهم با ادعا گفتیم «کُلناعباسُک یا زینب» ودر گفتنمان ماندیم که ماندیم... ‌شهید ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🚨 مسئولان بخوانند... 📝بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم : از فرماندهان خواهش می‌کنم که اگر خداوند توفیق شهادت را نصیبم کرد، اگر جنازه‌ام دست دشمنان اسلام افتاد، به ‌هیچ‌وجه حتی اندکی از پول بیت‌المال را خرج گرفتن بنده‌ حقیر نکنند. از فرمانده‌ محترم این عملیات و یا «حاج قاسم» درخواست دارم فرصت دیدار با امام و سیدمان را برای خانواده ‌این حقیر ایجاد کنند.» ـــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
✅ قوی‌ترین ایمان را آنکس دارد که توکلش بیشتر است. 🌷یاد شهدا در دل ما همواره زنده است، همان قهرمانانی که با توکل بر خداوند در مقابل ابرقدرت‌های جهانخوار ایستادند و برای ما استقلال، امنیت، عزت و افتخار آفریدند. ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🕊 شهیدی که با انگشتر ازدواجش به خاک سپرده شد 💍 امیرحسین را با لباس مقدس سپاه، به خاک سپردند. ساعت و انگشترش همچنان بر دستش بود. ساعت را برای یادگاری برداشتیم اما انگشتر از دستش خارج نشد. در آن لحظه به یاد قول همسرم در هنگام عقد افتادم که گفت: «انگشتر ازدواج‌مان را هرگز از دستم خارج نمی‌کنم.» 👇 🔗 www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2740/
هدایت شده از عمود1452
مداحی_آنلاین_شیعه_از_کجا_میگه_امام_زمان_زنده_است_حجت_الاسلام_عالی.mp3
3.35M
❖✨﷽✨❖ 🔴 🔴 ♨️شیعه از کجا میگه (عج) زنده است 👌 سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام عالی های انتظار http://eitaa.com/joinchat/4249223181C155126eca1 ••●❥✧❥●•
📌همه دوست داشتند جای دختر شهید حامد بافنده باشند ✍در بدو ورود سردار سلیمانی دختر شهید حامد بافنده رفت پشت تریبون، دکلمه ای خواند سپس رفت در آغوش حاج قاسم (همان دختری که فیلمش زیاد پخش شد. لحظه ای که به بغل حاج قاسم رفتن و حاج قاسم موهایش را درست کرد) آن لحظه همه ی دختران شهدا گریه می‌کردند و حسرت دختر شهید بافنده را می‌خوردند که چقدر آرام در بغل حاج قاسم نشسته و او چه زیبا دست نوازش پدرانه بر سرش می کشید. برای من که هیچ وقت حضور پدرم را درک نکردم واقعا دیدن این صحنه رشک برانگیز بود. ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگ مرد کوچک مدافع حرم شهید فرمانده تیپ زینبیون ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
نام عملیات: قدس۴ رمز عملیات: یا محمد رسول‌الله (ص) الله‌اکبر تاریخ عملیات: ۱۳۶۴/۵/۱ منطقه عملیات: دریاچه ام‌النعاج در شمال غربی هور‌الهویزه و جنوب شرقی عماره اهداف: انهدام نیروی دشمن ، آزادسازی قسمتی از دریاچه ام‌النعاج و در نتیجه تسلط بر بخشی دیگر از هور ، گرفتن جای پا جهت گسترش عملیات ،گرفتن جناح از دشمن و نزدیک شدن به قسمتی دیگر از خشکی‌های عراق در جنوب شرقی العماره ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
ـلہجه‌مشہدی یعنی مُو بارها شده به خدا گُفتُم خدایا؛ به ما توفیق توبه نده... مُو هَمی رِه دوست دِرُم با هَمی مدلی که هست ... دوست دِرُم موقع شهادت هَمی طوری شُم ... که تو به بقیه ثابت کنی که بابا؛ هر کی می‌تونه درست بشه ... اگر همه قدیس بشن که شهادت دست نیافتنی میشه!... . 📎پ ن:صحبت های شهیدرضاسنجرانی با لهجه شیرین مشهدی، ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ناگفته‌های سفر سردار سلیمانی به اربیل بعد از حمله داعش به اقلیم 🔹 مسجدی، سفیر ایران در عراق: بارزانی می‌گفت حاج قاسم را بخاطر صداقت، جدیت و وفای به عهدش دوست دارم 🔹 حاج قاسم معتقد بود که نباید بگذاریم داعش در جایی ساکن شود و به سرعت آنان را پاکسازی می‌کرد ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_ششم (ب) شرایط انقدر بد بود که حتی توان نفس کشیدن را هم د
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 ✍حسام بی خبر از حالم خواند. صدایش جادویی عجیب را به دوش می کشید. این نسیم خنک از آیات خدایش بود یا تارهایِ‌ صوتی خودش؟ حالا دیگر در اوج ناله های خوابیده در شیمی درمانی و درد، جوانی بود که روزی بزرگترین انتقام زندگیم را برایش تدارک دیده بودم. صاحب این تارهای صوتی،‌نمیتوانست یک جانی باشد! اما بود... همانطور که دانیال مهربان من شد😔 این دنیا انباری بود از دروغهای واقعی. در آن لحظات فقط درد نبود که بی قرارم میکرد،سوالهایی بود که لحظه به لحظه در ذهنم سلامی نظامی می داد و من بی توانتر از همیشه،نایی برای یافتن ‌جوابش نداشتم. در این مدت فقط صدا بود و تصویری مه گرفته از حسام. مدتی گذشت و در آن عصر مانند تمام عصرهای پاییز زده ی ایران،‌جمع شده در خود با چشمانی بسته،‌صدای قدمهای حسام را در اتاقم شنیدم. نشست روی صندلی همیشگی اش،درست در کنار تختم 💖بسم اللهی گفت و با باز شدن کتاب،خواندن را آغاز کرد.
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_هفتم ✍حسام بی خبر از حالم خواند. صدایش جادویی عجیب را به
💖بسم اللهی گفت و با باز شدن کتاب،خواندن را آغاز کرد. آرام آرام چشمهایم را گشودم. تار بود اما کمی بهتر از قبل، چند بار مژه بر مژه ساییدم،حالا خوب میدیدم. خودش بود. همان دوست،همان جوان پر انرژی و شوخ طبع دوست دانیال با صورتی گندمگون، ته ریشی مشکی و موهایی که آرایش مرتب و به روزش در رنگی از سیاهی خود نمایی میکرد. چهره اش ایرانی بود،‌شک نداشتم و دیزاین رنگها در فرم لباسهای شیک و جذاب تنش،‌شباهتی به مریدان و سربازان نداشت. این مرد به هر چیزی شبیه بود جز خونخواری داعش پسند. کتاب به دست کنار پنجره ایستاد و به خواندنش ادامه داد. قدش بلند بود و چهارشانه و به همت آیه آیه ایی که از دهانش بیرون می آمد انگار در این دنیا نبود. در بحبوحه ی خورشید،‌نم نم باران روی شیشه می نشست🌧 و درخت خرمالویِ پشت اش به همت نسیم،میوه ی نارنجی نشانش را به رخ میکشید. نوای بلند شد، حالا دیگر به آن هم عادت کرده بودم. عادتی که اگر نبود روح پوسیده ام،‌پودر میشد محض هدیه به مرگ. حالا ترین های زندگیم،‌مسکن می شدند برای رهاییم از درد و ترس... صدایش قطع شد. کتاب را بست و بوسید. به سمت میزِ کنار تختم آمد. ناگهان خیره به من خشکش زد - سارا خانم😳 ضعف و تهوع همخوابه های وجودم شده بودند. کتاب را روی میز گذاشت و به سرعت از اتاق خارج شد. چند ثانیه بعد چند پرستار وارد اتاق شدند اما حسام نیامد. چند روز گذشت و من لحظه به لحظه اش را با تنی بی حس،چشم به در،انتظار آوازه دشمنم را میکشیدم و یافتن پاسخی از زبانش برای سوالاتم، اما باز هم نیامد. حالا حکم معتادی را داشتم که از فرط درد از خود میپچید و نیازش را طلب میکرد و من جز سه وعده اذان از مُسکن اصلیم محروم بودم. این جماعت ایدئولوژی شان محتاج کردن بود، بعد از مدتی حکم آزادیم از بیمارستان صادر شد و من با تنی نحیف،بی خبر از همه جا و همه کس آویزان به پروین راهی خانه شدم. او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد. به محض جا گیری روی تخت و خروج پروین از اتاق، با دستانی لرزان گوشی را از روی میز قرض گرفتم. باید با یان یا عثمان حرف میزدم، تماس گرفتم اول با عثمان یک بار دو بار سه بار جواب نمیداد و این موضوع عصبیم میکرد. شماره ی یان را گرفتم بعد از چندین بار جواب داد: - سلام دختر ایرانی صدایم ضعیف بود. - بگو جریان چیه؟تو کی هستی؟ لحنش عجیب شد - من یانم،دوست سارا دوست داشتم فریاد بزنم و زدم، هرچند کوتاه - خفه شو من هیچ دوستی ندارم،من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم. - داری تو دانیالو داری نشسته روی تخت با پنجه ی پایم،گل قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم - داشتم دیگه ندارم. یه آشغال مث عثمان؛اونو ازم گرفت ⏪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزے شعار ڪلِ جهان مےشود عــلے طبق حدیث امام زمان مےشود عــلے وقتےڪه اشهدش بشود مرز شیعگـے باور ڪنید ڪلِ اذان مےشود عـــلے فقط حیدرامیرالمومنین اسٺ ۱۴ روز تا عیدولایت مبلغ غدیر باشیم ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ @khamenei_shohada
برای انتقام سخت هیچ وقت دیر نیست آمریکا در پی شهادت سردار سلیمانی هنوز بر پیکر شیطان بزرگ فرود نیامده آسیاب به نوبت انتقام ایجاد مزاحمت برای هواپیمای آمریکایی راهم خواهیم گرفت. ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــ @khamenei_shohada
📜 می گفت : این دنیا با تمام زیبایی ها و انسان‌های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! تمامی ما باید برویم و راه این است‌ دیر یا زود فرقی نمی کند اما چه بهتر که زیبا بروی ... ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
📸 فرزندان ایران... امام خمینی(ره): 🔹اینجانب هنگامی که این جوانان عزیزِ درعنفوان شباب را، که با گریه از من تقاضای دعا برای شهادت میکنند، مشاهده میکنم از خود مایوس و از آنان شرمنده میشوم. ۶۱/۱۱/۲۱ ـــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔻بارزانی میگفت حاج قاسم را بخاطر وفای به عهد و صداقتش دوست داریم ✍ایرج مسجدی سفیر ایران در عراق در برنامه دستخط: جبهه مقاومت با شهادت «حاج قاسم» جدی‌تر شده و نوعی حس خونخواهی در آن شکل گرفته است. بارزانی می‌گفت حاج قاسم را بخاطر صداقت، جدیت و وفای به عهدش دوست دارم.‌امروز مسیحیان و ایزدی‌های عراق هم «حاج قاسم» را دوست دارند. ردیابی مسیر حرکت «حاج قاسم» کار دشواری نبود؛ چون ایشان آشکارا و با اطلاع مقامات عراقی به این کشور سفر می‌کرد. 🔹دولت الکاظمی خود را موظف به اجرای مصوبه «اخراج آمریکایی‌ها» می‌داند؛ منتظر هستیم این اتفاق بیفتد. در جلسات سفرا در عراق، جایی می‌نشینم که ریخت نحس سفیر آمریکا را نبینم. «حاج قاسم» شخصیت دوبعدی داشت؛‌ در کار بسیار قاطع و بدون تعارف و در بیرون از کار، بسیار عاطفی و صمیمی بود. ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔻عملیات مرصاد به روایت سردار فضلی 🌷از مصادیق درخشش سردار فضلی ،حضور نقش آفرین او درعملیات «مرصاد» است که منافقین در۵ مرداد۶۷، دست در دست صدام، به خیال خام خود،به ایران اسلامی ، حمله کردند و امروز، پس از ۳۲سال، جریان نفاق هم‌چنان به شرارت علیه ملت ایران مشغولند. 🌷از بازجویی اسراء منافقین مشخص شد که آنان در خیال خود قصد داشتند با تصرف بایگاه هلیکوپتری ارتش، سوار بر هلیکوپترها به تهران پرواز و با هجوم به زندان اوین، منافقین زندانی را آزاد نمایند و پس از آن با حمله به جماران، امام را شهید و کار جمهوری اسلامی را یکسره کنند که عنایت الهی شامل حال رزمندگان اسلام شد و با سرکوب منافقین، برگ زرین دیگری بر تاریخ افتخارات ملت ایران افزوده شد. ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ @khamenei_shohada
🔰 لوح | ای کشته دور از وطن... 🔻 آمریکایی‌ها میهمان شما را در خانه شما کشتند و صریحاً به این جنایت اعتراف کردند؛ که این موضوع کوچکی نیست. 📝 رهبر انقلاب در دیدار مصطفی الکاظمی در واکنش به ترور سردار سلیمانی در عراق ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
📸 تفاوت در سادگی است... رهبر معظم انقلاب: 🔹️ بگذارند ازدواج برای دختر مسلمان، مثل ازدواج فاطمه‌ی زهرا (س) باشد. 🔹️ ازدواجی با پیوند عشقی الهی و جوششی بی‌نظیر میان زن و مرد مؤمن، و همسری به معنای واقعی بین دو عنصر الهی و شریف، اما بیگانه از همه‌ی تشریفات و زر و زیورهای پوچ و بی‌محتوا. ۱۳۶۸/۱۰/۲۶ ‌ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
خداوند وعده داده که شما اگر مقاومت کنید و حضور داشته باشید دیگر با نتیجه کاری نداشته باشید ؛ زیرا پیروزی از آن شما است . وعده دیگر خداوند این است که دشمنان شما را از احمق ترین ها آفریدیم و آنها اشتباه می کنند ؛ دشمنان به دنبال ایجاد رعب و وحشت هستند ولی نمی‌ دانند و نمی ‌فهمنند که ما برای شهادت مسابقه می‌ دهیم و وابستگی نداریم ؛ اعتقاد ما این است که از سوی خدا آمده‌ ایم و به سوی او می رویم. شما می بینید که با آمدن یک شهید موجی از روحیه جهاد و شهادت دمیده می شود... حبیب سپاه اسلام مدافع حرم و حریم آل الله ، سردار ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_هفتم ✍حسام بی خبر از حالم خواند. صدایش جادویی عجیب را به
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 (الف) ✍ - تو هم یه عوضی هستی مث دوستت و همه ی هم کیشاش اصلا نکنه توام مسلمونی؟ جدی بود - سارا آروم باش هیچ چیز اونی که تو فکر میکنی نیست از وضعیت لحظه به لحظه ات باخبرم،میدونم چه شرایطی رو از سر گذروندی،پس فعلا یه کم استراحت کن از کوره در رفتم - با خبری؟چجوری؟یان بیشتر از این دیوونم نکن این دوستی که تو ایران داری کیه؟کسی که منو به اون آموزشگاه معرفی کرد کیه؟ کسی که پروینو آورد تو این خونه کیه؟ اسمش چیه؟ حسام؟ یان دارین باهام بازی میکنید اما چرا؟ گرمم بود،زیاد به سمت پنجره رفتم تا بازش کنم. چشمم که به تصویر خودم در شیشه افتاد،میخکوب زمین شدم. این من بودم! همان دختر مو بور با چشمان رنگی! این مرده ی متحرک،شباهتی به من نداشت صدای الو الو گفتنهای یان را میشنیدم اما زبانم نمیچرخید. گوشی از دستم افتاد،به سمت آینه رفتم دیگر چیزی از آن دختر چند ماه پیش باقی نمانده بود،جز چشمانی آبی رنگ وحشت کردم. سری بی موچشمی بی مژه صورتی بی ابروجیغ زدم،بلند دوست نداشتم خودم را ببینم، پس آینه محکوم شد به شکستن پروین هراسان به اتاقم آمد با فریاد این زن تپل و مهربان را به بیرون هل دادم تا جایی که از دستم برمی آمد شکستم و پاره کردم و در این بین در زدنهای گریان پروین پشت در اتاق،قصد قطع شدن نداشت. صدایش را میشنیدم - آقا حسام،مادر تو رو خدا خودتو زود برسون،این دختره دیوونه شده در اتاقم بسته میترسم یه بلایی سر خودش بیاره من که زبون این بچه رو نمیفهمم. ادامه دارد ،، @khamenei_shohada