بصیـــــــــرت
#روز_شمار_دفاع_مقدس(۱۰ تیر) • ولادت شهید غلامعلی جندقی (غلامعلی رجبی) (استان تهران، شهرستان تهران)
#روز_شمار_دفاع_مقدس (۱۱ تیر)
💠 ولادت خلبان شهید احمد کشوری (استان تهران، شهرستان فیروزکوه) (۱۳۳۲ ه.ش)
💠شهادت عالم مجاهد و فقیه نستوه شهید آیتالله محمد صدوقی چهارمین شهید محراب (۱۳۶۱ ه.ش)
💠شهادت شهید محمدتقى عبدى (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۱ ه.ش)
💠شهادت شهید ابوطالب ایوبی (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۱ ه.ش)
💠شهادت شهید حجت الاسلام «سیدمحمد حسن حکیم» در زندان رژیم بعث عراق (۱۳۶۴ ه.ش)
💠 شهادت شهید غلامرضا حداد (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۴ ه.ش)
💠 انجام عملیات پارتیزانی روحالله و آزادسازی منطقه مرزی نوسود توسط ارتش و سپاه (۱۳۶۵ ه.ش)
💠 شهادت شهید سید محسن حسنی فرمانده گردان روحالله لشکر ۵ نصر (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۵ ه.ش)
💠شهادت شهید حسین رجبی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۵ ه.ش)
💠 شهادت شهید محمد حسین مردی ممقانی مسوول بهداری لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) (استان آذربایجان شرقی، شهرستان آذرشهر، بخش ممقان) (۱۳۶۵ ه.ش)
💠 شهادت شهید محسن تهرانی (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۷ ه.ش)
💠 شهادت شهید فرشاد رمزی (استان قزوین، شهرستان قزوین) (۱۳۹۶ ه.ش)
#کانال_بصیرتی_شهدایی_خامنه_ای_شهدا
@khamenei_shohada
#کلام_شهید
❖ انسان نباید مسلمان شناسنامه ای باشد، باید عامل به احکام اسلام باشد
۱۱تیر زاد روز #ولادت_شهید_احمد_کشوری
#سالروز_ولادت
#عقاب_تیز_پرواز
#کانال_خامنه_ای_شهدا
ID ➠ @khamenei_shohada
#توجه📢📢
سلام بر دوستان شهدایی🌹
بنابر درخواست تعدادی از عزیزان که خواهان نشر پیامهای استوری پیج خامنه ای شهدا میباشند
به علت زیاد بودن پیامها کانالی بانام (استوری هاے پیج)تدارک دیده شده
به این آدرس👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2208694284C76acd2afef
دست نوشته
📝 #شهید_محمد_رضا_ناصریان
🌷 جبهه فقط منحصر به جبهه جنگ نیست ، همه جا جبهه است، اگر همراه با اطاعت از ولایت ( ولایت فقیه در این زمان ) باشد. ☝️
و کسی هم در جبهه جنگ موفق می شود که در بقیه جبهه ها و مخصوصا #جهاد_اکبر ( مبارزه با نفس ) موفق شود.
بدون موفقیت در جهاد اکبر به جهاد اکبر نپذیرندت و اگر هم بپذیرندت، ره به جایی نخواهی برد 🌷
به ما بپیوندید👇👇
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شرطبندی_روی_زن_حامله نفرین بر منافقین به ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/935919616C50ed917
#شرطبندی_روی_زن_حامله
سی سال پیش، دقیقا در همین تیرماه، سازمان مجاهدین خلق (همان منافقین خودمان) به #اسلام_آباد_غرب #حمله کردند.
خانه به خانه وارد میشدند و همه چیز را به #رگبار می بستند، دو نفر از #مجاهدینی_ها که تربیت شده ایدئولوژی مسعود خان رجوی بودند، زن حامله ای را در خانه محاصره میکنند، برای #ایجاد_ترسدر بین افکار عمومی، مرتکب جنایتی میشوند که داعشی ها از آن شرم دارند.
بر سر تشخیص جنین، #شرط بندی میکنند و شکم زن باردار را میشکافند.
حالا امروز، وسط گرانی ها و تنگی #معیشت مردم، این جماعت شعار میدهند: ایرانِ آباد، آزاد و دمکراتیک
نفرین بر قلمها، اگر از #جنایت شما نگویند و ننویسند.
@khamenei_shohada
وقتے #سفرۀ_انقلاب پهن شد،
سهم اینها کہ زودتر آمدند،
#بذلِ_جـان بود و #جـوانے...
برخے امّا دیر رسیدند!
بعد از #روزهاے_جنگ..
و بہ #دنبال_سهـم!!
#سهمشان هم...
#بمانَد_قصّہ....
#سهم_خواهی_از_سفره_انقلاب
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 1⃣6⃣ 🌺 فتح المبین(قسمت اول) در خوزستان ابتد
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠
🌺 قسمت 2⃣6⃣
🌺 فتح المبین(قسمت دوم)
كار مهم اين مرحله تصرف توپخانه سنگين دشمن و عبور از پل رفائيه بود.
بچه هاي اطلاعات سپاه مدتها بود كه روي اين طرح كار ميكردند. پيروزي در مراحل بعدي، منوط به موفقيت اين مرحله بود.
شب بعد دوباره حركت نيروها آغاز شد. گروه تخريب جلوتر از بقيه نيروها
حركت ميكرد، پشت سرشان علي موحد، ابراهيم و بقيه نيروها قرار داشتند.
هر چه رفتيم به خاكريز و مواضع توپخانه دشمن نرسيديم! پس از طي شش كيلومتر راه، خسته و كوفته در يك منطقه در ميان دشت توقف كرديم.
علــي موحد و ابراهيم به اين طرف و آن طــرف رفتند. اما اثري از توپخانه دشمن نبود. ما در دشت و در ميان مواضع دشمن گم شده بوديم!
با اين حال، آرامش عجيبي بين بچه ها موج ميزد. به طوري كه تقريباً همه بچه ها نيم ساعتي به خواب رفتند.
ابراهيــم بعدهــا در مصاحبه با مجله پيــام انقلاب شــماره فروردين 1361ميگويد: آن شب و در آن بيابان هر چه به اطراف ميرفتيم چيزي جز دشت نميديديم. لذا در همانجا به سجده رفتيم و دقايقي در اين حالت بوديم. خدا را به حق حضرت زهرا(س)وائمه معصومين قسم ميداديم.
او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و امام زمان(عج)فقط آقا را صدا ميزديم
و از او كمك ميخواســتيم. اصلاً نميدانستيم چه كاركنيم. تنها چيزي كه به ذهن ما ميرسيد توسل به ايشان بود.
٭٭٭
هيچكس نفهميد آن شب چه اتفاقي افتاد! در آن سجده عجيب، چه چيزي بين آنها و خداوند گفته شد؟ اما دقايقي بعد ابراهيم به سمت چپ نيروها كه در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت!
پس از طي حدود يك كيلومتر به يك خاكريز بزرگ ميرسد. زماني هم
كه به پشــت خاكريز نگاه ميکند. تعداد زيادي از انواع توپ و ســلاحهاي سنگين را مشاهده ميکند.
نيروهــاي عراقي در آرامش كامل اســتراحت ميكردنــد. فقط تعداد كمي ديده بان و نگهبان در ميان محوطه ديده ميشــد. ابراهيم سريع به سمت گردان بازگشت.
ماجرا را با علي موحد در ميان گذاشــت. آنها بچه ها را به پشــت خاكريز آوردند. در طي مســير به بچه ها توصيه كردند: تا نگفته ايم شليك نكنيد. در حين درگيري هم تا ميتوانيد اسير بگيريد. از سوي ديگر نيز گردان حبيب به فرماندهي محسن وزوايي به مقر توپخانه عراق حمله كردند.
آن شــب بچه ها توانســتند با كمتريــن درگيري و با فريــاد الله اكبر و ندای يازهرا(س) توپخانه عراق را تصرف كنند و تعداد زيادي از عراقيها را اســير بگيرند. تصرف توپخانه، ارتش عراق را در خوزستان با مشكلي جدي روبرو كرد. بچه ها بلافاصله لوله هاي توپ را به سمت عراق برگرداندند. اما به علت
نبود نيروي توپخانه از آنها استفاده نشد.
توپخانه تصرف شد. ما هم مشغول پاكسازي اطراف آن شديم. دقايقي بعد ابراهيم را ديدم که يك افسر عراقي را همراه خودش آورد!
افسر عراقی را به بچه هاي گردان تحويل داد. پرسيدم: آقا ابرام اين كي بود؟!
جواب داد: اطراف مقر گشــت ميزدم. يكدفعه اين افسر به سمت من آمد.
بيچاره نميدانست تمام اين منطقه آزاد شده.
من به او گفتم اسير بشه. اما او به سمت من حمله كرد. او اسلحه نداشت، من هم با او كشتي گرفتم و زدمش زمين. بعد دستش را بستم و آوردم.
نماز صبح را اطراف توپخانه خوانديم. با آمدن نيروي كمكي به حركتمان در دشت ادامه داديم. هنوز مقابل ما به طور كامل پاكسازي نشده بود.
يكدفعه دو تانك عراقي به ســمت ما آمد! بعد هم برگشتند و فرار كردند.
ابراهيم با ســرعت به ســمت يكي از آن ها دويد. بعد پريد بالاي تانك و در برجــك تانك را بــاز كرد و به عربي چيزي گفت. تانك ايســتاد و چند نفر خدمه آن پياده شدند و تسليم شدند.
هوا هنوز روشــن نشده بود، آرايش مجدد نيروها انجام شد و به سمت جلو
حركت كرديم. بين راه به ابراهيم گفتم: دقت كردي كه ما از پشت به توپخانه دشمن حمله كرديم!
با تعجب گفت: نه! چطور مگه؟!
ادامه دادم: دشــمن از قســمت جلو با نيروي زيادي منتظر ما بود. ولي خدا
خواست كه ما از راه ديگري آمديم كه به پشت مقر توپخانه رسيديم.
به همين خاطر توانســتيم اين همه اسير و غنيمت بگيريم. از طرفي دشمن تا
ساعت دو بامداد آماده باش كامل بود. بعد از آن مشغول استراحت شده بودند كه ما به آنها حمله كرديم!
دوباره اســراي عراقي را جمع كرديم. به همــراه گروهي از بچه ها به عقب
فرســتاديم. بعد به همــراه بقيه نيروها براي آخرين مرحله كار به ســمت جلو حركت كرديم.
📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۵۴ الی۱۵۶
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
ادامه دارد.....
@khamenei_shohada