eitaa logo
🇵🇸 باصرین|Baserin
150 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
19 فایل
بسم‌رب‌المهدی♥️ جات‌خالی‌بود‌رفیق‌خوش‌اومدی😉 کپی؟ حذف نام راضی نیستیم وابسته‌به‌گروه‌فرهنگی‌پایگاه‌حضرت‌معصومه(س) شنوای‌حرفاتون↶ https://harfeto.timefriend.net/17185200066043
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غرب در حال تولید عروسک‌های بسیار شبیه به نوزاد انسان که تشخیص دادن آن از نوزاد واقعی سخت است وخود آنها در حال تشویق مردم شان به فرزند آوری، اما‌برای ازبین بردن اشتیاق مردم کشورهای در حال توسعه به فرزند آوری،،جایگزین کردن حیوانات و اکنون هم عروسک‌های انسان نما😐 این همان لگد دشمن است که مانند بی حجابی با لگد دشمن از خواب غفلت بیدار می‌شویم اما چه فایده دنیا را آب برده است ودیرشده است داستان کوتاه و واقعی🍃 بانوی باحجابی داشت دریکی از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای درفرانسه خریدمیکرد؛خریدش که تمام شدبرای پرداخت رفت پشت صندوق. صندق‌دار زنی بی‌حجاب واصالتاًعرب بود. صندوق‌دار نگاهی ازروی تمسخر به او انداخت وهمینطورکه داشت بارکداجناس رامی‌گرفت اجناس او را باحالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت. امازن باحجاب که روبنده برچهره داشت خونسرد بودوچیزی نمی‌گفت واین باعث شد صندوق داربیشتر عصبانی شده وبگوید:«ما اینجا توی فرانسه،خودمون هزارتا مشکل وبحران داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی ازهمین مشکلاته که عاملش تو و امثال توهستید!ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخمان! اگه می‌خوای دینت رونمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشورخودت و هر جور می‌خوای زندگی کن!» خانم محجبه روبنده را ازچهره برداشت و درپاسخ خانم صندوق‌دار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جاخورده بود گفت: «من جد اندرجد فرانسوی هستم،اکنون این دین من است واینجا وطنم...شما دینتان را فروختیدوما خریدیم... @Baserin313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ‌« از همه مهربونتر مادر امید روز محشر مادر تو غوغای محشر چی میگم؟ فریادم اینه مادر مادر » • بامدّاحی: حاج مهدی رسولی🌱 سلام_الله_علیها @Baserin313
آمده بود مرخـــــصے. داشتیم درباره ی منطقه حــرف مےزدیم. لابه لای صحــــبت گفتم: کاش مےشد من همـــراهت به جبهه بیایم ! گفــــت؛ "هیچ مےدانی ســــیاهے چادر تو از سرخے خـــــون من کوبنده تر است؟!" همین ک حــجابت را رعایت کنے، مبـــــارزه ات را انجام داده ای... شهید محمدرضا نظافت🌱🍃 @Baserin313
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 کلیپ تصویری | دانشمند سوئیسی در ۶۳ سالگی مسلمان شد. در ۶۷ سالگی حافظ قرآن شد. به مریض‌هایش اسلام و وضو را پیشنهاد می‌کند. او از مسلمانان با دوربین‌های حرارتی فیلم می‌گرفت و می‌گفت: هنگام وضو هاله سفیدی اطرافشان را احاطه می‌کند. ═✧❁🌸❁✧═ @Baserin313 ═✧❁🌸❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادآوری ❤️روز سیزدهم چله عاشقی❤️ دعای عهد رو به نیت سلامتی وفرج امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف و لیاقت سربازی حضرت می‌خوانیم. 🧡 جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج @Baserin313
مقام عرشی حضرت‌زهرا_13 (1).mp3
12.1M
"س" ۱۳ ✨ ریزترین وقایع تاریخ شیعه ؛ در فاصله‌ی میان حذف متخصص معصوم (شهادت پیامبر اسلام) تا حاکمیت ولایت معصوم بر جهان (ظهور فرزند پیامبر اسلام) در کتاب مصحف فاطمه "س" آمده است! از ورود امام رضا "ع" به ، تا حضور حضرت معصومه"س" در ، و حرم عبدالعظیم با شأن حرم اباعبدالله‌الحسین "ع" در ، تا پایگاه معنوی و علمی احمدبن موسی "ع" در ... طبق برنامه‌ی این مصحف است، که نقش کلیدی در حاکمیّت معصوم در کل جهان دارد. ✦نقش ما در این طراحی کجاست؟ b2n.ir/190391 @ostad_shojae
ﷺ بسم تعالی🌱 رمان"دخترشینا" . . . . هواپیماها آنقدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می‌توانستیم خلبان‌هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان‌ها هم ما را می‌دیدند. از ترس نداشتیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار را شنیدیم، یکی از خانم‌ها ترسیده بود. می‌گفت:(( اگر خلبان‌ها ما را ببینند همین جا فرود می‌آیند و ما را اسیر می‌کنند‌.)) هرچه برایش توضیح می‌دادیم که روی این زمین‌ها هواپیمایی نمی‌تواند فرود بیاید. قبول نمی‌کرد و باز حرف خودش را می‌زد و بقیه را می‌ترسد. ما بیشتر نگران خانمی بودیم که حامله بود. سعی می‌کردیم از خاطراتمان بگوییم یا تعریف‌هایی بکنیم که او کمتر بترسد. اما هواپیماها ولکن نبودند تقریبا هر نیم ساعت یک بار ۷ ۸ تایی می‌آمدن و پادگان را بمباران می‌کردند. دیگر ظهر شده بود؛ نه آبی، همراه خودمان آورده بودیم، نه چیزی برای خوردن، داشتیم. بچه‌ها گرسنه بودند. بهانه می‌گرفتند. از طرفی نگران مردها بودیم که و اینکه اگر بروند ما سراغ مان نمی‌دانند، کجاییم. یکی از خانم‌ها که دعاهای زیادی را حفظ کرده بود شروع کرد به خواندن دعای توسل ،ما هم با او تکرار می‌کردیم بچه‌ها نق می‌زدند و کلافه مان کرده بودند . یکی از خانم‌ها که این وضع را دید بلند شد و گفت:(( اینطوری نمی‌شود، هم بچه‌ها گرسنه‌اند هم خودمان من می‌روم چیزی می‌آورم بخوریم.)) دو سه نفر دیگر هم بلند شدن و گفتند:(( ما هم با تو می‌آییم.)) می‌دانستیم کار خطرناکی است اولش جلوی رفتنشان را گرفتیم؛ اما وقتی دیدیم کمی اوضاع آرام شده رضایت دادیم و سفارش کردیم زود برگردند. @Baserin313
ﷺ بسم تعالی🌱 رمان"دخترشینا" . . . . با رفتن خانم ها دلهرهٔ عجیبی که البته بی مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد.دل توی دلمان نبود. این بار هم هواپیماها پادگان را بمب باران کردند. هر لحظه برایمان هزار سال می گذشت؛ تا اینکه دیدیم خانم ها از دور دارند می آیند. می دویدند و زیگزاکی می آمدند. بلاخره رسیدند؛ با کلی خوردنی و آب و نان و میوه. بچه ها که گرسنه بودند، با خوردن خوراکی ها سیر شدند و کمی بعد روی پاهایمان خوابشان برد. هر چه به عصر نزدیک‌تر می شدیم، نگرانی ما هم بیشتر می شد. نمی دانستیم چه عاقبتی در انتظارمان است. با آبی که خانم ها آورده بودند، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. لحظات به کندی می گذشت و بمباران پادگان همچنان ادامه داشت. دیگر غروب شده بود و دلهره و نگرانی ما هم بیشتر.نمی دانستیم باید چه کار کنیم. به خانه بر گردیم، یا همان جا بمانیم. چاره ای نداشتیم. به این نتیجه رسیدیم، بر گردیم. در آن لحظات تنها چیزی که آراممان می‌کرد، صدای نرم و حزن‌انگیز خانمی بود که خوب دعا می‌خواند و این بار ختم«اَمّن یجیب» گرفته بود. نزدیکی خانه‌های سازمانی که رسیدیم، دیدیم چند مرد نگران و مضطرب آن دور و بر قدم می‌زنند. ما را که دیدند، به طرفمان دویدند. یکی از آنها صمد بود؛با چهره‌ای خسته و خاک آلوده. بدون هیچ حرف دیگری از اوضاع پادگان پرسیدیم. آنچه معلوم بود این بود که پادگان تقریباً با خاک یکسان شده و خیلی‌ها شهید و مجروح شده بودند. ماشین جلوی در پارک شده بود. اشاره کرد سوار شویم. پرسیدم: «کجا؟!» گفت: «همدان.» @Baserin313