🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥 #ققنوس #قسمتپنجاهونهم بعد از و
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥
❤️🔥
#ققنوس
#قسمتشستم
_: شیلا گفت من با کمک اون و ارتباطاتش وارد این کار شدم.... میگفت از اول برای اون کار می کردم... محمد باور کن من جاسوس نیستم... نیستم محمد... نیستم...
اشک تمامی صورتش را پوشانده بود.
محمد دستانش را باز کرد و او را به آغوش کشید.
محمد: آروم باش حامد جان... آروم... میخوای بقیه رو بعدا بگی؟...
حامد با دستان خود قدری اشک هایی که روی صوتش نشسته بود را پاک کرد گفت: نه...
نفس عمیقی کشید و ادامه داد: گفت زن داشتم... یک پسری رو آورد گفت این پسرته... زنت دو سال پیش بخاطر تحریم ها مرده... دارو بهش نرسیده... اما من باور ندارم... هروقت چیز آشنایی میبینم حداقل یک صحنه یادم میاد... اما هرچی به عکس اون پسر نگاه میکنم انگار نه انگار... اصلا ندیده بودم شون...
گریه امانش را بریده بود.
محمد در بطری آب را باز کرد و جلوی او گرفت.
حامد دستش را جلو برد و بعد از خوردن یک قلپ از آب تشکری کرد و ادامه داد: محمد... من... من تو رو لو دادم... من به کسی که برام برادری کرده خیانت کردم... من تو رو فروختم... فروختم محمد...
محمد: آروم باش حامد... آروم دیگه نمیخواد دربارش صحبت کنی... آروم باش...
حامد: میشه ازت دوتا خواهش کنم...
محمد: آره حتما...
حامد: یکی اینه که به کسی چیزی نگی... محمد من خودم میام بیرون از کار... میدونم نباید باشم... من خیانت کردم...
پاکتی را در آورد و رو به روی محمد گرفت.
سپس ادامه داد: استعفا نامه ی منه... فردا بلیت دارم به مشهد میرم استعفا میدم...
محمد پاکت را گرفت و نگاهی به آن کرد.
آن غیب شدن ماجرا ها دارد که او از آن بیخبر است.
دو انگشتش را بالای پاکت قرار داد و او را پاره کرد.
حامد: چی کار میکنی؟...
محمد: حامد جان تو کاری نکردی خب... اول میای همه چیز رو برای من و آقای عبدی کامل توضیح میدی بعدش هم نیازی به استعفا نداره اگه لازم باشه خودم میدازمت بیرون رفیق...
حامد: من این کار رو نمی کنم
محمد: این بار رو نشنیدم ولی دفعه آخرت باشه که حرف روی حرف من میزنی... مفهومه؟...
حامد سرش را به نشانه تایید تکان داد.
محمد: قشنگ پاسخ بدید... مفهومه؟...
حامد: بله...
محمد: آفرین حالا بلند شو بریم ببینم چه بلایی سر خودت آوردی.
*
حامد: محمد...
محمد: بله...
حامد: میشه نریم پیش آقای عبدی؟...
محمد: برای چی؟...
#سرمایهگذارباشگاهخباثت
❤️🔥
❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥 #ققنوس #قسمتشستم _: شیلا گفت م
پ.ن: دلم سوخت براش...😔 مثلا😉
پ.ن: چطور بود؟...🤔
https://harfeto.timefriend.net/17021325436404
این هم آیدی👇
@m_v_88
#سرمایهگذار
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
پ.ن: دلم سوخت براش...😔 مثلا😉 پ.ن: چطور بود؟...🤔 https://harfeto.timefriend.net/17021325436404 این
توی رمان او الان بیشتره من هنوز کارم با محمد توی ققنوس شروع نشده
#سرمایهگذار
#نظرات