eitaa logo
واحد مقاومت ام البنین
33 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
4.8هزار ویدیو
464 فایل
کانال اطلاع رسانی مقاومت بسیج دانش اموزی واحد مقاومت دبیرستان ام‌البنین
مشاهده در ایتا
دانلود
17.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️⭕️⛔️⭕️ وقتی سفیر خیانت میشوی بازیکنان فوتبال ساحلی ایران در فوتبال ساحلی بین قاره ای، در امارات، در رفتاری زننده،در حالیکه بازیکنان امارات سرود ملیشان را با افتخار فریاد میزدند، از خواندن سرود ملی ایران امتناع کردند. ⛔️ ⁉️سوال اینجاست چطور افرادی که حضورشان در همان محل به لطف نظام جمهوری اسلامی ایران میباشد، چنین رفتار سخیفی را از خود نشان دهند در صورتیکه این افراد باید سفیران موفقیت ملت باشند، نه ابزاری برای تحقیر ملت ایران.📛 چطور افرادی که پوست و گوشت و خونشان از این نظام و کشور تغذیه نموده، به کشور خود پشت نموده و چنین تحقیر بین المللی را رقم بزنند⁉️ 🚫بدتر اینکه صدا و سیمای از پرطرفدارترین کانال، اقدام به پخش مستقیم نمود و تمام برنامه های آن ساعت را قطع کرد تا همه شاهد این رفتار سخیف و وطن فروشانه این افراد باشیم. یعنی به اسم تیم ملی، با پخش مستقیم ملی، بدون سرود ملی شاهد برنامه بودیم.... ♨️مطالبه ما برخورد جدی با تمام کسانیست که با این حرکات سخیف باعث سرشکستی ملت ایران میشوند. ⭕️اگر این افراد از خواندن سرود ملی اکراه دارند بهتر است، در هیأت تیم های دیگر کشور ها درآمده و خفت بی هویتی خود را آنجا فریاد بزنند. 💢هر چند به اقتدار ملت ایران، با چنین حرکات مزورانه، خدشه ای وارد نمیشود، اما مماشات با چنین افراد که عشق به سوریه سازی ایران دارند، خیانت به شهداست. 🇮🇷چه زیبا گفت شهید دیالمه که انقلاب هر چند وقت یکبار موجی میزند و یک مشت زباله را بیرون میریزد. به امید رویش های امیدبخش... ✨هادیان بصیر✨ 🆔sapp.ir/hadian
هدایت شده از هادیان بصیر
🔺واکنش حاج حسین طاهری به وطن فروشان تیم ملی👌👌 | | ✨هادیان بصیر✨ 🆔sapp.ir/hadianebasir1 🆔eitaa.com/hadianebasir 🆔rubika.ir/hadianebasir1
هدایت شده از هادیان بصیر
🔷معاونت سیاسی سپاه امیرالمومنین(ع) استان ایلام برگزارمیکند: نشست وبیناری؛ موضوع: «اغتشاشات وناامنی های اخیر» سخنران: «دکتر سلطانی» 🔹دکترای علوم سیاسی،پژوهشگر وتحلیلگر سیاسی)غرب آسیا زمان: شنبه ۱۴۰۱/۰۸/۱۵ ساعت: ۲۱:۰۰ مجری: ناحیه ملکشاهی و مهران آدرس در اپلیکیشن روبیکا: ✨کانال هادیان بصیر✨👇 🆔rubika.ir/hadianebasir1
🔴 بازگشت همه بسوی گونی ست 😂 🔹 البته می‌خواسته بنویسه توپ تانک فشفشه آمریکا باید گم بشه😂😂😂 ╔═∞═☆♥️☆═∞═╗ ↬      @rolplay ‌  ↫ ╚═∞═☆♥️☆═∞═╝
🔴 از عجایب انقلاب ما اینه 🔹 فدایی : روح الله عجمیان، شهید بسیجی، خونه اش جنوب شهره، دستای مادرش پینه بسته.. معترض و منتقد جمهوری اسلامی: علی کریمی و علی دایی و اون سلبریتی هاییه که کاخ نشینن.. پول یه ماه برق خونه شون، حقوق ۶۰ تا کارگره.. بعد شدن لیدر اغتشاشات ╔═∞═☆♥️☆═∞═╗ ↬      @rolplay ‌  ↫ ╚═∞═☆♥️☆═∞═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆سعید پیرامون بازیکن تیم ملی فوتبال ساحلی بعد از گل زدن به طور نمادین موهاشو کوتاه کرد 🔹واکنش این بی شرف به شهادت شهروندان ایرانی در حرم شاه چراغ چی بود؟ ╔═∞═☆♥️☆═∞═╗ ↬      @rolplay ‌  ↫ ╚═∞═☆♥️☆═∞═╝
🔴 سعید پیرامون این حرکتت یادمون میمونه ╔═∞═☆♥️☆═∞═╗ ↬      @rolplay ‌  ↫ ╚═∞═☆♥️☆═∞═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 همخوانی سرود ملی جمهوری اسلامی ایران توسط ملی پوشان فوتبال ساحلی کشورمان در دیدار فینال جام بین قاره‌ای 🔹 مثل اینکه صدامون رسیده بهشون 😂 ╔═∞═☆♥️☆═∞═╗ ↬      @rolplay ‌  ↫ ╚═∞═☆♥️☆═∞═╝
🔴 طارمی در جشن قهرمانی پورتو پرچم کشورش رو‌ انداخت رو دوشش 🔹 جایی که اين فوتبالیست های دوزاری ساحلی تو‌خواب هم نمی بینندش ╔═∞═☆♥️☆═∞═╗ ↬      @rolplay ‌  ↫ ╚═∞═☆♥️☆═∞═╝
🇮🇷 🎥 روزمان را با آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۴۰۲ قرآن کریم ( آیات ۴۶ تا ۵۲ سوره مبارکه عنکبوت )  🍃🌹🍃 🌺 پیامبر (ص) می‌فرمایند: «اِنَّ هذَا القُرآنَ مَأدُبَةُ اللهِ فَتَعَلَّموا مَأدُبَتَهُ مَا استَطَعتُم» این قرآن میهمانی ویژه خداوند است پس تا آنجا که توان دارید از این ضیافت بهره ببرید. (مجمع البیان ۱/۱۶) 🎙 استاد پرهیزگار | | 🆔 http://eitaa.com/meyarpb 🆔 http://rubika.ir/meyar_pb
ابومهدی: *ماموریت ویژه یکی ازمدافعان حرم برای شناسایی پیکرمطهر شهید‌_محسن‌حججی* *بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود* . تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. ■ *بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند* و داعش هم *پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد* و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. *به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"* ● می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش. ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. ■ *پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت:* "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! *این بدن اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!" ● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: *پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟! حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: *"کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"* داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: " *فقط همینجا."* ■ *نمی دانستم چه بکنم* . شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد. توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم: *بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.* ■ *یهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن* . ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله. از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب *DNA* مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و *گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم* ." من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی" ■ **نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم* بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ *گفتم: "حاج‌آقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."* *گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو."* التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام." ● *وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم* و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان." هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و *گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"* *راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم* *نثار‌_روح‌_پاک‌_شهدا‌_صلوات* ╔═∞═☆♥️☆═∞═╗ ↬      @rolplay ‌  ↫ ╚═∞═☆♥️☆═∞═╝