🌹همیشه الگوی خود را حضرت زهرا (س) و اهل بیت قرار دهید.
🌹همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید آن زمانی که #حضرت_رقیه (س) خطاب به پدرش فرمودند:
غصه چادر من را نخوری باباجان...
چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز
"شهید محسن حججی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
https://eitaa.com/Yarabazahra
🌹تصمیم قاطع گرفته بودم که از گناه دوری کنم و معصومانه زندگی کنم. چند قرص نان گرفتم و گذاشتم توی سبد دوچرخه و راه افتادم سمت زمینهای سبیلی(منطقهای حاصلخیز در شمال دزفول و در شرق رودخانه دز).
زمینها مملو بود از گندم. کنار یکی از مزارع گندم، سجاده را پهن کردم و شروع کردم به نماز خواندن. ساعتها گذشت و من مشغول عبادت و مناجات و دعا بودم؛ تا اینکه وقت نماز ظهر شد.
نماز ظهر و عصر را خواندم و نشستم تا چند لقمه نان بخورم. لقمه اول را گذاشتم توی دهانم که تمام فکر و ذهنم متوجه یک سوال شد.
🌹با خودم گفتم: حسین! اگه قرار باشه تو بری توی بیابان و فقط عبادت کنی و هیچ وسیله و ابزار گناهی دورت نباشه که فایدهای نداره! اگه مردی، باید بری توی شهر و اونجا باشی و گناه نکنی. اینه که ارزش داره. نه اینکه بری یه جاییکه زمینه گناه هم فراهم نباشه!
وقتی به این مسئله خوب فکر کردم، دوباره سوار دوچرخه شدم و رکابزنان برگشتم خانه. برگشتم تا با اماره ترین نفس مبارزه کنم.
"شهید عبدالحسین خبری"
✍کتاب آسمان خبری دارد
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra
🌹🕊🌹🕊🌹
گرگ و میش سحر برای خرید نان از خانه خارج شد. چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود .ولی امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است .
نزدیکتر رفت. او رفتگر همیشگی محل نبود. کنجکاو شد. سلام داد و دید رفتگر امروز آقا مهدی باکری است .
آقا مهدی شما اینجا چه کار میکنید؟
آقامهدی ساکت بود و جواب نمی داد آنقدر تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی را کشید.
زن رفتگر محل مریض شده بود بهش مرخصی نمیدادند می گفتن اگه شما برین فرد جایگزین نداریم. رفته بود پیش شهردار آقامهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جای او.
" شهید مهدی باکری "
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra
🌹خط قرمز حمید گناه بود. با حمید نیت کردیم برای اینکه در مراسم عروسی مان گناه نباشد، سه روز روزه بگیریم.
در شکل مراسم هم خیلی همراهی می کرد. تمام سعی اش این بود که از مراسم راضی باشم. همیشه می گفت اگر این را دوست نداری بگو عوضش کنیم.
🌹تنهاترین اصرارش این بود که عروسی بدون گناه باشد. برای غذا کوبیده به همراه سالاد سفارش داده بودیم. حساس بود که غذا به اندازه؛ اما بدون اسراف باشد.
مراسم خیلی خوب برگزار شد. هم راضی بودیم و هم ساده بود و هم بدون گناه و دلخوری.
"شهید حمید سیاهکالی مرادی
✍کتاب یادت باشد
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra
🌹تکفیری ها رسیده بودند نزدیک حرم حضرت زینب (سلام الله علیها)؛ آن قدر که تیرهای کلاش به در و دیوار حرم می خورد.حاج قاسم تاب نداشت ببیند حرم حضرت زینب (س) در خطر باشد.
🌹خودش کلاش به دست گرفت و آمد پا به پای بچه ها از حرم دفاع کرد. آنقدر ایستاد تا تیر خورد به دستش. هر چه اصرار کردیم برنگشت عقب. با همان دست مجروح کنار بچه ها و حضرت زینب (س) ایستاد.
"شهید حاج قاسم سلیمانی"
✍کتاب سلیمانی عزیز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra
🌹اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا. شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم.
یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند.
🌹حاج قاسم گفت: پیامبر (ص) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (س) انتخاب کرد. حضرت زهرا (س) هم به خاطر علاقه پیامبر (ص) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان.
🌹خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینب ها زیاد شدند.
دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه.
"شهید حاج قاسم سلیمانی"
"شهید حسین محرابی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra
🌹سید حمید از بچگی این گونه بود که اگر چیزی را می خواست، آن قدر تلاش و پا فشاری می کرد که به خواسته اش برسد. اگر تصمیم می گرفت حتما عملی اش می کرد.
کنار یکی از میدان های شهر دیدمش. به او گفتم: تو نمی خواهی آدم شوی؟
گفت: چه طوری آدم بشوم؟
گفتم: فردا صبح قبل از هشت صبح بیا جلوی هلال احمر. می خواهیم برویم جبهه.
🌹ساعت حرکت هفت صبح بود. ساعت را کمی عقب تر گفتم که نرسد. ساعت چهار صبح بود که دیدمش. برای اینکه از سفر باز نماند، از سر شب جلوی هلال احمر، منتظر نشسته بود.
"شهید سیدحمید میرافضلی"
✍پا برهنه در وادی مقدس
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra
🌹علی طلبه بود و بی سیم چی من. در منطقه عملیاتی کربلای چهار پشت موانع گیر افتاده بودیم.
یک عراقی در پنج متری ما مستقر شده بود و به سمت ما با تیر بار گشوده بود. حدود ۱۰۰ تیر به سمت من انداخت به طوری که تمام سیم های سیم خاردار قطع شد. خشاب اسلحه ام هم کنده شده بود و تیر اندازی نمی کرد. اشهد خودم را خواندم. در عجب بودم چطور از آن همه تیر یکی هم به ما نمی خورد. به سمت راست خودم نگاه کردم.
🌹شیخ علی دست به آسمان برده بود و خاضعانه دعا می کرد. عراقی هم از ما بیشتر متعجب بود. در آخر یک نارنجک انداخت جلوی شیخ علی. نارنجک منفجر شد؛ اما علی هم چنان دست به دعا بود و هیچ زخمی هم برنداشت. عراقی به ناچار اسلحه اش را انداخت و جیغ زنان فرار می کرد و ۳۰ نفر دیگر هم همراهش فرار کردند.
🌹در عرض پنج دقیقه خط ۷۰۰ متری را تصرف کردیم. اینجا اسلحه نبود که کارایی داشت، اسلحه دعا کار کمک کارمان بود.
"شهید علی زنگی آبادی"
✍کتاب رندان جرعه نوش
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra
🌹 در تکمیل عملیات والفجر ٨ روی جاده ی فاو- ام القصر تا مچ پایش بر اثر اصابت با مین قطع شد. پس از مدتی استراحت با دو عصا به سوی گردان خود شتافت. روی تپه های هزار قله بر اثر باران خیس شده بود با یک پای مصنوعی و یک چشم، چابک و فرز می دوید، زمین می خورد و دوباره بلند می شد و گردان خود را هدایت می نمود.
پیام شهید
🌹 به به چه زیباست دست از خوشی ها و لذت های دنیا کشیدن. خدایی شدن و به سوی رب حرکت کردن. در جمع برادران مخلص و پاک و متعهد بسیجی حاضر شدن. مخلص و خالص شدن. پر کشیدن و اوج گرفتن و به سوی حق پرواز کردن. آری چه زیباست چنین تجارتی. چه زیباست چنین هجرتی و چه زیباست چنین شهادتی. حرکت از نیستی به هستی، از فانی به باقی، حرکت از دوست به دوست، حرکت از عشق به معشوق، حرکت از بنده به معبود.
"شهید_محمد_زاهدی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
#شهیدانه
http://eitaa.com/Yarabazahra
فردای روزی که خبرتجاوزصدام روشنید،راه افتادبره منطقه،بهش گفتن: نوبت عمل جراحیت نزدیکه بگذارترکش کردستان روازسینه ات دربیاریم، بعدبرو. گفت: وقتی اسلام درخطره من این سینه رونمیخوام!ورفت وواقعاهم بی نظیرجنگید. اصلا به خودش استراحت نمیدادوهمیشه اولین کسی بودکه برای مأموریت های سخت وخطرناک داوطلب میشد. استادشکارتانک بود طوری که بیابون های غرب کشورروبه گورستانی ازبعثی های مزدورتانکهاشون تبدیل کرده بود
"شهیداحمدکشوری"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra
با اینکه زمستان است
با دیدن لبخند تو
بهـار در قلب ما
شکوفه میزند ..!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra
مادربزرگوار سردارسلیمانی که ازدنیارفتند، پس ازچندروز برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک رفتیم. وقتی رسیدیم ایشان رادیدیم که کنارقبرمادرشان نشسته وفاتحه می خوانند بعدازقرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم برایمان ازجایگاه وحرمت مادرصحبت کردندوگفتند: همیشه دلم می خواست کف پای مادرم راببوسم ولی نمی دانم چرااین توفیق نصیبم نمی شدبالاخره سعادت پیداکردم وکف پای مادرم رابوسیدم اماباخود فکرکردم حتمارفتنی ام که خداتوفیق داده واین حاجتم برآورده شد سرداردرحالی که اشک جاری شده برگونه هایش راپاک می کردگفت :نمی دانستم دیگراین پاهای خسته رانخواهم دیدتافرصت بوسیدن داشته باشم.
"شهیدحاج قاسم سلیمانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
http://eitaa.com/Yarabazahra