eitaa logo
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
369 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
89 فایل
اطلاع رسانی برنامه های کانون بسیج فرهنگیان اداره آموزش و پرورش ناحیه ۶ استان اصفهان دریافت نظرات و پیشنهادات ارتباط با ادمین @yazeinab14 @Gomnam_mimanim313
مشاهده در ایتا
دانلود
Mehdi Rasooli - Madare Ghamkhar (128).mp3
3.99M
📖السَّلامُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً 🏴 ایام فاطمیه 📝مادر غمخوار
🌼 🌼گفتم ڪه از فراغت، 💫عمریست بے قرارم 🌼گفت از فـــراق یاران، 💫من نیز بے قرارم 🌼گفتم به جز شما 💫من، فریاد رس ندارم 🌼گفتا به غیر شیعه، 💫من نیز ڪس ندارم 🌼 🌸🍃
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گوشه‌ای از زندگی عاشقانه امیرالمومنین علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ⭕️
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#خاک_های_نرم_کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خاطره ی تپه ی ۱۲۴ #قسمت_هفتاد_هشت عبدالحسین حرف
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی شهردار سید کاظم حسینی آن شب شستن ظرف ها با حاجی بود هرچند شب یک بار، این کار نوبتش می شد. یکسره این طرف و آن طرف می دوید: شناسایی ، تحویل گرفتن نیرو ،ترخیص شان؛ دائم توی خط می رفت و هزار کار و گرفتاری داشت ولی یکدفعه نشد شهرداری اش ۱ ". را بدهد به دیگری آن شب غذا که خوردیم ظرف ها را جمع کردیم حاجی شروع کرد به تمیز کردن سفره ظرف ها کنارش بود. یکی از بچه ها خواست به حساب خودش تیزبازی در بیاورد. آهسته بلند شد رو نوک پاهاش آمد پشت حاجی، با احتیاط خم شد.ظرف ها را برداشت و بی سرو صدا زد بیرون فکر کرد حاجی ندیدش، دید ولی خودش را زد به آن راه ،می دانستم جلوش را نمی گیرد بزرگوارتر از این حرف ها بود که مابین جمع بزند توذوق کسی زود سفره را جمع کرد. سریع رفت بیرون. کسی که ظرف ها را برد نشسته بود پای شیر آب، خواست شروع کند به شستن، حاجی از پشت سر ،شانه هاش را گرفت بلندش کرد. صورتش را بوسید و گفت: «تا همین جا که کمک کردی و ظرف ها رو آوردی، دستت درد نکنه بقیه اش با خودم» «حاج آقا دیگه تو حالمون نزن، حالا که آستینها رو زدیم بالا.» حاجی آستین های او را کشید .پایین گفت: «نه آقاجان شما برو ،برو دنبال کارت.» پاورقی ۱ وظیفه ای بود که بر اساس آن نظافت، گرفتن غذا و شستن ظرف ها به عهده ی یکی از بچه ها می افتاد. « »
550772483_1855829191.mp3
9.8M
مداحی آرامش بخش برای ایام فاطمیه ((بهتره ایام فاطمیه رو مثل ایام محرم و صفر برگزار کنیم))
مراسمی به مناسبت گرامیداشت دهه ی فاطمیه س و دادن نذری به دانش آموزان ۱۲ آذر
تشییع پیکر مطهر شهدای گمنام در شهر بهارستان.🌹🌹 با حضور فرهنگیان بسیجی ناحیه شش اصفهان
°•~🖤 السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ؛  سلام بر تو ای ستم‌دیده که حقّت، غصب شده است. و سلام بر فرزندت مهدی، برپاکنندهٔ حق و حقیقت و نابودکنندهٔ باطل.
4_444259120606871713.pdf
977.8K
┄┅══✼🌺✼══┅┄ ♻️کتاب: شخصیت شناسی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، بر پایه کتاب و سنت ♻️نویسنده: مجید معارف
چند پیشنهاد برای مراسمات ایام فاطمیه ۱. در صورت امکان، در کنار دکور هیأت، حتما از پرچم ایران عزیز، در اندازۀ بزرگ و با پایه استفاده شود. ۲. دکور هیأت مفهومی و جهت‌ده باشد. مفاهیم سیاسی و انقلابی داشته باشد. ۳. موضوع سخنرانی، پیرامون جهاد تبیین، جهاد روایت‌گری با محوریت تبیینِ فاطمی باشد. در این خصوص از خطبۀ حضرت زهرا (علیهاالسلام) می‌توان استفاده کرد. ۴. در صورت امکان، از مسئولین محترم جهت پاسخگویی به سؤالات مردم و شنیدن دغدغه‌ها و مشکلات‌شان، به هیأت دعوت شود. ۵. در ایام فاطمیه، بانوان گرامی سهم بیشتری در برپایی مراسم، مدیریت مراسم و جهت‌دهی به مراسم داشته باشند. یعنی مراسمات فاطمیه بیشتر رنگ و بوی زنانه داشته باشد. ۶. حاج‌قاسم عزیز دلدادۀ حضرت صدیقۀ طاهره بود و عشقش برپایی مراسمات فاطمیه. در این ایام رنگ و بوی حاج‌قاسم در مراسم‌ها پررنگ‌تر باشد. ۷. مراسمِ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) موجب وحدت و نزدیکی قلوب و اهداف می‌شود. مراقب باشید با کج‌سلیقگی‌ها، موجب تفرقه و شکاف نشود.
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#خاک_های_نرم_کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی شهردار #قسمت_هفتاد_نه سید کاظم حسینی آن شب شستن
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حالی برای نماز «حالا این دفعه رو نزن تو پرمون» اصرارش فایده ای نداشت کوتاه هم نمی آمد از او پیله تر حاجی بود آخرش گفت:«شما می خوای اجر این کارو از من بگیری؟ این کار اجرش از اون شناسایی من بیشتره درسته که من فرماندهی گردان هستم ولی اگر برم دنبال کارها، اون وقت ظرفم رو یکی بشوره و لباسم رو یکی دیگه این که نشد فرماندهی که!» بالاخره برگشت.وقتی آمد، گفت:«بیخود نیست که این حاجی اگه شب عملیات به نیروها بگه بمیر، می میرن.» سید کاظم حسینی یک ساعتی مانده بود به اذان صبح، جلسه تمام شد. آمدیم گردان ،قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی، تا پام رسید به چادر خسته و کوفته ولو شدم روی زمین، فکر کردم عبدالحسین می خوابد. جورابهاش را در آوردرفت بیرون !دنبالش رفتم. پای شیر آب ایستاد. آستین ها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن بیشتر از همه ی ما فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خسته تر باشد احتمالش را هم نمی دادم حالی برای نماز شب داشته باشد. خواستم کار او را بکنم حریف خودم نشدم فکر این را می کردم که تا یکی، دو ساعت دیگر سرو کله ی فرمانده ی محور پیدا می شود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و می رفتیم پشت دوربین، خدا می دانست کی برگردیم. پیش خودم گفتم: «بالاخره بدن تو بیست و چهار ساعت احتیاج به یک استراحتی داره که .»رفتم تو چادر و دراز کشیدم. زود خوابم برد. اذان صبح آمد بیدارمان کرد. « »
280391_816.m4a
2.94M
📖السَّلامُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً 🏴 ایام فاطمیه 🎙 📝سلام ای مادر