هدایت شده از بدون سانسور🇮🇷
✅امشب با یکی از دوستان پیگیر صحبت میکردم یه تحلیل قشنگ داشت
🔴 یه مثال تطبیقی از صدر اسلام رو برام زد که جالب بود برا خودم
وقتی پیامبر(ص) به مسلمانان دستور هجرت به مدینه رو دادند، خیلی از اصحاب اومدن و تاکید میکردند که اگه بریم #مکه میفته دست کفار
اونم مکه ای که خانه خداست و مرکز فعالیت ما و ...
پیامبر(ص) همه رو فرستادن و آخر سر هم خودشون تشریف بردن و داستانی که میدونید.
مدینه رو ابتدا از وجود یهودیت و ... پاکسازی کردیم و مستحکم کردیم و بعد به سمت مکه حرکت کردیم
وقتی هم که از مدینه به سمت مکه رفتند برای فتح مکه با اقتدار رفته بودند.
بعد از فتح مکه، کجارو برای حکومت اسلام انتخاب کردند؟!
🔴مدینه
چرا مدینه؟!
چون حکومت اسلام از اونجا رسما آغاز شد.
🔴🔴🔴
رفقا این مثال تاریخی یه تطبیق هست نه تشبیه
تلگرام تطبیق مکه نیست/بلکه فضای مجازی مثال منه
فضای مجازی تحت مدیریت داخلی و خارجی
🔴فضای مجازی تحت مدیریت جبهه حق و جبهه باطل
ما طبق دستور امام امت به داخلی ها هجرت کردیم و فضای داخلی ها رو(مدینه) تسخیر کردیم(الان همه هژمونی داخلی ها دست انقلابی هاست)
ان شاالله به زودی با اقتدار به سمت دشمن حمله میکنیم و در کل دنیا(فضای مجازی) حقانیت و حق طلبی رو فرایاد خواهیم زد.
یه چیز یادتون نره
وقتی امام امت به آینده امیدوار هستند یقین بدونید که آینده روشنه
ان شاالله باهم دیگه پروژه ورود به فضای مجازی بین المللی توسط #پیامرسانهای داخلی رو کلید خواهیم زد
دوستان داخلی این یادتون نره👇
✅فاستقم کما امرت
ما فتح ها در پیش داریم😊
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
هدایت شده از بدون سانسور🇮🇷
✅امشب با یکی از دوستان پیگیر صحبت میکردم یه تحلیل قشنگ داشت
🔴 یه مثال تطبیقی از صدر اسلام رو برام زد که جالب بود برا خودم
وقتی پیامبر(ص) به مسلمانان دستور هجرت به مدینه رو دادند، خیلی از اصحاب اومدن و تاکید میکردند که اگه بریم #مکه میفته دست کفار
اونم مکه ای که خانه خداست و مرکز فعالیت ما و ...
پیامبر(ص) همه رو فرستادن و آخر سر هم خودشون تشریف بردن و داستانی که میدونید.
مدینه رو ابتدا از وجود یهودیت و ... پاکسازی کردیم و مستحکم کردیم و بعد به سمت مکه حرکت کردیم
وقتی هم که از مدینه به سمت مکه رفتند برای فتح مکه با اقتدار رفته بودند.
بعد از فتح مکه، کجارو برای حکومت اسلام انتخاب کردند؟!
🔴مدینه
چرا مدینه؟!
چون حکومت اسلام از اونجا رسما آغاز شد.
🔴🔴🔴
رفقا این مثال تاریخی یه تطبیق هست نه تشبیه
تلگرام تطبیق مکه نیست/بلکه فضای مجازی مثال منه
فضای مجازی تحت مدیریت داخلی و خارجی
🔴فضای مجازی تحت مدیریت جبهه حق و جبهه باطل
ما طبق دستور امام امت به داخلی ها هجرت کردیم و فضای داخلی ها رو(مدینه) تسخیر کردیم(الان همه هژمونی داخلی ها دست انقلابی هاست)
ان شاالله به زودی با اقتدار به سمت دشمن حمله میکنیم و در کل دنیا(فضای مجازی) حقانیت و حق طلبی رو فرایاد خواهیم زد.
یه چیز یادتون نره
وقتی امام امت به آینده امیدوار هستند یقین بدونید که آینده روشنه
ان شاالله باهم دیگه پروژه ورود به فضای مجازی بین المللی توسط #پیامرسانهای داخلی رو کلید خواهیم زد
دوستان داخلی این یادتون نره👇
✅فاستقم کما امرت
ما فتح ها در پیش داریم😊
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
@salambarebrahimm
⭕️ ناگفته های دفاع مقدس 12
🔴 شهید مرتضی جاویدی شهیدی که امام پیشانی اش رو بوسید.
✨نمیگذارم واقعه احد تکرار شود...
🌷استاد رائفی پور🌷
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_رائفی_پور
🔵 ناگفته های #جنگ_تحمیلی/وقتی کل دنیا علیه ایران مظلوم متحد شدن...
🔺 حرفهایی که هیچ وقت گفته نشد...
@salambarebrahimm
هدایت شده از پیش به سوی ظهور
🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
🔻به نقل مستقیم و بدون واسطه از شاگرد نزدیک حضرت آیت الله #بهجت فومنی (رضوان الله تعالی علیه):
ایشان همیشه میفرمود :میخواهید ببینید که شخصی چقدر در #عرش خداوند #درجه و #مقام دارد و در سلوک الی الله پیشرفت داشته ، ببینید چقدر به این سید گرانقدر (آیت الله خامنه ای) ارادت دارد😊
🔻علامه ذوافنون حسن زاده #آملی(حفطکم الله):
سینه خود را شکافتم به هر جای این عالم و آسمانها نظر کردم جز این #سید نورانی (آیت الله خامنه ای) ندیدم
🔴این دو جمله مبین درجات بالای #نائب امام زمان (عج) حضرت امام #خامنه ای (حفظکم الله) میباشد ، دوستانی که آیت الله بهجت را تک ستاره مراجع میدانند در جمله اول عمیقا تفکر ،تعقل و تفقه نمایند که #نمازبی ولایت آب بازیست...
ما تا لحظه ظهور که بسیار نزدیک است در دفاع از حریم ولایت مطلقه فقیه در جبهه های مختلف خواهیم جنگید و در صورت نیاز جان خود را فدا خواهیم کرد ، بعد از ظهور خواهیم دید چه کسی رسوا و رو سیاه است و چه کسی رو سفید و سرفراز
🌷⚜💫⚜💫⚜💫⚜🌷
⚜ @yamahdi313z ⚜
هدایت شده از پیش به سوی ظهور
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که در فرهنگ بشری گفته شده، جمله زیر از امیرالمومنین علی علیه السلام در یکی از دعاهاي نهج البلاغه است.
🌸" اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی"🌸
👌🏻"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، #جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"
↩️یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، شرفم، انسانيتم، عدالتم، و....
گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری.
و این همان جمله معروف است که می گوید: ما آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم.
📒 نهج البلاغه خطبه 215
🌷💫 @yamahdi313z 💫🌷
هدایت شده از پیش به سوی ظهور
⚜🔴چرا امام #خامنه ای؟!⚜
🔸 وقتیکه امام فرمودند که خوشحالم از اینکه می بینم فردی از سلاله پاک پیامبران و از فرزندان امام حسین (ع) بر مسند حکومت نشست خوب برای ما یک حرف بود.
من به بزرگواری مراجعه کردم و گفتم اینکه امام گفت خوب تفسیر می خواهد یعنی چه؟ گفت همان که امام تمام قد جلوی آقای خامنه ای بلند می شود. دلیل صلی اش است. گفتم بازهم نمیدانم گفت مشکل خودت است. امام با هیچکس شوخی ندارد، امام (ره) بخاطره سید بودن آقای خامنه ای نمی گوید آقای خامنه ای سی و چهارمین فرزند امام حسین (ع) است. شجره نامه دارد. بروید ببینید.
آقای خامنه ای بلا واسطه بدون هیچ چیزی پسر امام حسین است. این را بازهم جرات نمیکردیم بعضی جاها بگویئم. تا اینکه آقای خامنه ای در آستان مرکز رفتند تفرش. در تفرش وقتیکه به زیارت آن زیارتگاه مشهور و معروف رفتند و زیارت کردند فرمودند این (امامزاده) پدر چهارم من است. اصالت ما در ایران از ایشان است. بچه ها دیدند آن امامزاده سی امین فرزند امام حسین (ع) که آقا سی و چهارمین می شود.
#حاج_احمد_آقا_خمینی
⚜💫 @yamahdi313z 💫⚜
هدایت شده از بیداری ملت
441.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلم لحظه هدیه دادن ۲۰ بیلبورد رایگان(حدود ۶ میلیارد) توسط مسئول شهرداری به بهاره افشاری برای تبلیغات فیلمش به مناسبت تولد وی!!
🔻شورای شهر و شهرداری، این خبر را تکذیب کرده بودند!
@bidariymelat
هدایت شده از رَهبـرانِ شیـعِه (کانون ولائیون بصیرت افزا)
✅به کسانیکه اهل کار فرهنگی اند دائم میگوییم،
به بعضی التماس میکنیم،
بعضی را جمع میکنیم یا پیغام میدهیم که کار فرهنگی بکنید.
جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است✌️
✅به #رهبران_شیعه بپیوندید👇
🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/1155334144Cf760c8fad1
هدایت شده از فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
📛زنده شدن مفسر بزرگ قرآن داخل قبر
#بخش1
✅ قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.
صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند. قطب الدين راوندي وارد قبر شد. جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود; پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيلهايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد. ناله اي كرد. دست راستش زيربدنش مانده بود. دست چپش را بالا برد. نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد. با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد. كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد. بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود.
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود. اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟
چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد رضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.
از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشت. سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد! شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود; سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كردند. آنها با او نسبت فاميلي داشتند. دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد! چشمانش را باز كرد. چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت. نفس كشيدن برايش مشكل شده بود. هر بارهواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد; سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش رافرا مي گرفت. آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود. در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاد. از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيزانجام چنين كاري را از او خواستار شده بود. هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند; كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدارا در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد:
خدايا اگر نجات پيدا كنم; تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت. مرا از اين تنگنانجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.
شيخ طبرسي در حال خفه شدن بود.
پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد. صورتش متورم شده بود.
ت كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ شد. بيلي در دست داشت. به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.
بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد. پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد. وقتي به سنگهاي لحد رسيد; يكي از آنها را برداشت.
صورت شيخ طبرسي نمايان شد.
نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.
صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي. ❌❌ادامه👇👇👇👇
هدایت شده از فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#بخش2
آیامرا میشناسی شناسي؟
بله مي ... شناسم! شما شيخ ط...طبرسي هستيد. امروز تشييع جنازه تان بود. دلم مي خواست ... دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم! به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم. چشمانم سياهي مي رود. بدنم قدرت حركت ندارد.
كفن دزد جوان سنگها را بيرون ريخت; پايين رفت و بدن كفن پوش شيخ طبرسي رابيرون آورد. در گوشه اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و آن را به كناري انداخت.
مرا به خانه ام برسان. همه چيز به تو مي دهم. از اين كار هم دست بردار.
كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.
شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت:
آن را هم بردار. به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيده اي جوان به سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت.
خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟
بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده ام در اين شهر مرگ و مير زياد است.
اگر روزي مرده اي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش راندزدم آن شب خوابم نمي برد. كفن ها را به بازار مشهد رضا مي برم و مي فروشم.
از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي گذرد.
آن دو از قبرستان خارج شدند. جوان پرسيد:
از كدام طرف بروم؟
برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم.
جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره هاي بيشمارآن دوخته بودوخدارا شکر میگفت.
علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان را به اتمام رساندند.
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯