حکومتداری امام علی عليه السلام
💢لباسی برای امیرالمومنین عليه السلام
امام على(عليه السلام) در بازار، به دکانی که لباس می فروخت رسیدند و به فروشنده گفتند:
"دو جامه مى خواهم به قیمت پنج درهم."
فروشنده به ناگاه از جاى بر خواست و گفت:
"فرمانبردارم يا امير المؤمنين!"
امام علي عليه السلام وقتی فهمید فروشنده او را شناخته است، از او چيزى نخريد و به جاى ديگر رفت.
حضرت به فروشنده ای دیگر رسيد و گفت:
"دو جامه می خواهم به پنج درهم."
فروشنده گفت:
"دو جامه دارم ، آنكه بهتر از ديگرى است، به قیمت سه درهم می دهم و آن ديگری را به دو درهم."
امام على عليه السلام لباس ها را خریدند و به غلام خود (قنبر) گفتند:
"لباسی که به سه درهم می ارزد برای تو باشد."
قنبر گفت:
"شما به منبر می روید و برای مردم سخن می گویید و لباسی که گران تر است ، براى شما مناسبتر است"
امام على عليه السلام گفتند:
"نه ! تو جوانى و شور جوانى داری. من از پروردگارم شرم دارم كه خودم را بر تو برترى دهم. زیرا از حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم شنيده ام:
"برای زيردستان خود، همان لباسی را تهیه کنید كه خود می پوشيد و همان خوراکی را به آنها بدهید كه خود می خوريد."
📚الغارات ابراهيم بن محمدثقفى صفحه edited
قابل توجه آنهایی که اجناس را احتکار خانگی میکنند
در روایتی امام صادق علیه السلام به معتب خود فرمود:
- معتب اجناس در حال گران شدن است ما امسال در خانه چه مقدار خوراکی داریم؟
- معتب گوید عرض کردم: به قدری که چندین ماه را کفایت کند گندم ذخیره داریم.
- فرمود: آنها را به بازار ببر و در اختیار مردم بگذار و بفروش!
- گفت: یابن رسول الله! گندم در مدینه نایاب است، اگر اینها را بفروشیم دیگر خریدن گندم برای ما میسر نخواهد شد.
- فرمود: سخن همین است که گفتم، همه گندم ها را در اختیار مردم بگذار و بفروش!
_ معتب می گوید: پس از آنکه گندم ها را فروختم و نتیجه را به امام اطلاع دادم حضرت فرمود:
- بعد از این، نان خانه مرا روز به روز از بازار بخر؛ نان خانه من از این پس، باید نیمی از گندم و نیمی از جو باشد.
خدا می داند من توانایی دارم که تا آخر سال خانه خود را با نان گندم به بهترین وجهی اداره کنم، ولی دوست دارم تا در پیشگاه الهی اقتصاد و محاسبه در زندگی را رعایت کرده باشم.
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 166.
قاسم های انقلاب خمینی
✅ آقای خامنهای بگویید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند
فریاد میزد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم»
حضرتآقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟»
«حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره».
حضرتآقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و میفرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟»
شهید بالازاده میگوید: آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
حضرتآقا میفرمایند:چرا پسرم؟
🔸شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده میگوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم هر چه التماسش میکنم, میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم, اگر رفتن 13 سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا میخوانند؟»
حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و میفرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمیگوید، فقط گریه میکند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش میرسد.
🔸حضرتآقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش میگیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و میفرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید»
حضرتآقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و میفرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و...
✅ دلیل برتری امام علي عليه السلام بر حضرات آدم، ابراهیم، موسي و عیسی علیهم السلام از زبان خودشان
صعصعه بن سوهان پرسید: یا علی
👌 تو برتر هستی یا آدم؟ فرمود: من، به آدم گفته شد به آن درخت نزدیك نشود امّا شد، ولی من برای رسیدن به یك لقمه حلال از هفتاد لقمه شبهه ناك گذشتم.
👌پرسید: تو بالاتری یا ابراهیم؟ فرمود: من، ابراهیم به خداوند عرضه داشت كه یارب، چگونه مردگان را زنده میكنی؟ میخواهم قلبم اطمینان یابد و یقینم بیشتر گردد. امّا برای من اگر تمام پرده های عالم كنار رود ذرهای به یقین من اضافه نمیشود.
👌پرسید: تو بالاتری یا موسی: فرمود: من ، وقتی خداوند به موسی امر كرد كه به مدائن برود و فرعون را هدایت كند، چون سالها قبل از آن فردی را در مدائن كشته بود عرضه داشت خدایا كسی را یار من قرار بده تا با همراهی او به آنجا بروم و خدا هارون را وزیر و مشاور او قرار داد. امّا من زمانی كه آیات برائت نازل شد بدون آنكه یارو یاوری طلب كنم آن را به جانب مكّه بردم تا بر مردم مكّه بخوانم با آنكه در جنگهای بدر و اُحد بزرگان قریش را كشته بودم.
👌 پرسید: توبالاتری یا عیسی؟ فرمود: من، وقتی مادر عیسی را درد فرا گرفت وارد عبادتگاه شد . به او خطاب رسید از اینجا خارج شو اینجا عبادتگاه است. امّا وقتی مادر من را درد فرا گرفت دیوار كعبه شكافته شد و خطاب رسید كه بر حریم امن الهی داخل شو
نقل از كتاب شریف زبده المعارف اثر عالم بزرگوار مرحوم ملاعلی اكبر ایجی(ره)
🙏 يا باب الحوائج! اي نور ديدگان شيعيان! بلاها را از سر مردم ايران و مظلومان جهان دور بفرما
✅ بلایی که قرار بود بر سر شیعیان فرود آید، امام کاظم(عليه السلام) پذیرفتند که خودشان بهتنهایی به دوش بکشند.
حجت الاسلام سید محمّدمهدی میرباقری:
«حضرت امام کاظم(عليه السلام) فرمودند: شیعیان ما يک غفلتهايی و گناههايی کردند؛ برای اينکه اين غفلت از آنها برداشته شود خدای متعال من را مخير کردند که: يا شيعيان بايد عذاب بشوند یا من تحمل کنم. و من بار بلا را به دوش کشيدم.
(إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي»)
وجود مقدس موسی بن جعفر(عليهما السلام) بلای سنگينی را تحمل کردند؛ حداقل چهارده سال از عمر شريفشان در زندان سپری شد؛ آن هم زندانهای سختی که زندانهای نمور و نمناک زيرزمينی و حفرههای زيرزمينی بوده، بهطوریکه شب و روز در آنجا تشخيص داده نمیشد. تعبيری که در زيارت جامعة ائمة آمده، اين است:
«وَ مُكَبَّلٍ فِي السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِيدِ أَعْضَاؤُه».
تعبير نيست که فقط ساق پا، بلکه عضو عضو حضرت نرم شده بود.» edited