eitaa logo
بصیرت
1.7هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
23.9هزار ویدیو
715 فایل
باسلام ضمن عرض خوش آمد به اعضای محترم کانال به اطلاع می رسانداین کانال حاوی مطالب ارزنده،خبری سیاسی،مذهبی،علمی می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محرمانه ♨️ انتصاب در پست ریاست و استمرار آن انتصاب پس از عملکردهای ضعیف و بعضا موهن در مدیریت بحرانها چه علتی دارد جز آنکه او فامیل سرخه‌ای است؟! کاش دست‌کم مناصب حساس اینچنینی که با جان و مال مردم سروکار دارند را طعمه فامیل‌بازی و باندبازی نمیکردند! ✍ سیاوش آقاجانی 👌 کانال حرفه‌ای‌ها http://eitaa.com/joinchat/361299968Ca15e2013ea محرمانه را به دیگران هم معرفی کنید 💐💐💐 @Basirat_135
📽کنایه سنگین روحانی به خودش: 🔺در روز سختی است که آدمها خودشون رو نشون می دهند، در روز سختی است که اگر فرماندار، بخشدار، فرمانده سپاه و فرمانده بسیج فرمانده ارتش نیروهای امدادی شب عید نرفتند خونه ، کنار مردم بودند، تو جاده بودند، تو روستا بودند، کنار سیل بودند، اونوقت ارزش آدمها مشخص میشه. و الا در روز عادی همه خوبیم. تو روز سختی است معلوم میشه ما چکاره هستیم. جوهره انسان ها در روز سختی آشکار و روشن میشه. @Fetan2 💐💐💐 @Basirat_135
🔴آیت الله دژکام: مردم حق دارند هر بدی بگویند ♦️امام جمعه شیراز:مسیل را گرفته اند و به ساختمان تبدیل کرده اند، چرا نباید سیل جاری شود؟ ♦️چرا شهرداری بلوار کشیده و مسیل را مسدود کرده است؟ ♦️آب بالا دست دروازه قرآن باید از کجا سر در بیاورد که سیل جاری نشود؟ ♦️باید ببینیم شهرداری چه بر سر مردم آورده است، وقتی خود شهرداری به حریم رودخانه خشک تجاوز کرده چه انتظاری از مردم داریم؟ ♦️این همه هزینه، وام و تسهیلات پرداخت شود و بعد با اندک بارانی دوباره شاهد این خسارت ها باشیم؟ این به معنی آن است که در جریان امور ما، نفهم ها تصمیم می گیرند، نفهم ها به مسئولیتشان عمل نمی کنند. ♦️نمی شود بنشینیم و فقط نظاره کنیم، مردم حق دارند فحش بدهند و هر بدی به ما بگویند. 🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا 🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش 💐💐💐 @Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«حضرت مهدی(عج)»: اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم. برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است. (کمال‌الدین، ج ٢، ص ٤٨٥) کد حدیث:1414001 💐💐💐 @Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زیارت نامه امام زمان علیه السلام در روز جمعه 💐💐💐 @Basirat_135
کتاب (عبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان )ازمشهورترین کتابهای پیرامون مشرف شد گان خدمت امام زمان است اثر مرحوم ایت الله علی اکبر نهاوندی متوفای 1329شمسی ومدفون درحرم رضوی است این کتاب به همت مسجدجمکران در9جلد تجدید چاپ شده است حکایت زیر (درچهارقسمت) از ان کتاب نقل می شود 💐💐💐 @Basirat_135
قبر مرحوم میرزا حسین کشیکچی (در کتاب عبقری الحسان حکایت ایشان امده است ) تکیه صاحب روضات (تکیه چهارسوقی) اصفهان خیابان مصلی مقابل تکیه خوانساری (قسمت جنوبی مسجد مصلی ) 💐💐💐 @Basirat_135
حکایتی شگفت انگیز قسمت اول: حمّال و کشیکچی یا نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند. امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد ، صاحب مقامی رفیع نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد اصفهان آرام گرفته است ،حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان نوشته مرحوم ایت الله علی اکبر نهاوندی با رعایت امانت نقل گردیده است: نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود . چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که بواسطه قرار گرفتنش در راسته بازار ، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد. هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم ؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت ، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود. در همین بین ، ناگهان چشمم به میرزا حبیب ، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد ، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب ، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است ، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده ، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟! چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب ، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! .... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود. در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم . پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! » کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار ، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت ، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر ، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه ، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم . به غسالخانه که رسیدیم ، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه ، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت ، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت ، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال ، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود ، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: « میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!» میرزا حبیب ، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست ، گفت: « قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.» با کنجکاوی و تعجب گفتم: « بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.» میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد: « همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا ، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا ، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند 💐💐💐 @Basirat_135
حکایتی شگفت انگیز قسمت دوم: جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم ، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود ، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار ، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است ، احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم. شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم ، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب ، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم ، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان ، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم. در آن حال ، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: « چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: « اگر سببی غیر از این دارد بگو. » چون دیدم آن بزرگوار اصرار دارند که سرگذشتم را شرح دهم ، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم. در این هنگام دیدم ، حضرتش فردی بنام « هالو » را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان ، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم. حضرت رو به او نموده فرمودند: « اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان. » آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند. آن شخص ، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: « درست ببین ، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای. » من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم ، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم . هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن ، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام. مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش ، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش ، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج ، در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه ، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت ، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا ، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: « از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید ، برایم انجام دهی.» این را گفت و از من جدا شد. روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه آسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم ، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین ، ناگاه هالو ، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم ، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و ازمن خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن ، نزد من آمد و آهسته گفت: 💐💐💐 @Basirat_135
حکایتی شگفت انگیز قسمت سوم: « آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم. » آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم ، نه دیرتر و نه زودتر. تا پنجشنبه موعود برسد ، چند روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت و من دیگر اورا در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده آخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری می کردم تا دیدارمان تازه شود و من از او احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود. صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم ، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم. » میرزا حبیب در حالی که بشدّت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود ، آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد: « وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم ، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و سید بزرگواری غرق نور عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود . در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: « سیدی و مولای! خوش آمدید ، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید... » هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت. مقابلم که رسید ، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: « هالو! او که بود؟! » چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: « وای بر تو!! مولا و صاحب خود را نشناختی؟!! .... او سرور و مولایم ، حضرت حجت ابن الحسن (عج) بود که در واپسین روز عمرم ، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود....» آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: « از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر ، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار....!! » با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم ، با جناب هالو ، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم. امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم ، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو ، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم ، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود ، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق ، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم....» صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید ، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت ، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام ، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان ، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود ، غرق بوسه خویش کردم. چیزی نگذشت که تابوت جناب هالو دوباره بر دستان اقلیت تشییع کننده بسوی آرامگاه تخت پولاد روانه شد. خود را به زیر تابوت آن ولیّ خدا رساندم و با چشمانی اشکبار او را تا تخت پولاد مشایعت کردم. دلم می خواست ، پرتوی از نور معرفت یکی از عاشقان و دلباختگان ملازم و همراه حجّت خدا ، وجودم را روشن سازد. مراسم تدفین جناب هالو که تمام شد ، دیدم میرزا حبیب تاجر که تا همین جا نیز سوز و بی قراری بی اندازه اش در فراق هالو ، حاضران و تشییع کنندگان اندک او را که همگی از دوستان و همکاران او بودند به حیرت وا داشته بود ، طاقت از کف داد و خود را بر خاک مزار او انداخت ، در حالی که با صدای بلند می گفت: « ای مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید! ... او یکی از اولیای خدا و از ملازمان امام زمان (عج) بود....» و در آن هنگام کسی از حاضران جز من ، راز سوز و گداز بی اندازه میرزا حبیب را نمی دانست. 💐💐💐 @Basirat_135
حکایتی شگفت انگیز قسمت چهارم: صبح فردای ان روز میرزا حبیب به سراغ من فرستاد تا به مسجد بازار بروم. من که هنوز مبهوت ماجرای دیروز و حکایت میرزا حبیب و هالو بودم ، بی درنگ خود را به مسجد رساندم. دیدم جمع زیادی که اکثر آنها از حاجیان کاروان حج امسال و همسفران میرزا حبیب بودند در مسجد جمع شده اند. چشم میرزا حبیب که به من افتاد جلو آمد و گفت: « می خواهم راز شگفت انگیز سفر حج خود را با همسفریان و هم کاروانیان خویش در محضر مبارک آیت الله چهارسوقی فاش نمایم و پرده از چهره غریب و گمنام چناب هالو بردارم.» لبخند رضایتی به نشانه تأیید از خود نشان دادم و سپس در معیّت میرزا حبیب و دیگر همسفران او عازم بیت آیت الله سید محمد چهار سوقی ، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات شدیم. در منزل آیت الله روضاتی (چهار سوقی) همهمه و شور و حال عجیبی بود. میرزا حبیب تاجر ، در حالی که ردای مشکی بر تن داشت و مصیبت زده ای را می مانست که نزدیک ترین فرد زندگیش را از دست داده است ، با صدایی لرزان و گریان ، حکایت عجیب و شگفت انگیز سفر حج خود و ماجرای عنایت حضرت صاحب الأمر (عج) بواسطه جناب هالو را برای حضرت آیت الله و دیگر حاضران تعریف می کرد و در این بین صدای گریه و ضجّه مردم ، همراه با ذکر یابن الحسن آنها شور و حال عجیبی در بیت روحانی بزرگترین عالم شهر ایجاد کرده بود. سخنان میرزا حبیب که تمام شد ولوله ای وصف ناشدنی در حاضران ایجاد شد و از همه پر سوز و گدازتر ، حال خود مرحوم آیت الله روضاتی بود که با شنیدن حکایت میرزا حبیب و جناب هالو ، در حالی که اشک شوق از دیدگان مبارکش روان بود ، منقلب و پریشان از جای برخاسته و عازم تخت پولاد ، محل دفن جناب هالو گردید. موج زیادی از جمعیت ، یابن الحسن گویان در حالی که مرحوم آیت الله روضاتی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد بسمت تخت پولاد روانه شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیت افزوده می شد و طولی نکشید که سیل مشتاقان امام زمان (عج) به قبرستان مقدّس تخت پولاد رسید. مرحوم آیت الله سید محمد چهارسوقی در حالی که بشدت گریه می کرد و پریشان بود ، خود را بسرعت به کنار قبر هالو رساند. سپس این عالم ربّانی خود را بر روی قبر جناب هالو افکند و پس از گریه ها و راز و نیازهای فراوان ، برخاست و رو به جمعیت فرمود: « مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیّت می کنم ، هنگامی که مُردم ، مرا اینجا کنار قبر هالو دفن کنید. می خواهم وقتی امام زمان به زیارت قبر هالو تشریف می آورند ، از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به قبر من بیندازند.» تکیه اکنون به نام تکیه صاحب روضات یا تکیه چهارسوقی معروف است (ایت الله چهارسوقی کتابی به نام روضات الجنات فی احوال العلما والسادات دارند) درخیابان مصلی مقابل تکیه خوانساری وپشت دیوار مصلی اصفهان قرار دارد 💐💐💐 @Basirat_135
قبر مرحوم میرزا حسین کشیکچی (در کتاب عبقری الحسان حکایت ایشان امده است ) تکیه صاحب روضات (تکیه چهارسوقی) اصفهان خیابان مصلی مقابل تکیه خوانساری (قسمت جنوبی مسجد مصلی ) 💐💐💐 @Basirat_135
✅راز آفرینش انسان از قول علامه حسن زاده آملی نقل شده است: « شبی در این موضوع فکر می کردم که خداوند، انسان ها را ؟ آیاتی مانند: 🔸"و ما خَلَقتُ الْجِنَ و الاِنس اِلاّ لِیعْبُدون" 🔸را هم که از نظر گذراندم و این که در فرموده اند: لیعبدون، یعنی لتعرفون، باز این اشکال به می آمد که عبادت، فرع است، و ما که معرفتی نسبت به خدا نداریم، پس چه عبادتی؟! و. ..». صبح، اول وقت، به حضور استاد رسیده و سؤال را با ایشان در میان گذاشتم و گفتم: 🔸« استاد! پس چه کسی بناست را عبادت کند؟!» ایشان در بیانی کوتاه فرمودند: 🔸« گرچه نفر! » 🔸تا این جمله را فرمودند، من شدم؛ همان دم به یاد وجود رحمه الله افتادم و خاطرم آمد که ، همواره چنین را دارد. 🔸 همگی وجود انسان کامل (معصوم) هستند و گویی هدف از آنان، به موجود تام و کامل باز می گردد». 📔مجله امان ، شماره 24 🌿کانال نفوس مستعد @samad1001 💐💐💐 @Basirat_135
🌷 : یعنی دارای سواد، دارای انضباط، دارای تدیّن، دارای حرکت، دارای عقل، خردمند. ما یک چنین نسلی لازم داریم. این نسل، نسل جوان ما است. ۹۵/۷/۲۸ @Esteftaate_rahbar 💐💐💐 @Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این نه آخرین تصاویر از شیراز است و نه گلستان 🇩🇪 اینجا آلمان، کشوری پیشرفته وسط اروپا ! با ایجاد یک مصیبت، دچار خود تحقیری نشویم احتمالا خیلی از ته دلشون مرگ بر آمریکا گفتن که این بلا سرشون اومده :) @BisimchiMedia 💐💐💐 @Basirat_135
🔴لیست سیل‌های اخیر در کشورهای پیشرفته ⛈🌊 دکتر علی‌رضا بازارگان؛ عضو هیات علمی دانشکده محیط زیست؛ دانشکده فنی، دانشگاه تهران (کانال نویسنده: @drbazargan) در هفته‌ی گذشته بارش‌های شدید باران و سیل در نقاط مختلف کشور عزیزمان منجر به خرابی و غم و اندوه فراوان شده است. در بعضی مناطق میزان بارندگی در یک هفته‌ی گذشته بیش از کل بارندگی سال پیش بوده است! این میزان بارندگی شوخی نیست و طبیعتاً خساراتی ایجاد خواهد کرد. در این نوشته قصد دارم یک لیست کوتاه از سیل‌های بزرگ سال‌های اخیر در کشورهای پیشرفته را به اشتراک بگذارم تا خوانندگان عزیز تصور نکنند خسارت ایجاد شده در اثر سیل فقط مربوط به کشور ماست. متاسفانه بلاهای طبیعی در همه‌ی دنیا وجود دارد و حتی در کشورهای بسیار پیشرفته کشته و زخمی و مفقود و ... بر جای می‌گذارد. این شما و این هم لیست مذکور: اسپانیا – پاییز ۲۰۱۸ – بیش از ۱۰ نفر کشته – منبع: bit.ly/bazargan004 فرانسه – پاییز ۲۰۱۸ – حدوداً ۱۵ نفر کشته – منبع: bit.ly/bazargan003 ایتالیا – پاییز ۲۰۱۸ – حدوداً ۳۰ نفر کشته – منبع: bit.ly/bazargan002 ژاپن – تابستان ۲۰۱۸ – بیش از ۲۰۰ نفر کشته – منبع: bit.ly/bazargan005 امریکا و کشورهای اطراف (طوفان هاروی) – تابستان ۲۰۱۷ – بیش از ۵۰ نفر کشته در آمریکا – منبع: bit.ly/bazargan008 امریکا و کشورهای اطراف (طوفان ایرما) – تابستان ۲۰۱۷ – بیش از ۵۰ نفر کشته در آمریکا – منبع: bit.ly/bazargan007 قصد بنده در این نوشتار مقایسه کردن میزان شدت بلاهای طبیعی نیست. بلکه با توجه به آمار فوق، به نظر این‌جانب بهتر است به خودمان بیاییم و به جای این همه نفرت‌پراکنی در فضای مجازی، برای عزیزانی که جان خود را از دست داده‌اند دعا کنیم و به بازماندگان و کسانی که خسارت دیده‌اند مخلصانه و متحدانه کمک کنیم. متاسفانه به دلیل فضای مسموم در ایران، هر اتفاقی تبدیل می‌شود به یک بهانه برای حمله کردن به مسئولین و نادیده گرفتن زحمات آن دسته از عزیزانی که روز و شب انجام وظیفه می‌کنند. البته مثل همیشه در این میان کاستی‌ها و خطاهایی رخ داده است، که امیدوارم بتوانیم با افراد گناه‌کار برخورد قاطع کرده، و از این حوادث تلخ درس بگیریم تا در آینده قوی تر و بهتر عمل کنیم. 👉 http://eitaa.com/joinchat/2654732298C5cf9e46afa 💐💐💐 @Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حسین راغفر،‌ اقتصاددان و استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا: برخی روسای کمیسیون‌های مجلس از پتروشیمی‌ها و فولادی‌ها پول می‌گیرند... ‼️ همین الان چند نماینده مجلس از وزارت نفت ماهانه حقوق می‌گیرند ✅ @efshagari_ir 💐💐💐 @Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلبریتی های سیاسی کجا هستند؟! حمید رسایی: اگر صفحات مجازی برخی رسانه ها یا برخی مسئولان و چهره های سیاسی را مرور کنید، خواهید دید که برای اتفاقات سیاسی کم اهمیت اظهار نظر کرده اند اما در روزهای اخیر درخصوص سیل گلستان و مازندران و شیراز، هیچ خبری در انها نیست! ⚠️راستی نمایندگان تهران، نمایندگان پر سر و صدای مجلس، مدیران برخی روزنامه های سیاسی و ... کجا هستند. داخل کشورند یا در سفر خارجی اند. ای کاش سرفه ای، عطسه ای می کردند تا مردم یقین کنند آقایان زنده اند!!! ✅ @efshagari_ir 💐💐💐 @Basirat_135
🔹به‌بهانه سیل اخیر در چند استان، سخنان ابلهانه‌ای در فضای مجازی منتشر شده که برخی این رخ‌داد‌های تلخ را نتیجه شعار "مرگ بر آمریکا" دانسته اند! که باید چنین پاسخ داد: 🔸جز اولیاء الهی کسی نمی‌تواند ادعا کند دلیل فرازمینی یک بلا را می‌داند، ولی می‌توان پرسید که از نظر قرآن آیا "مرگ" خواستن برای کسی جایز است؟ یا غلط است و مایه‌ی نزول عذاب خواهد شد؟ 🔻خداوند خودش در قرآن بیش از ۲۰ بار منافقین و کافرین را لعن کرده و برای ظالمان شعار "مرگ" داده است. 🔹از جمله آیات زیر: ۱. قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ (سوره بروج) ۲. قتل الخراصون (سوره الذاریات) ۳. فَقُتِلَ کَیْف قَدَّرَ (سوره مدثر) ۴. الذین کفروا فتعسا لهم (سوره محمد) 🔸تعابیر "قُتل" و "تعسا لهم" در آیات فوق دقیقا به معنای "مرگ بر" استفاده شده. یعنی خداوند تندترین تعبیر را برای کفار و منافقین و مستکبرین به‌کار برده. 🔻اما مهمتر اینکه خداوند ترک کردن این خصلت، یعنی مقاومت در برابر مستکبرین و تمایل به آن‌ها (بخوانید ترک کردن شعار مرگ بر آمریکا را) مایه نزول عذاب دانسته و نه برعکس. مثلا در آیات ۱۱۲ و ۱۱۳ سوره هود آمده: و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار 🔹بنا بر این آیات، حتی اگر سیل اخیر را نشانه‌ی خشم الهی بدانیم، باید یکی از دلایل آنرا گزافه گوئی‌ها از همین دست و تحقیر مقاومت مردم بدانیم و نه برعکس؛ که خداوند تقوای مردمان از جمله پایداری در برابر ظلم را علت ریزش رحمت دانسته نه نزول عذاب. 🔸به هرحال بهتر است این سلبریتی‌های زیاده گو به‌جای ادعا‌های گزاف غیر قابل اثبات اجازه دهند علل طبیعی و اشتباهات پیشین و راه‌های جبران آسیب‌ها بررسی علمی شود. @efshagari_ir 💐💐💐 @Basirat_135
⛔️ جناب روحانی! امروز ديديد كه در زمان تعطيلات نوروزی شما، چه بر سر مردم سيل‌زده آمده است... كاش آنقدر شهامت داشته باشيد كه بر روابط فاميلی پا گذاشته و مسئول بی‌تخصص مديريت بحران كشور كه خود كپسول بحران است را تغيير دهيد. بحران واقعی؛ خود رئیس سازمان مدیریت بحران است! ‼️پ.ن: هم نجار و هم پیوندی(رییس هلال احمر) از اقوام نزدیک رییس جمهور هستند! ✅ @efshagari_ir 💐💐💐 @Basirat_135
واردات ۷/۱ میلیون دلار غذای سگ و گربه با ارز ۴۲۰۰ تومانی در ۱۱ماهه سال ۹۷ در ۱۱ماهه سال ۹۷ بیش از ۷/۱ میلیون دلارغذای سگ و گربه با ارز ۴۲۰۰ تومانی وارد کشور شده آیا غذای سگ و گربه مایحتاج ضروری مردمه؟ البته واسه بعضیا بله ضروریه ؛ چون غذای بچه شونه بالاخره •وحید چریکی• @OfficialTwitTelegram 💐💐💐 @Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-فریادهای بانوی ترکمن بر سر : بدبختی و گرانی کم نبود؟سیلاب خانه های ما را گرفته چه کسی جبران میکند؟ +پاسخ روحانی: نگران نباشید!!! نگران نباشید!!! نگران نباشید!!!! بیچاره شدیم؛وقتی روحانی میگه نگران نباشید یعنی منتظر بلاهای بدتری باشید تا حالا هر چی گفته برعکسش اتفاق افتاده •کَل کِلِی• @OfficialTwitTelegram 💐💐💐 @Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️بوسه ی حجت الاسلام بر قراری امام جمعه ملایر بر دستان غواصانی که زحمت جستجوی دختر بچه ۱۲ساله ملایری رو بر عهده داشتند 🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا 🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش 💐💐💐 @Basirat_135