eitaa logo
🌍کانال بصیرت عباس 🌍
157 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
18 فایل
امام صادق(ع): «کان عمّنا‌العباس نافذ‌البصیرة... عمویم عباس بصیرت نافذی داشت...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 سوء تغذیه همایونی 💠 در زمان وضعیت اقتصادی مردم به حدی خوب بوده که دکتر جان فوران آمریکایی در کتاب خود مینویسد: سازمان ملل متحد در دهه 1950/ 1330برآوردی به عمل آورد و متوجه شد در ایران هر بزرگسال روزانه کمتر از 1800کالری دریافت میکند،که از تمامی مناطق فقیر نشین خاورمیانه کمتر و پایین تر بود! 📚 منبع:کتاب مقاومت شکننده/نوشته جان فوران(استاد دانشگاه کالیفرنیا) /ترجمه احمد تدین /صفحه349
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کسی خوب زندگی می کند؟ چه کسی خراب؟... بسیارزیبا....برای مشاهده مطالب مشابه و روشنگرانه به کانال مراجعه فرمایید
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*پنجشنبه شب زیارتی ع............. ⚫️ زنده نگهداشتن نام امام حسین(ع)* *(خیلی عالیه حتما گوش بکنید..*.👌) **
هدایت شده از سید مهدی رضوی
❌اینجا داعش عملیات انتحاری انجام نداده، اینجا یک فروشگاه مد روز در بالاشهر تهران با قیمت های بسیار بالا و باورنکردی هست!! لباس های پاره و کهنه تون رو از این به بعد دور نریزید،ببرید بالاشهر با قیمت باورنکردنی بفروشین بره😂 😔 📡
حکایت ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺑﻰ ! ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ: ﻭﻗﺘﻰ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻠﺎﻛﻮﺧﺎﻥ ﻣﻐﻮﻝ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ ﻋﺎﻟﻤﻰ ﺍﺯ ﺩﺭﺑﺎﺭیان ﺭﻭﻯ ﺭشک ﻭ ﺣﺴﺪ ﺑﻪ ﻫﻠﺎﻛﻮﺧﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻗﺒﺮ، ﻧﻜﻴﺮ ﻭ ﻣﻨﻜﺮ ﺍﺯ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﻰ ﺳﻮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﺭﺷﺘﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻧﺼﻴﺮﺍﻟﺪّﻳﻦ ﻃﻮﺳﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭ ﻛﻨﻰ ﻛﻪ ﺑﺠﺎﻯ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻜﻴﺮ ﻭ ﻣﻨﻜﺮ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﺪ! خواﺟﻪ ﻧﺼﻴﺮ ﻛﻪ ﺣﻴﻠﻪ ﻭ ﺗﺮﻓﻨﺪ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻓﻮﺭﺍً ﺑﻪ ﻫﻠﺎﻛﻮﺧﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﻣّﺎ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻧﻜﻴﺮ ﻭ ﻣﻨﻜﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﺆ ﺍﻟﺎﺕ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻮﻳﺪ! ﭘﺲ ﻫﻠﺎﻛﻮﺧﺎﻥ ﻣﻐﻮﻝ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻛﺮﺩ!!! ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 🔴گاهی رفتار دشمنان می‌تواند به نفعمان باشد ✍مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه‌پوست در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را درآورد و خطاب به گارسون فریاد زد: «برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!» گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه‌پوست. زن به جای آنکه مکدر شود و چین بر جبین آشکار کند، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده، با لبخندی گفت: «تشکّر می‌کنم.» مرد ثروتمند خشمگین شد. بار دیگر نزد گارسون رفت و کیف پولش را درآورد و به صدای بلند گفت: «این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سياه که در آن گوشه نشسته است.» دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سياه را مستثنی کرد. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت: «سپاسگزارم» مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید: «این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آنکه عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.» گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت: «خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.» شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما می‌کنند نادانسته به نفع ما باشد... ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ ⚜حکایتهای پندآموز⚜ «تو دلداده ی او باش، او به مشکلاتت رسیدگی میکند ....» امام زمان ارواحنافداه فرمودند: وظیفه ی ماست که به محبین مان رسیدگی کنیم ....‌ ✍حکایتِ دلدادگی یک جوان شیعه ی ایرانی به دختر دانشجوی مسیحی است، خانمی که ماجرای شنیدنی خودش را اینچنین بیان می‌کند : من مسیحی بودم تا روزی که یکی از دانشجوهای ایرانی به خواستگاریم آمد. او گفت من شیعه هستم و شرط ازدواجم با شما این است که شما هم شیعه شوید. فرصتی خواستم تا پیرامون اسلام و تشیع تحقیق کنم. بعد از تمام تحقیقاتم همسرم هم پزشک شده بود. خیلی کمکم کرد و همه­ ی مسائل برایم حل شد جز یک مسأله و آن موضوع طول عمر امام زمان (علیه ­السلام) بود. ما با هم ازدواج کردیم و بعد از چند سال به حج مشرف شدیم. در منی که برای رمی جمرات می­ رفتیم، همسرم را گم کردم. از هر کس با زبان انگلیسی نشانی می ­پرسیدم، نمی ­دانست. خسته شدم و گوشه ­ای با حال غربت نشستم. ناگهان آقائی در مقابلم آمد که با لهجه ی فصیح انگلیسی صحبت می ­کرد. به من گفت: بلند شو برویم رمی جمرات را انجام بده. الآن وقت می­ گذرد. بی­ اختیار دنبالش راه افتادم و رمی جمرات را انجام دادم. بعد از رمی جمرات، آن آقا مرا به خیمه رساند. خیلی از لطفش تشکر کردم. او به هنگام خداحافظی فرمود: 👈«وظیفه ­ی ماست که به محبان خود رسیدگی کنیم». 👈«در طول عمر ما شک نکن». 👈 «سلام مرا هم به دکتر برسان». برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود دست‌های خویــش و دامـان توام آمد به یاد 📚نقل از کتاب میرِ مهر صفحه355 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘