eitaa logo
بصیرت وروشنگری مهدوی
252 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
11هزار ویدیو
232 فایل
مذهبی بصیرتی
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴شما را به حنجر کوچکی که در خون نشست... به بال های پُرپروازی که تا اوج پرکشید... به قلب گرم و پرطپشی که در اوج عطش بازایستاد... به چشمان اشک‌آلود حجت خدا که پرپرشدن غنچه‌ی معطر باغش را نظاره‌گر بود ... به آغوش خالی مادری که در آستانه‌ی خیمه‌گاه ، انتظار می‌کشید ... ... سوگند می‌دهیم که بر حال زار ما ، بر روزگار دردآلود و مرگ‌زای ما ، بر بیقراری و بی‌کسی و بیچارگی ما چاره‌ای کنید ... ای که یک گوشه‌ی چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد🏴
🏴اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین علیه السلام و اخیه المواسی اباالفضل العباس علیه السلام و اولاده و اصحابه الابرار الاخیار المنتجبین ، العطاشاء المظلومین المضطرّین. واحشرنا معهم فی الدنیا والاخره آمین رب العالمین.🏴 ▪️مولای داغدارم،مهدی جان ابالفضل، در اوج عطش و در نهایت خطر برای امام زمانش از هرآن‌چه داشت گذشت‌ و حسرت عالم شد... و چه شرمسارم که از او دم می‌زنم اما در راه امام زمانم این‌همه کم گذاشته‌ام▪️
چشمِ‌تووخورشیدِجهان‌تاب‌کجا یـادِرُخِ‌دلـدارودلِ‌خـواب‌ڪجـا.. بااین‌تنِ‌خاڪےملڪوتی‌نشوے ای‌دوست،تُراب‌ورَبُّ‌الاَرباب‌کجا "امام‌خمینےره" سلام حضرت مهربانی، مهدی جان آغاز می‌کنم به نام نامی‌ات ودر پیچ وتاب مه‌آلود این روزهای شب‌آلود، قلب پرالتهابم تنها به عطر نرگسی یادت دلخوش است می‌دانم که دوستدارانت رالحظه‌ای ازدستگیری خویش محروم نمی‌کنی...
🏴کاروان در میانه‌ی صحرا ، سوار بر اشک و اضطراب و داغ ، لحظه‌های سرخ و پراندوه عاشورا را مرور می‌کند و پیش می‌رود ... ... و در درد تاول‌ها و هجوم گلوگیر بغض‌ها و پرده‌ی زلال اشک‌ها ، زیر لب مدام شما را می‌خواند ... خدا به حق دل‌های شکسته‌ی کودکان آل‌الله، شما را برساند 🏴
چشمِ‌تووخورشیدِجهان‌تاب‌کجا یـادِرُخِ‌دلـدارودلِ‌خـواب‌ڪجـا.. بااین‌تنِ‌خاڪےملڪوتی‌نشوے ای‌دوست،تُراب‌ورَبُّ‌الاَرباب‌کجا "امام‌خمینےره" 🏴وقتی قلبم در حرارت روضه‌ها گُر می‌گیرد وقتی سیلاب اشک، بی امان، پهنای صورتم را می‌پوشاند با ذره ذره‌ی وجودم زیر لب زمزمه می‌کنم : این الطالب بدم المقتول بکربلا🏴
بیـاڪہ‌لعـل‌وگُهـردرنثـارِمَقـدَمِ‌تـو زِگَنجِ‌خانهءدل‌میکِشم‌بہ‌روزنِ‌چشم سحرسرشکِ‌روانم‌سَرِ‌خَرابی‌داشت گَرَم‌نه،‌خونِ‌جگرمیگرفت‌دامنِ‌چشم "حافظ شیرازے" ▪️نسیم جمکرانت با تب ماه محرم به دل ها می نشاند حزن و اندوه غریبی حسین جد عزیرت چه سنگینی کند بر شانه مان مانند یک کوه▪️
در آرامش ناب جمعه‌های معطر، وقتی نسیم یادتان ، آستان قلبم را پر از پروانه می‌کند ، روی فرش انتظار ، کنار گلدان‌های صورتی محبت نابتان، رو به کوچه‌ی چشم به‌راهی می‌نشینم و برای شب پره‌های بی‌قرار دلم از آدینه‌ی سبزی می‌گویم که شما از راه می‌آیید ... ... و این لحظه‌های روشنِ با شما نشستن ، به تمام جهان می‌ارزد ... شکر خدا که شما را دارم
برای سائلی چون من، چه مولایی کریم تر از شما؟ ... برای بیماری چون من، چه طبیبی حاذق تر از شما؟ ... برای درمانده ای چون من، چه گره گشایی مهربان تر از شما؟ ... شما آن کریم ترینی برای بینوایان و آن دلسوزترینی برای واماندگان و آن رفیق ترینی برای بی کسان ... آنکس که شما را ندارد، چه دارد!!!
مرحباای‌پیکِ‌مشتاقان‌بده‌پیغامِ‌دوست تاڪنم‌جان‌ازسرِرغبت‌فِدای‌نام‌ِ‌دوست زُلفِ‌اودامست‌وخالَش‌دانهءآن‌دام‌ومن براُمیدِدانه‌اےاُفتاده‌ام‌دردامِ‌دوست.. "حافظ شیرازے" سـلام مولای مهربانمان ، مهدی جان چه خوشبخت است قلبی که شما صاحبش باشید ... چه باسعادت است جانی که از آتش فراق شما شعله‌ور باشد ... هرکه در آسمان مهر شما پرواز کرد ، دیگر به دانه‌های قفس دل نمی‌بندد ... هر که در بهاران معطر یاد شما نفس کشید ، دیگر هوایی در سر ندارد ... هرکه شما را دارد ، چه ندارد؟
سینه‌ام‌زآتش‌دلْ‌درغمِ‌جانانہ‌بسوخت آتشےبوددرین‌خانہ‌کہ‌کاشانہ‌بسوخت تَنَم‌ازواسطہ‌ی‌دوریِ‌دلبربِگُداخت جانم‌ازآتشِ‌مِهْرِرُخِ‌جانانہ‌بسوخت حافظ‌شیرازے سلام مولای ما ، مهدی جان شکر خدا که در زلال روشن محبت شما ، سپیده‌دمان دیگری آغاز شد شکر خدا که امروز هم زبانمان با سلام بر آستان پرکبوترتان گشوده شد شکر خدا که قلبمان پر از عطر یاد زهرایی و معطر شماست شکر خدا که با شما زنده‌ایم
برآن‌نقاشِ‌بےڪِلڪ،آفرین‌باد ڪہ‌گِردِمَه‌ڪِشدخطِ‌هِلالے.. سُوِیداےدلِ‌من‌تاقیامت.. مَبادازشوق‌وسوداےتوخالے "حافظ‌شیرازے" سلام مهربان پدرم، مهدی جان آدینه‌ی مصفای من با نفس های گرم پدرانه‌ی شما دوباره طلوع کرد... دوباره من رو به خورشید یادتان ، قاصدک‌های سپید سلام را روانه می‌کنم دوباره در آرزوی دیدارتان، گلدان‌ها را، حیاط را، خانه را.... مهیا می‌کنم و سرانجام یکی از این آدینه‌ها، با نورافشانی ظهورتان، آیینه باران می‌شود
روزهای عمرمان چه پرشتاب گذشت ... بی‌آنکه بدانیم و بفهمیم ، روزها و شب‌هایمان ... هفته و ماهمان ... فصل و سالمان ... طی شد ... گرد پیری بر صورتمان نشست و در تمامی این عبورها ... خوش آن دمی که در هوای شما گذشت ... خوش آن اوقاتی که معطر به نام و یادتان بود .. خوش آن لحظه.هایی که بی‌قرارتان بودیم ... ... باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود