ماله کشی رفتار پزشکیان🤣
🔊 @zaghnews
12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی از سرنگون کردن میراژ عراقی در دوره دفاع مقدس توسط جنگنده اف 14 که امیر نصیرزاده ( وزیر دفاع فعلی ) خدمه آن بوده است.
تصاویری از حمله دقایقی قبل حزب الله به شمال فلسطین اشغالی
16.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😂 هر دم از این باغ بری ...
مختار سائقی، که معروفترین نقش به یادماندنی اون آجودان برره بوده، دست به افشاگری علیه سعید جلیلی زد !!
یک جاهایی یه زیرنویسهایی زدم شاید به کار بیاد ...
کانال ایتا مقداد خداداد
🆔 @meghdad_khodadad
صفحه اینستاگرام
🆔 @meghdad_insta
کانال تلگرام
🆔 @m_khodadad_clip
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم موشکهای کروز روسی که با شتاب به سمت اهداف خود میروند. طرفی که فیلم میگیرد، فکر کنم میگوید تا الان 10 موشک را شمرده و این از وسط عبور موشکها است که دارد فیلم میگیرد... به زودی چنین صداهایی را با همین نوع موشکها در منطقه خودمان خواهیم شد. صدای سوت کشدار و جاندار کروزها که لرزه به جان دشمن میاندازد.
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موشک باران کیف توسط روسیه
نگاه کنید... سریع پاسخ داد
اینجا اگه بود اول یکی دو روز صرف محکوم کردن و تأکید بر پاسخ توسط مسئولین میشد
چند روز صرف تعیین جلسه برای شعام
چند روز توی شعام جوانب سنجیده میشد و پاسخ درنظر گرفته میشد
بعدش میخورد به شهادتی تجمعی چیزی موکولش میکردن به یکی دوماه دیگه
میدونید چرا روسیه اینطوری نیست؟ چون توی مسائل نظامیشون رئیس سازمان برنامه بودجه و رئیس ق ق و رئیس مجلس و وزیر کشور و وزیر امور خارجه نمیان تصمیم بگیرن.
اگر شورای عالی دفاع احیا میشد و تصمیمات نظامی به صدجا ارتباط پیدا نمیکرد خیلی از موانع برطرف میشد
🟤رمان امنیتی
#کلنا_قاسم
⭕️قسمت بیست و پنج
🟠«فصل ششم»
عماد - درون ماشین
ابرهای خاکستری گره خورده به یکدیگر طوری در آسمان ردیف شدهاند که گویا هوای باریدن به سر دارند.
نگاهی به روی صندلی عقب میاندازم که کمیل همچنان بیحال دراز کشیده است. نفس کوتاهی میکشم و فرمان ماشین را دو دستی میچسبم تا مبادا رو دست بخورم. صد متر جلوتر سه ماشین درست شبیه یکدیگر در حال حرکت هستند و من شک ندارم که به زودی از هم جدا خواهند شد. با اینکه ترفند آنها برای ضد تعقیب و ایجاد یک منطقه امن خیلی تازه نیست؛ اما باید اعتراف کنم که حسابی جواب میدهد. جنید با کلاه کاسکت مشکی رنگی که روی سرش گذاشته از سمت چپ ماشینم رد میشود. از وقتی که شروع به حرکت کردهایم، هر چند دقیقه یک بار همین کار را انجام داده و حالا نیز بار دیگر تکرارش میکند. از قبل به او گوشزد کردهام که باید به دنبال کدام ماشین برود.
به واسطهی فعالیتهای بیسابقهی دستگاه امنیتی رژیم صهیونسیتی در امارات دست ما در اینجا بسته است و مجبوریم بین از دست دادن کامل سوژه و امتحان کردن شانس خودمان در بین سه ماشین، دومی را انتخاب کنیم.
هنوز هم در شوک اتفاقی هستم که چند دقیقهی پیش افتاد و مجبور شدم کمیل را با ضربهای از پشت سر بیهوش کنم... او به قدری به سوژه نزدیک شده بود که ریسک گرفتن دستش زیاد میشد و نمیتوانستم واکنشش را پیشبینی کنم...
حالا نیز باید افسوس این را بخورم که میتوانستم به تعداد ماشینهایی که یکی از آنها حامل شمعونی است، نفر برای تعقیب و مراقبت داشته باشم و ندارم...
نگاه دوباره ای به روی صندلی عقب ماشین میاندازم و کمیل تکان کوچکی میخورد.
از حرص لبخند میزنم:
-خوبی بزرگوار؟
صدایش گرفته و کلمات را گنگ ادا میکند:
-خوبم؟.. نمی... دونم... چی شد که...
همانطور که به ماشینهای یک رنگ و شبیه به هم نگاه میکنم، میگویم:
-احتمالی که دادی درست بود، نویزهای اون منطقه فعالیتهای بیسیم ما رو تحت تاثیر قرار داد و منم وقتی دیدم هر چی میگم میخوای کار خودت رو انجام بدی، مجبور شدم اینطوری متوقفت کنم.
کمیل دستی به پشت گردنش میکشد و در حالی که از چهرهاش مشخص است هنوز کاملا هوشیار نشده، میگوید:
-تو؟ تو از پشت بهم ضربه زدی؟ من... من فقط یه قدم باهاش فاصله داشتم عماد... اصلا فهمیدی چی کار کردی؟
سرم را تکان میدهم و میگویم:
-فهمیدم. چارهی دیگهای نداشتم، اگه خوابیدنت تموم شد و سرحال شدی بیا روی صندلی جلو تا ببینیم باید چه کار کنیم.
کمیل با حالتی عصبی صدایش را بلندتر از قبل میکند:
-یعنی چی که فهمیدم؟ میگم همهی زحماتمون رو هدر دادی! بابا اون غفور بیچاره الان تا لب مرز مرگ رفته بخاطر این که اون حرومزاده رو به سزای اعمالش برسونیم، اونوقت تو... درست وقتی که فقط یه قدم باهاش فاصله داشتم...
واسه چی این کار رو کردی؟
خونسرد نگاهش میکنم و سپس به ماشینهایی که پیش رویم در حال حرکت هستند چشم میدوزم:
-بخاطر این که ایلاک رون، با همهی جنایتهایی که انجام داده حکم یه سرباز رو برای این صفحهی شطرنج داشت... من شاه رو توی ماشین دومی دیدم...
کمیل که دیگر کاملا به هوش آمده به سمتم خم میشود و میگوید:
-راجع به کی حرف میزنی؟ کی توی ماشین دوم بود؟
لبخند کمرنگی میزنم و میگویم:
-شمعونی...
کمیل با شنیدن این اسم چند لحظهای خشک میشود و سپس میگوید:
-مطمئنی که خودش بود؟ آخه اون... اون هیچوقت از حصارش توی سرزمینهای اشغالی بیرون نمیاومد! چطور ممکنه که...
همانطور که با گوشهی چشم به جنید و موتورش که بار دیگر از ماشین من جلو میزند و سپس سرعتش را کم میکند تا به پشت سرم برگردد نگاه میکنم، میگویم:
-چی شده که از لونهش بیرون زده رو نمیدونم؛ ولی خیلی خوب میدونم این داره برای یه ملاقات بزرگ آماده میشه. این آدم فقط وقتی از لونهش بیرون میزنه که کلی از کله گنده های موساد برای دیدنش به صف شده باشند... کمیل اگه خدا بخواد و بتونیم ردش رو بزنیم، یه سبد پر از تخم مرغهای صهیونیستها رو زدیم...
کمیل که مات و مبهوت به صحبتهایم گوش میکند، نامطمئن میپرسد:
-پس... ایلاک رون چی میشه؟
قبل از آن که بخواهم جواب کمیل را بدهم، صدای پیام از خط ماهوارهایام بلند میشود.
فورا بازش میکنم. برایم آیاتی از قرآن و سوره فیل نوشته شده است:
- «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ؛ آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران (لشکر ابرهه که براى نابودى کعبه آمده بودند) چه کرد؟!».
«وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ؛ و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد».
مفهوم پیامی که برایم آمده را خیلی خوب متوجه میشوم و لبخند میزنم.
کد تایید را ارسال میکنم و سپس زیر لب زمزمه میکنم:
-انشاءالله...
علیرضا سکاکی
@RomanAmniyati
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویر اولیه از حجم اتش سوزی تانکر های حامل سوخت در مرز پرویزخان
ادارۀ گمرک پرویزخان: آتشسوزی تانکرها در داخل خاک عراق رخ داده بود که بعد از ۴ ساعت مهار شد.
یک رانندۀ تانکر عراقی در این حادثه فوت کرد و ۱۴ تانکر سوخترسان دچار حادثه شدند.