eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
63.6هزار عکس
49هزار ویدیو
437 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اخبار تهران20:20
🚨 هجوم مردم برای فروش دلار هایشان!! خرید در بازار ارز به کندی انجام می شود؛ دلالان بازار، با قیمت 11500 دلار را می خرند ⚫️ @Bisto30_IRIB
هدایت شده از اخبار تهران20:20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سقوط قیمت دلار،بازار غیر رسمی ارز در مشهد را شوکه‌کرد!! 🔹 برخی دلال ها در کوچه‌ها دلار را از فروشندگان خانگی به قیمت کمتر از ۱۱۵۰۰ تومان خرید می‌کنند. ⚫️ @Bisto30_IRIB
اگر قصد پرواز دارید به آدمایی که اهل پرواز کردن نیستند نگویید. چون اولین کاری که خواهند کرد، بستن بالهایتان خواهد بود.
به گذشته بنگرید و خدا رو شکر کنید و به آینده بنگرید و به خدا اعتماد کنید
همه ى درختها دارن برگهاشون رو از دست ميدن اما هيچ كدومشون نگران نيستن. تو هم مثل طبیعت باش، به خدای خودت اعتماد كن.
عاشق اگر میشوید عاشق رفتار آدمها نشوید آدمها گاهی حالشان خوب است گاهی بد! رفتار آدمها متأثر از حالشان است. عاشق افکارشان شوید، افکار حتی در بدترین حال آدمها هم تغییرنمیکند...
When you are in an English_speaking country and you don’t know English 😅 وقتي در يك كشور انگليسي زبان هستيد و انگليسي بلد نيستيد👆
5اشکالی که اساس عقاید یمانی‌ها را ویران می‌کند!☝️ (یمانی‌ها پیروان شخصی موسوم به احمدالحسن هستندکه ادعاهایی مخالف مکتب تشیع در مورد دارد)
هدایت شده از بیّنات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ بعد از سپاه دیدن دارد👌 فتبارک الله... چشم بد دشمنان داخلی و خارجی از وجودتان دور آقا جان! https://eitaa.com/Bayynat
نشریه تخصصی هالیوود ریپورتر: بنا به گزارش مرکز تحقیقات ملی تجاوز جنسی در آمریکا، 94 درصد زنان در هالیوود، آزار جنسی را تجربه کرده‌اند‼️ ⚠️ اونجا که همه چیز آزاده پس چرا مرداشون چشم سیر نیستند؟
گاهى وقتى در يك جاى تاريك هستى فكر ميكنى دفن شدى.... اما در واقع تازه بذرت كاشته شده!
آنان که انتظار دارند هر چهار فصل بهار باشد، نه خود را می‌شناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را.
دردهایت را دورت نچین که دیوار شوند زیر پایت بچین که پله شوند هیچوقت نگران فردایت نباش خدای دیروز و امروزت فرداهم هست
در زندگی، غصۀ از دست دادن هیچ چیز را نخورید، چون وقتی یک درخت، برگی را از دست می دهد، برگی دیگر از قبل آمادۀ جایگزین شدن است. برخیز و به کرامت خدا امیدوار باش لبخند بزن!
اگر نمیتوانی پرواز کنی ؛ بدو.. اگر نمیتوانی بدوی؛ راه برو اگر نمیتوانی راه بروی؛ سینه خیز ادامه بده اما هر کاری میکنی فقط به جلو حرکت کن.
*دزدی* فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست ▫️ وقتی پزشڪی برای «نفع رساندن» به همڪار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میڪند این دزدی است ▫️ وقتی راننده تاڪسی مسافر شهرستانی ناآشنا را در شهر دور خودش می چرخاند و دو برابر ڪرایه میگیرد این دزدی است ▫️ وقتی تعمیرڪار ماشین با دست های چرب و چیلی و در حالیڪه عرق پیشانی اش را پاک میڪند، برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان میگیرد شما نمیدانید و تشڪر هم میڪنید، ولی خودش میداند حق العمل اش پنج هزار تومان است این دزدی است. ▫️ وقتی ڪارمند مملڪت به جای ڪار ڪردن وقت اش را صرف دیدن فیلم و دانلود موسیقی میڪند این دزدی است ▫️ دزدی فقط جیب بری توی اتوبوس نیست دزدها هم همیشه روی دست شان خالڪوبی ندارند و ڪاپشن خلبانی نمی پوشند دزدها میتوانند بوی خوش ادڪلن بدهند ساعت گرانقیمت ببندند میتوانند لباس مارک دار بپوشند اما وقت و عمر مردم را بدزدند ▫️ وقتی مسئولی به جای حل ڪردن مشڪل مردم مدام وعده میدهد، اعتماد آنها را می دزدد این دزدیست ▫️ وقتی استاد دانشگاه بدون مطالعه سر ڪلاس حاضر میشود و برای پر ڪردن وقت ڪلاس از دانشجوها میخواهد یڪی یڪی بیایند و «ڪنفرانس»! بدهند این دزدی است ▫️ وقتی ڪارخانه داری به جای لیمو اسید سیتریک می ریزد توی شیشه و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد این دزدی است ▫️ وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیند و صورتش را آنطرف میڪند این دزدی است ▫️وقتی ڪه عده ای بنام لیدر اندیشه فریب مردم میدهند و با لابی گری و معامله پشت پرده، مهره موردنظرشان را برای منافع خودشان بر مردم قالب میڪنند. این دزدیست ▫️وقتی مسئولان *گندم* نشان مردم میدهند اما *جـــو* به آنان میفروشند. این دزدیست ▫️دزدهای تابلودار دزدهایی ڪه دست و پایشان را خالڪوبی میڪنند به مراتب از دزدهای ڪت و شلوار پوش و ادڪلن زده شریف ترند ▫️دزدی یعنی دست بردن در اسناد و مدارک اداری رشوه گیری از ارباب رجوع، دزدی يعنی به وسيله ی ڪسی به مقامی رسيدن و حق ديگران ضايع ڪردن دزدیست. دزدی نڪنیم تا مملڪتمان اصلاح شود احساس مسولیت و وجدان داشته باشیم و بدانیم ڪه چوب خدا صدا ندارد...🌺🍃 @ravanshenasaniran 👈
پنج قانون خوشبختی را به خاطر بسپارید: ۱-قلبتان را از نفرت پاک کنید ۲-ذهنتان را از نگرانی ها دور کنید ۳-ساده زندگی کنید ۴-بیشتر ببخشید ٥-کمتر توقع داشته باشید
در ﺩهی، شخصی بنام ﺑﻪ اسم مش مراد به ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ، ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﻩ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، ﻣﺶ مراد ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ! ﻣﺶ مراد با ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ! ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ! ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﮓ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻣﺶ ﺗﯿﻤﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ "ﻣﺸﮑﻞ" ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ. توی زندگی مشكل وجود نداره همه چيز مسئله است و قابل حل، فقط نباید ترسید.
یعقوب لیث صفاری شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ، غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید. پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم . اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛ در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا : یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛ سلطان گفت : چه میگویی؟ من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟ آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد . سلطان گفت : اکنون کجاست؟ مرد گفت: شاید رفته باشد . شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت : هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم . شب بعد ؛ باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت . یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛ دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت . پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛ پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ، آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام . صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟ شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور . مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛ سلطان در جواب گفت: آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از " فرزندانم " پس گفتم چراغ را خاموش کن تا " محبت پدری " مانع اجرای عدالت نشود ؛ چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛ پس سجده شکر گذاشتم . اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن لحظه که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم . اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام. گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی اهل عالم همه بازیچه دست هوسند گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی. اگر یعقوب های این زمانه،چراغ خاموش کنند و در پی عدل و انصاف بیفتند،! چندصد آقا و آقازاده به زمین می افتند....!!!! حتما (مصلحت نیست که چراغی خاموش شود.!!) دزدان دغل ، بغل بغل ميدزدند ... از گله ي اشتران جمل ميدزدند ...
نه ژاپنی ها نابغه اند و نه ما كُند ذهنيم... تنها تفاوت ما و آنها در اين است كه آنها فرد شكست خورده را تشويق مي كنند تا موفق شود ☑️ ولی ما با فرد موفق می جنگيم تا شكست بخورد.
از حکیمی پرسیدند در زندگی دشوارترین کارها چیست؟ گفت، اینکه انسان خود را بشناسد. پرسیدند آسانترین کار چیست؟ گفت اینکه دیگری را نصیحت کنند!
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد. در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد. از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد... پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد. هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم بر. و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم!
سه نشانه ی خردمندان: ۱- سکوت ، موقعی که ابلهان سخن می گویند. ۲- اندیشه، موقعی که دیگران خیال می کنند. ۳- عمل، موقعی که تن پروران در خوابند.