#خطبهعلوے ✨💚🍃
↯🌙
حضرت امیرالمؤمنین علے علیه السلام فرمودند:
حمد باد خداوندى را كه آفريدگار بندگان است و گستراننده زمين است و روان كننده آبهاست به پستيها و روياننده گياهان است بر بلنديها.
اوليتش را آغازى نيست و ازليّتش را پايانى نيست. اول است بى هيچ زوالى، باقى است بى هيچ مدتى.
پيشانيها در برابر او بر خاك اند و لبها به ذكر وحدانيت او در جنبش.
به هنگام آفرينش، هر چيزى را حدى معين ساخت تا خود از شباهت به آن دور ماند.
اوهام و گمانها او را به حدود و حركات و اعضا و آلات نتوانند سنجيد.
در باره اش نتوان گفت كه از چه زمانى بوده و تا چه زمانى خواهد بود.
آشكار است و نتوان گفت كه از چه، نهان است و نتوان گفت كه در چه.
شبحى نيست كه پديد آيد و انحلال يابد. در پرده اى نهان نيست كه در چيزى محاط شده باشد.
نزديكيش به اشيا، نه به چسبيدن به آنهاست و دوريش از اشيا، نه به جدايى از آنهاست.
نه نگريستن بندگانش بى آنكه پلك بر هم زنند، از او پنهان است و نه باز گرديدن سخن بر زبانشان و نه نزديك شدنشان به تپه خاكى و نه آن گاه كه به تپه اى نزديك مى شوند و نه آن گاه كه در شبى خاموش گام برمى دارند و نه در شبى كه ماه تابان بردمد و پس از آن خورشيد نورانى سر برزند و نه طلوع و غروب پى در پى آنها و نه گردش زمانهاى كوتاه و بلندش از آمدن شبى كه مى آيد و روزى كه مى رود. پيشى دارد بر هر نهايت و مدت و بر هر چه احصا شود يا در شمار آيد.
متعالى است از هر نسبت كه توصيف كنندگانش به او دهند و او را به صفاتى چون دارنده مقدار و نهايت و ستبرى موصوف دارند. يا بگويند كه در جايى مسكن گزيده يا در مكانى قرار يافته. حد و اندازه، ويژه آفريدگان است و از صفات ديگران است.
📚 نھج البلاغه،خطبه۱۶٣بخش١
↯🌙
#نجف
#ماه_ربیعالثانی
@BeainolHarameain
تو بگو عشق کربلایی،حسین طاهری.mp3
5.21M
#نواےنوڪرے |❤️🌹|
↯♥
توبگوعشق
منمیگمرقیه
مےرهقلبمبایہ
ذڪرسہسالہ
الھےبہرقیہ💚
ڪربلایـےحسینطاهرے
↯♥
#امام_زمان
#طوفان_الأقصى
@BeainolHarameain315
🌸امامعلی(علیهالسلام):
«با مردم آنگونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوى شما آيند.»
#حدیث✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تویی که مرهمی بر زخمهایم...
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💛
#استوری
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه
از زبان یک غریبه...
تشنهی سؤال بودم و گرسنهی جواب، هم به دنبال سؤال میگشتم و هم در انتظار جواب میماندم. نه خسته میشدم، نه خوابم میگرفت، نه آرام بودم.
در پی امام کاظم علیه السلام بودم که مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله را نشانم دادند. به آنجا رفتم؛ اما او را ندیدم. به این سو و آن سو چشم گرداندم و راه افتادم. در هیچ کوچه و محلهای نبود. دلم غصهدار شد. ترسیدم و با خود گفتم: «نکند برایش اتفاقی افتاده؟!»
از خوف خلیفه هارون الرشید و مأموران سنگدلش بود که این فکر به سرم افتاد.
شکر خدا نگاهم در نگاه امام کاظم علیه السلام گره خورد.
خوشحال و خندان جلو رفتم و سلام کردم و سؤال تازهام را پرسیدم. امام کاظم علیه السلام با مهربانی به من جواب داد: «[این سؤال را] از امام خود بپرس».
تعجب کردم و پرسیدم: «منظور شما چیست؟! مگر به جز شما امامی هست؟»
مهربان نگاهم کرد و جواب داد: «او پسرم علی [امام تو]ست...»
- چی! رضا؟
یادم آمد که پیش از من چند نفر دیگر هم نزد امام کاظم علیه السلام رفته بودند و هر بار امام آنها را سراغ رضا فرستاد بود و گفته بود: «نوشتهی پسرم نوشتهی من است، حرفهایش
حرفهای من... هرچه او بگوید همان حرف حق است.»
باید در جستجوی رضا عجله میکردم اما او کجا بود؟!
📘مهربان ترین، قصهی زندگی امام رضا علیه السلام، ص ١۴
11.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا