به چشمهایم زل زد و گفت :
باهم درستش میکنیم .
چه لذتی داشت این باهم ..
حتی اگر باهم هیچ چیزی هم درست نمیشد ،
حتی اگر تمام سرمایهام بر باد میرفت .
حسی که به واژهٔ باهم داشتم را ،
با هیچ چیزی در این دنیا معاوضه نمیکردم .
تنها کسی که وحشت تنهایی را درك کرده باشد ، میتواند حس من را در آن لحظات درك کند ..
[ زنیناتمام ـ لیلیانهلمن ]
ـ دلتنگیاش نه به خاطر خوب بودن آدمهای
رفته ، بلکه به خاطر تکههای محبتی بود که از
قلب خود کنده و درون آنها جا گذاشته بود ..
ـ تا حالا عاشق شدی ؟
بیستسالم که بود سیثانیه عاشق شدم .
ـ حالا چی ؟
سیساله دارم به اون سیثانیه فکر میکنم ..
سالهاست منتظر آمدن روزهای بهترم ،
ولی نمیدانم چرا هنوز هم دیروزها بهترند.
ـ احمدمحمود .