eitaa logo
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
452 دنبال‌کننده
19هزار عکس
14.2هزار ویدیو
133 فایل
🌸 ظـ‌ه‍وࢪ بسیاࢪ نزدیک استــ :( @Beh_to_az_door_salam ادمین تبادلات: @ya_zah_raa مدیر اصلی @Asmahasani12 ادمین رمان @Loiaa009979
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 ــ اهوم. به نظر من هر اتفاقی توی زندگی ما میوفته خدا یه چیزی رو یا می خواد به ما بفهمونه یا مارو بسنجه یا خیلی هدفهای دیگه داره... متفکر گفتم: –چرا به این چیزا فکر می کنی؟ در لحظه از زندگیت لذت ببر. ــ اگه فکر کنم بیشتر آمادگی پیدا می کنم واسه اتفاقهای یهویی و غافلگیرانه و راحت تر قبولشون می کنم. ــ مگه جنگه؟ ــ جنگ که نه، ولی یه جور مبارزس. ــ تو اینجوری از زندگیت لذتم می بری؟ خندیدو گفت: – آره، اتفاقا اینجوری جالبتره، همش سرت گرمه خودته. مثل این بازی های کامپیوتری. ــ وقتی آدم درست زندگی کنه نیازی به این فکرا نیست. سرش را به علامت مثبت تکان داد. همان لحظه غذایمان را آوردند و حرف ما قطع شد. آنقدر گرسنه بودم که فوری شروع به خوردن کردم. چون صبحانه هم نخورده بودم. زیر چشمی زیر نظرش داشتم. احساس کردم معذب است و راحت نمی تواند غذا بخورد. لقمه ی دهانم را قورت دادم و گفتم: –هنوز با من معذبی؟ چیزی نگفت. یک تکه کباب به چنگال زدم و توی بشقابش گذاشتم و گفتم: –بخور راحیل دیگه، بعد به شوخی ادامه دادم: – میخوای من برم تو ماشین غذام رو بخورم تا تو راحت باشی؟ چشم هایش را سر داد به بشقابش ولبخندی زد و گفت: – نه، من راحتم. بینمان کمی به سکوت گذشت و اینبار او سکوت را شکست. – چطوری برادرتون رو راضی کردید؟ ــ به سختی... کلی خان رد کردم تا اینجا، فکر کنم حرف زدن با دایت دیگه آخرین خان باشه. –نگران نباشید، داییم اونقدر مهربونه، احتمالا می خواد چند تا سوال بپرسه و چندتا توصیه. با مهربانی گفتم: – وقتی تو هستی نگران هیچی نیستم، نگرانی من فقط وقتیه که تو نباشی. سرش را پایین انداخت و حرفی نزد. غذایم را تمام کردم، به بشقابش که نگاه کردم دیدم، کبابی که برایش گذاشته بودم فقط کمی از گوشه‌اش خورده. چقدر آرام غذا می‌خورد. دستم را زیر چانه ام گذاشتم و نگاهش کردم، امروز گیره‌ی روسری‌اش فرق داشت، سنگ فیروزه ایی که بود دور تا دورش نگین های ریز داشت و با یک زنجیر به خود گیره نصب شده بود. رنگ نگین با روسری اش همخوانی داشت. چقدر این رنگ برازنده‌ی صورتش بود. از تغییر رنگ پوست صورتش فهمیدم با این که نگاهم نمی کند ولی متوجه‌ی نگاهم شده است. یک برگ دستمال کاغذی برداشت و زیر لب خدارو شکری گفت و نگاهم کرد. –دست شما درد نکنه. لبخند زدم. –چیزی نخوردی که بگم نوش جان. باز هم حرفی نزد. گفتم: –غذات رو می ریزم توی ظرف ببر خونه بخور. موقع خالی کردن غذا داخل ظرف، تقریبا ظرف پر شد. نچ نچی کردم و گفتم: – چیزیم خوردی اصلا؟ خدارو شکر که فردا محرم میشیم و این معذب بودنت تموم میشه. وگرنه اینجوری پیش می رفتیم چند وقت دیگه نامرئی میشدی. صدای پیام گوشی‌اش بلند شد. بی توجه به حرفهای من نگاهی به پیامی که برایش آمده بود انداخت و گفت: – مامان پیام داده، داییم نیم ساعت دیگه میاد خونه، زودتر بریم. ظرف را داخل نایلون گذاشتم و فیگور ترس گرفتم و گفتم: –وای من می ترسم، یعنی چیکارم داره؟ لبخندی زد و گفت: –فکر کردید داماد خانواده ما شدن به این آسونیاس؟ فکری کردم. –میگم نکنه در مورد مهریه می خواد چیزی بگی؟ ــ نه، نگران اون قضیه نباشید. دوباره با ترس ساختگی گفتم: – نکنه بگه برو اول چراغ های "کاخ میسور" رو دستمال بکش بعد بیا بهت دختر بدیم، تا بخوام این همه چراغ رو دستمال بکشم پیر شدم. باتعجب گفت: – مگه چندتا چراغ داره؟ –فقط نمای کاخ ده هزارتا. ابروهایش را بالا داد. – واقعا؟ ــ خب از تعجبت معلومه این گزینه نیست. خندیدو گفت: – ولی فکر بدیم نیستا، حالا کجا هست این کاخه؟ ــ هندوستان. ــ آخ، آخ، اونجام گردو خاک زیاده، حداقل از این دستمال نانوها ببرید، زیاد اذیت نشید. – بدجنسی نکن دیگه، غریب گیر آوردی؟ چشم هایش روی زمین افتاد وگفت: اگه این گزینه بودمنم میام کمکتون. مهربان نگاهش کردم و گفتم: – تو که بیای چراغ های کل کاخ های دنیارو تمیز می کنم خانم. سوار ماشین شدیم و راه افتادیم . وقتی رسیدیم مقابل خانه شان، با همه‌ی تعارف های راحیل بالا نرفتم و منتظر شدم تا دایی‌اش بیاید. انتظارم زیاد طولانی نشد، دایی‌اش یک مرد میان سال بود، با ریش کم پشت و کوتاه و لباس شیک و مرتب و چشم‌هایی میشی، که به نظر مهربان می‌آمد... ✍ ..
مثـل تسـبیح چـرا یڪ صدو یڪ دانـه شـده ای ؟! 💔 (؏) @Beh_to_az_door_salam
اهالی خیمه آرام ناله کنید علی خواب است 💔 @Beh_to_az_door_salam
خیز و از جا آبرویم را بخر عمه را از بین نامحرم ببر @Beh_to_az_door_salam
_جوانان بنی هاشم؛بیایید علی را بر در خیمه رسانید💔 @Beh_to_az_door_salam
یعقوبِ دل‌شکسته به بالینت آمده ای یوسفِ مقطع الاعضا بلند شو 💔🥀 @Beh_to_az_door_salam
عزادار گرامی شما 80درصد از حجم بسته‌ی 10روزه‌ی دهه‌اول محرم‌تان را استفاده کرده‌اید!تمدید این بسته تا محرم سال آینده امکان‌پذیر نیست. از فرصت‌های باقی‌مانده استفاده کنید! [هیچکس تنها نیست،امام‌حسینه که می‌مونه] @Beh_to_az_door_salam
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاشو علی‌اکبرم قلب من آروم بگیره بابای پیرت پسرم اگه نباشی میمیره ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄ @Beh_to_az_door_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | مدیحه‌سرایی شهید حاج قاسم سلیمانی درباره حضرت علی اکبر علیه السلام اکبرم در راه دین جان می‌دهد رونقی بر دین و قرآن می‌دهد 🚩 بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مَذبُوح وَ مَقتُولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ بِأَبی.... 🏴 ◾️ ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Beh_to_az_door_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا