🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#رؤیای_واقعی #پارت_۵۸ بعد از اینکه خداحافظی کرد و رفت استرسی به جانم افتاده بود. آیت الکرسی خواندم
#رؤیای_واقعی
#پارت_۵۹
چهل روز از نبود علی اکبرم می گذشت.
مشخص شد که علی اکبر در یکی از ماموریت هایش به ضرر یک سری افراد عمل کرده بود و آنان این گونه پسرم را به شهادت رساندند
مراسم چهلم تمام شده بود مردم رفته بودند نازنین کنارم نشسته بود.چادر سرش کرده بود همیشه علی اکبر به من می گفت دلم می خواهد نازنین را با چادر مشکی مانند خودت ببینم!
نازنین بعد از چهل روز شروع به حرف زدن کرد پدر و مادرش با تعجب به او نگاه می کردند دکترش گفته بود حرف نزدنش به دلیل شوکی است که به او وارد شده است.
نازنین با صدای لرزان گفت
_از ماشین پیاده شدیم که وارد ساختمون بشیم یه ماشین که دو نفر داخلش بودن پیاده شدن علی اکبر تا اون ها رو دید من رو در آغوش گرفت و اونها تیر بارونش کردن جلوی چشم هام جون داد نذاشت با هم بمیریم.
انقدر گریه کرد که پدر و مادرش او را به زور بردند.
به سنگ قبر نگاهی کردم شهید علی فرهمند شهید علی اکبر فرهمند!
به اصرار من علی اکبر را هم در قبر علی خاک کردند می خواستم پدر و پسر کنار همدیگر باشند.
هادی که فقط او مانده بود و منتظر من بود که با هم برویم گفت
_هانیه بلند شو بریم داره شب میشه
_هادی جان شما برو من هم تا چند دقیقه دیگه میام
هادی آرام آرام رفت.
از پشت سر به هادی نگاه کردم هم در زمان شهادت علی و هم در زمان شهادت پسرم هوایم را خیلی داشت غم من کمر او را هم خمیده کرده بود. نگاه از او برداشتم که هر لحظه دور تر میشد.
به عکس های دو مرد آسمانی ام نگاه کردم و قطره اشکی از سر خوشحالی و عاقبت بخیری همسر و پسرم روی سنگ قبر افتاد.
_خوش به حالتون پدر و پسر شهید!
یک لحظه یادم آمد در نوجوانی در عالم رؤیا به مزار شهدا می آیم و کنار یک قبر می نشینم و دو شاخه گل روی قبر می گذارم!
لبخندی زدم
_خوابم به واقعیت تبدیل شده! اون موقع با خودم گفتم یه خوابه عادیه نمیدونستم واقعی میشه.خیلی دلم براتون تنگ میشه.کاش منم میومدم پیشتون!
و بعدش سرم را روی سنگ قبرشان گذاشتم!
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#رؤیای_واقعی #پارت_۵۹ چهل روز از نبود علی اکبرم می گذشت. مشخص شد که علی اکبر در یکی از ماموریت هایش
#رؤیای_واقعی
#پارت_آخر
هادی
نیم ساعت گذشت ولی هانیه نیامد نگرانش شدم.
رو به همسرم الهام گفتم
_الهام من میرم ببینم چی شد گفت چند دقیقه دیگه میام
_آره برو شاید خدایی نکرده حالش بد شده
به سمت مزار شهدا رفتم که هانیه را دیدم سرش روی سنگ قبر است دویدم با خودم گفتم غش کرده است.
به هانیه که رسیدم سرش را بلند کردم که لبخندی روی لبش بود به صورتش زدم اما چشمانش بسته بود صدایش میزدم
_هانیه!
خواهرم!
بعد از چند دقیقه که بهوش نیامد متوجه شدم که که نفس نمی کشد نبضش را گرفتم
داد زدم
_یا حسین!
مردمی که آن نزدیکی بودند جمع شدند.
با اشک هایی که می ریختم گفتم
_هانیه خواهرم بلند شو!
هانیه خواهرم...
فایده ای نداشت او چشمانش را برای همیشه بسته بود
خواهرم رفته بود نزد همسر و پسرش!
او وظیفه اش را انجام داد و رفت.
هانیه رفت!
مرگ در هر حالتی تلخ است
اما من
دوست تر دارم که چون از ره درآید مرگ
در شبی آرام چون شمعی شوم خاموش
لیک مرگ ِ دیگری هم هست
دردناک اما شکرف و سرکش و مغرور
مرگ ِ مردان ، مرگ ِ در میدان
با تپیدن های طبل و شیون ِ شیپور
با صفیر ِ تیر و برق ِ تشنه ی شمشیر
غرقه در خون پیکری افتاده در زیر ِ سم ِ اسبان
وه چه شیرین است
رنج بردن
پا فشردن
در ره ِ یک آرزو مردانه مردن !
وندر امید ِ بزرگ ِ خویش
با سرود ِ زندگی بر لب
جان سپردن
آه ، اگر باید
زندگانی را به خون ِ خویش رنگ ِ آرزو بخشید
و به خون ِ خویش نقش ِ صورت ِ دلخواه زد بر پرده ی امید
من به جان و دل پذیرا می شوم این مرگ ِ خونین را
شادی روح شهدای گرانقدر و خانواده محترمشان صلوات
پایان.
نویسنده: بانو حنیفا
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#رؤیای_واقعی #پارت_آخر هادی نیم ساعت گذشت ولی هانیه نیامد نگرانش شدم. رو به همسرم الهام گفتم _اله
سلام دوستان عصرتون بخیر اینم پارت آخر امیدوارم لذت برده باشید
همسرش می گفت چِشاش خیلی خوشگل بود...🍀 اما با این چشمها تو زندگی یه نگاه حرام نکرده بود...🙈
می گفت من بهش می گفتم: ابراهیم!
این چشای خوشگل برا من نمیمونه...
حالا ببین!😔
وقتی جنازشو آوردن دیدم چشماش نیست...😭
انگار خدا اون چشای خوشگل و"پاک" رو فقط
می خواست واسه خودش انحصاری…!🌷
💌حاج محمد ابراهیم همت💌
#شهیدانه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تلنگر برای خیلیا 😔
•••
یه دیالوگ قشنگی بود میگفت:
«آدما بدون غذا
بیست روز دووم میارن ،
بدون آب دو روز ،
بدون اکسیژن چند دقیقه،
اما بدون امید
لحظهای هم دووم نمیارن🥀»
میخوام بگم درسته سخته،
درسته فکر میکنی مسیر طولانیه
ولی بخاطر چیزی که
تو قلبته داری میجنگی
و اونه که زنده نگهت داشته!
پس حتما ارزششو داره.
#امیدتروازدستندهرفیق🙃
آرامش باخدا
مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ(کهف۳۹)
همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست.
وقتی اونقدر قدرت داره که میتونه تورو به هر جایی و هر چیزی برسونه ،
چرا ناامید شی؟ چرا از یه نفر دیگه بخوای؟
🤌🏻✨
🔆 #امام_سجاد علیهالسلام:
💠 اللّهُمَّ ... وَ اعمِ أبصارَ قُلوبِنا عَمّا خالَفَ مَحَبَّتَكَ؛
❇️ بارالها! ... ديده دلهايمان را از آنچه مخالف دوستى توست، كور گردان.
📚 صحیفه سجادیه، دعای ۹
#حدیث_روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جولانی: تا ۴ سال دیگر امکان برگزاری انتخابات در سوریه وجود ندارد
اینم از آزادی و دموکراسیای که جولانی بابتش سوریه رو به پرتگاه کشوند!
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 مقاومت معنایی ریشهدار در باور ملتها
◽رهبر انقلاب