eitaa logo
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
455 دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
19.1هزار ویدیو
149 فایل
🌸 ظـ‌ه‍وࢪ بسیاࢪ نزدیک استــ :( @Beh_to_az_door_salam مدیر اصلی @Asmahasani12
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 علی علیه السلام درباره فتنه ها اینگونه می فرماید : 🎞 أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا 📲آگاه باشید همانا ترسناكترین فتنه ها بر شما، فتنه ای كور و ظلمانی است كه سلطه اش همه جا را فرا گیرد و بلای آن دامنگیر نیكوكاران است، هر كس آن فتنه ها را بشناسد نگرانی و سختی آن دامنگیرش گردد، و هر كس كه فتنه ها را نشانسد، حادثه ای برای او رخ نخواهد داد. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّل‌ݪِوَلیـِّڪَ‌الفَرَجـــ‌⚘ @khoodayaaa
🌺 علی علیه السلام : 💓 93- وَ قَالَ (عليه السلام): لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَي فِتْنَةٍ وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ 💛 و درود خدا بر او فرمود: كسی از شما نگوید: خدایا از فتنه به تو پناه می برم، زیرا كسی نیست كه در فتنه ای نباشد، لكن كسی كه می خواهد به خدا پناه برد، از آزمایشات گمراه كننده پناه ببرد. 📚 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّل‌ݪِوَلیـِّڪَ‌الفَرَجـــ‌⚘ @khoodayaaa
علی علیه السلام : 🌹 فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَي مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ وَ جُوعُهَا طَوِيلٌ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا فَقَالَ سُبْحَانَهُ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ فَمَا كَانَ إِلَّا أَنْ خَارَتْ أَرْضُهُمْ بِالْخَسْفَةِ خُوَارَ السِّكَّةِ الْمُحْمَاةِ فِي الْأَرْضِ الْخَوَّارَةِ 🌼 راه روشن حق : ای مردم، همه افراد جامعه در خشنودی و خشم شریك می باشند، چنانكه شتر ماده ثمود را یك نفر دست و پا برید، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زیرا همگی آن را پسندیدند، خداوند سبحان می فرماید: (ماده شتر را پی كردند و سرانجام پشیمان شدند.) سرزمین آنان چونان آهن گداخته ای كه در زمین نرم فرو رود، فریادی زد و فرو ریخت. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّل‌ݪِوَلیـِّڪَ‌الفَرَجـــ‌⚘ @khoodayaaa
💥 علی علیه السلام : ✨ وَ قَالَ (عليه السلام): يَا ابْنَ آدَمَ كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ فِي مَالِكَ وَ اعْمَلْ فِيهِ مَا تُؤْثِرُ أَنْ يُعْمَلَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ 💐 ترغیب به انفاق : و درود خدا بر او فرمود: امروز بگونه ای عمل كن كه دوست داری پس از مرگت عمل كنند. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّل‌ݪِوَلیـِّڪَ‌الفَرَجـــ‌⚘ @khoodayaaa
🔹 علی علیه السلام : 🌸 و من كلام له (عليه السلام) وَ وَثَبُوا عَلَي شِيعَتِي فَقَتَلُوا طَاِئفَةً منْهُمْ غَدْراً وَ طَاِئفَةٌ عَضُّوا عَلَي أَسْيَافِهِمْ فَضَارَبُوا بِهَا حَتَّي لَقُوا اللَّهَ صَادِقِينَ. 🌻 افشای خیانت ناكثان : «ناکثان» بر شیعیان من تاختند، گروهی را با نیرنگ كشتند، و گروهی دست بر شمشیر فشرده با دشمن جنگیدند تا صادقانه خدا را ملاقات كردند. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّل‌ݪِوَلیـِّڪَ‌الفَرَجـــ‌⚘ @khoodayaaa
🌸 علی علیه السلام : 🌞 وَ قَالَ (عليه السلام): وَ الطِّيبُ نُشْرَةٌ وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّكُوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَي الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ 💐 آنچه نشاط آور است : و درود خدا بر او فرمود: بوی خوش درمان و نشاطآور، عسل درمان و نشاطآور، سواری درمان و نشاطآور، و نگاه به سبزه زار درمان و نشاط آور است. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّل‌ݪِوَلیـِّڪَ‌الفَرَجـــ‌⚘ @khoodayaaa
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا 🤲 حب را به خاطر گناهانمان از ما مگیر. ✨هفت روز تا •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ⛥د͟خ͟ت͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ر͟ا͟ن͟ ͟م͟ه͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟د͟و͟ی͟ ╔═ೋ✿࿐ ⛥@khoodayaaa ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت آقاجان ، بهترین اصحابتون کیه ؟ فرمود فلانی ، مثلا سلمان گفت پس علی چی ؟ فرمود اِنَما سَاَلتَنی عَنِ الناس لا عَن نَفسی عَلی نَفسی . . . 🎙حامد کاشانی ‌ུྃ჻ᭂ࿐✰‌ུྃ჻ᭂ࿐✰‌ུྃ჻ᭂ࿐✰ ╔═•══❖•ೋ° ☆@khoodayaaa ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 ✔️چرا به حضرت امام علی(علیه السلام)،«» می‌گویند؟ یکی از القاب حضرت امام علی(علیه السلام)، «امیرالمؤمنین» است. در روایات آمده است که این اختصاص به آن‌حضرت دارد و هیچ‌کس حتی امامان دیگر هم نمی‌توانند این لقب را برای خود استفاده کنند. امام صادق(علیه السلام) به مردی که با نام امیرالمؤمنین به ایشان سلام کرد، فرمود: «این اسم فقط برای حضرت علی بن ابی‌طالب جایز است و این نامی است که خدا برای او انتخاب کرده است». در روایات در علت نام‌گذاری امام علی(علیه السلام) به«امیرالمؤمنین» چند وجه بیان شده است: ۱. امامت و ولایت: در روایتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) امام علی(علیه السلام) را این‌گونه توصیف می‌کند: «...أَنْتَ إِمَامُ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ، وَ وَلِیُ‏ کُلِ‏ مُؤْمِنٍ‏ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِی...»؛‏ و تو پس از من، امام و ولیّ هر مرد و زن با ایمان هستی! ۲. اعطای علم: در برخی از روایات، معنای دیگری برای این عبارت بیان شده است که علت انتخاب این لقب برای امام علی(علیه السلام) به این دلیل است که به مؤمنان علم و دانش عطا می‌کند. امام کاظم(علیه السلام) و نیز امام باقر(علیه السلام) می‌فرمایند: «به این دلیل که حضرت علی(علیه السلام) عهده‌دار عطا کردن علم به مؤمنین است، امیرالمؤمنین نام گرفته است. مگر نشنیدی که در قرآن آمده "نَمِیرُ أَهْلَنا"؛ یعنی برای خانواده خود آذوقه تهیه کنیم».این بخش روایت می‌خواهد بگوید که واژه «أمیر» هم‌خانواده با کلمه «نمیر» است. در روایت امام صادق(علیه السلام) به طور مستقیم به این مطلب اشاره شده است، ایشان فرمودند: «اِنَّمَا هُوَ مِنْ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعُلَمَاءَ مِنْ عِلْمِهِ امْتَارُوا وَ مِنْ مِیرَتِهِ اسْتَعْمَلُوا»؛ آن از «مِیرَةِ الْعِلْمِ»؛ یعنی اعطای علم گرفته شده بدین معنا که علما از علم او برداشت می‌کنند و از توشه او بهره می‌گیرند. سپس به سؤال سلمان از پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره کرده و می‌فرماید: «سَلْمَانُ‏ سَأَلَ النَّبِیَّ فَقَالَ إِنَّهُ یَمِیرُهُمُ‏ الْعِلْمَ یُمْتَارُ مِنْهُ وَ لَا یَمْتَارُ مِنْ أَحَد»؛ سلمان در این‌باره از پیامبر(صلی الله علیه وآله) سؤال کرد. ایشان در جواب فرمود: «علی به آنان علم عطا می‌کند. از او علم گرفته می‌شود ولی آن‌حضرت از کسی علم نمی‌گیرد». 📗شیخ طوسی/ابن شهرآشوب 🌱‌⃟🌸๛ ─┅═ೋ❅🌸❅ೋ═┅─ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ ╰━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╯
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا ابد هرچه خلیفه است به قربان علی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @Beh_to_az_door_salam
5.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╔╦══• •✠🍇✠ • •══╦╗ من از روز تولدم نوکرتم ازوقتی عاشقت شدم نوکرتم 💚 ╚╩══• •✠🍇✠ • •══╩╝ ╔═•══❖•ೋ° @Beh_to_az_door_salam ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌹 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب می‌گفتم تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم و دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که با دستان نجاتم داد! 💠 به‌خدا امداد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟» از طنین صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش می‌کند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشت‌تر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟» 💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم می‌کرد، می‌توانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!» حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و خوبی بابت بستن راه من بود! 💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزده‌ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ می‌کُشمت!!!» ضرب دستش به‌ حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه‌اش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمون‌کُشی می‌کنی؟؟؟» 💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت می‌دیدم که انگار گردنش را می‌بُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بی‌غیرت! تو مهمونی یا دزد ؟؟؟» از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمی‌دانستم همین نگرانی خواهرانه‌، بهانه به دست آن حرامی می‌دهد که با دستان لاغر و استخوانی‌اش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف می‌زدیم!» 💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمی‌داشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفته‌ام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم ته‌نشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بی‌رحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظه‌ای که روی چشمانم را پرده‌ای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدم‌هایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. 💠 احساس می‌کردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سخت‌تر، که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیه‌گاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس می‌کردم این تکیه‌گاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. 💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که می‌خواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدن‌مان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع می‌شدیم، نگاهش را از چشمانم می‌گرفت و دل من بیشتر می‌شکست. انگار فراموشش هم نمی‌شد که هر بار با هم روبرو می‌شدیم، گونه‌هایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان می‌کرد. من به کسی چیزی نگفتم و می‌دانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را می‌گرفت و حیدر به روی خودش نمی‌آورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. 💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان می‌نشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمی‌کردم و دست خودم نبود که دلم از همچنان می‌سوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شب‌ها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینه‌ام کوبید و بی‌اختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه می‌کرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند... ادامه دارد ... 🔸نویسنده: فاطمه ولی نژاد ╭┅──┅❅❁❅┅──┅╮ 🌻🕊