13.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی مولا...♥️
ذکر علی عبادت است.......
زیباترین جمله ای که درباره ما گفته می شود:
آنها شیعه علی هستند❤️👏
💢| گــفتم... |💢
گفــتم #گرفتـارم خدا
گفتی که #آزادت کنم
🥀🥀🥀
گفــتم #گــنه ڪارم خدا
گفتی که #عفوت میکنم
🥀🥀🥀
گفتــــم #خطا ڪارم خــدا
گفتـی که #میبخشم خـطا
🥀🥀🥀
گفتــم #جفا ڪــارم خدا
گفتــی #وفایت میــدهم
🥀🥀🥀
گفتــم #صــدایت میڪنم
گفتی #جوابــت می دهــم
🥀🥀🥀
گــفتم ز پا #افــتاده ام
گــفتي #بلندت میکــنم
🥀🥀🥀
گفتــــم #نظر بر مــن نما
گفتــی #نگاهت می ڪنم
🥀🥀🥀
گــفتم #بهشتم مــی بری؟
گفتــی #ضمانت می کنم
🥀🥀🥀
گفتــم ڪه من #شرمــنده ام
گفتــی ڪه #پاڪت می ڪنم
🥀🥀🥀
گفتــم ڪه #یارم می شوی؟
گفــتی #رفاقــت میــڪنم
🥀🥀🥀
گــــفتم ندارم #توشــه ای
گفتــی #عــطایت میڪنم
🥀🥀🥀
گفتــم #دردمندم خــدا
گفتــی #مداوایت ڪنم
🥀🥀🥀
گفتــم #پــــناهی نی مــرا
گفتــی #پناهــت می دهم
🥀🥀🥀
از بزرگترین گناهان ناامیدی از بخشش الله تعالی است.
🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
صلوات
🌺اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم 🌺
4_527951411682476357.mp3
11.5M
*دعای کمیل
*اجرای سماواتی
📖متن دعای کمیل⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#شب_جمعه
#کربلا
⭕ آراممنی جانی منی
قند دهانی تو خوب ترین
♨️شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم...
السلام علیک یا اباعبد الله الحسین
🖥 کانال یاران امام زمان عج الله
سلام دوستان وقتتون بخیر
لطفاً اگر مرامتون میشه یه کم پول بدید تا به یه نیازمند کمک کنم دستش خالی هست و گناه داره اینم شماره حساب👇🏻
2020909759015701
مینا عباسی
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
💞اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی
الرِّضَا الْمُرتَضَی...
🕊اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَحُجَّتِکَ عَلیٰ
💞مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ،
🕊اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً،
💞زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً،
🕊کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ.
✧الســلام علیڪ یا غریب الغربا
✧الســلام علیڪ یا معین الضعفا
✧الســلام علیڪ یا علے بن موسی الرضا .
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعس شب زیارتی اربابم امام حسین علیه السلام
🍃🌻 ♥️ 🌻🍃
Hossein Taheri - Karbala Mikham.mp3
7.33M
هر شب میخونم؛ با شور و نوا
کربلا میخوام؛ ابوالفضل
ذکرِ سجودِ نمازم شده
کربلا میخوام؛ ابالفضل ع
جدایی هم حدی داره آقام
کربلا میخوام؛ ابالفضل ع
🎙حسین_طاهری
امام_زمان
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
javad zaker - Ya Hossain Gharib (128) (1).mp3
1.98M
یاحسین غریب مادر
😭😭😭
✍ #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_سیزدهم
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
💠 گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
💠 زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
ادامه دارد ...
🔸نویسنده: فاطمه ولی نژاد
╭┅──┅❅❁❅┅──┅╮
🌻🕊