«وجود امام امروز، برای معیار است. راه او، راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنیا و آخرت است و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم كه شناخت و مبارزه با جریانهایی كه بین مسلمین سعی در به انحراف كشیدن انقلاب از خط اصیل و مكتبی آن را دارند به مراتب حساستر و سختتر از مبارزه با رژیم صدام و آمریكاست.»
از وصیتنامه شهید
#محمد_بروجردی
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
خط شهید . . .
«محمد مظهر لطف الهی»
«مُحَمَّد رَسُولُ اللّه وَ الذّینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفار وَ رُحَماءُ بَینَهُم»
دستنوشتهی زیبای شهید #محمد_مهدی_لطفی_نیاسر
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
وقت ناهار رفتم پشت یه تپه با تعـجب دیدم کاظم روی خاک نشسته و لبه های نون رو از رو زمین بر میداره، تمیز میکنه و میخوره.
اونقدر ناراحـت شدم که به جای سلام گفتم :
داداش!
تو فرمانده تیپ هستی ، این کارها چیه؟!
مگه غــذا نیست؟!
خودم دیدم دارن غذا پخش میکنند.
کاظم گفت:
اون غذا مال بسیجی هاست...
این نونارو مردم با زحمت از خرج زندگیشون زدند و فرستادند .
درست نیست اسراف کنیم...
#شهید_کاظم_نجفی_رستگار
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
#وقت_تیر!!
🌷تعریف میکرد تو حلب شبها با موتور، حسن، غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند. ما هر وقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم. یک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچههاش برسونیم. چراغ موتورش روشن میرفت. چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناصها بزنند. خندید. من عصبانى شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم: مارو میزنند.
🌷....دوباره خندید و گفت: مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی که گفته شب روى خاکریز راه میرفت و تیرهاى رسام از بین پاهاش رد میشد نیروهاش میگفتن فرمانده بیا پایین تیر میخورى!! در جواب میگفت اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده و شهید مصطفى میگفت: حسن میخندید و میگفت: نگران نباش اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده. و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهایى براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مدافع حرم حسن قاسمی دانا
راوی: شهید معزز مدافع حرم مصطفی صدرزاده
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
در فاصله چند متری با عراقیا درگیر شدیم کاظم روی تپه بود که زخمی شد رفتم کنارش و دیدم خون زیادی ازش رفته خواستم بلندش کنم که گفت :برو و منو اینجا بزار بهش گفتم :تو رو می رسونم بیمارستان اما کاظم گفت :آقا در مقابلم نشسته... آرام گفت :السلام علیک یا امام زمان ' عج ' و پر کشید ..
#شهید_کاظم_خائف
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
💠یک روز دیدم شهید باقری با سر و وضع خاکی و گلی داخل اتاق شد. گفتم فرمانده چه خبر؟ کجا بودید که اینطور خاکی و گلی شدید؟
لبخند ملیحی زد و نشست. میدانستم از گفتن موضوع خودداری می کند.
چند روزی این ماجرا تکرار شد تا اینکه یک شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم می برد و چرت می زدم که یک لحظه متوجه شدم سایه ای از جلوی چشمانم رد شد وسوسه شدم و سایه را تعقیب کردم تا بفهمم چه خبر است.
دنبالش رفتم دیدم حجت مشغول نظافت حیاط و سرویس های بهداشتی است.
خجالت کشیدم و دویدم سمتش، خواستم ادامه کار را به من بسپارد، گفتم شما فرماندهی این کارها وظیفه ماست که نیروی شما هستیم، جواب داد کاری که برای رضای خدا باشد جایگاه انسان را تغییر نمی دهد من این کار را دوست دارم، چون می دانستم بچه ها اجازه انجامش را نمی دهند قبل از نماز صبح و توی تاریکی انجام می دهم.
از خودم خجالت کشیدم، سرم را پایین انداختم و گفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری...
#شهید_حجت_باقری
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
بهمان گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .» تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد. غروب نشده ، رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم . گفت « کجا با این عجله ؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.»
#شهید_مهدی_باکری
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
📜 آخرین دستنوشته دانشجوی شهید مهدی امینی دو روز پیش از شهادت
الان از کار روغنکاری اسلحهها فارغ شدم. وضويی ساختم و آماده برای نوشتن ..
هر لحظه آمادهايم تا به منطقه عملياتی برويم. تصميم گرفته بودم بعد از رفتن «صفايی» و «بهداد» ديگر هرگز نخندم و شادی نکنم. از خدای تعالی نيز خواسته بودم که ديگر روی خوش اين دنيا را به من نشان ندهد و مرا هيچ وقت مسرور نگرداند؛ مگر به لقای خوش و نيکوی حضرتش.
اما امروز اين تصميم را شکستم و دارم با برادرها شوخی میکنم و خلاصه حسابی شاد و سرحالم. چرا که برای پيوستن به شهدا دارم بار و بنه سفر را میبندم.
نمیدانم چه در پيش است؟ ولی احساس میکنم که هنگامهی خوش لقاء نزديک باشد.
دانشجوی شهید #مهدی_امینی_قاضی
برگرفته از "یادنامه شهدای دانشگاه امامصادق(ع)"
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
بدانید برای چه خلق شدهاید
و برای چه زندگی میکنید
و پایان کار شما کجاست؟!
و این را بدانید
بهخدا قسم شما فقط
برای یک لقمه نان بهدست آوردن
خلق نشدهاید ..
بهای شما رضوانالله است
به قطعه نانی و یا تکه زمینی
خود را تباه نکنید.
شما از آن خدایید ..
خود را تا دیر نشده به او برسانید،
فرصت کم است!
از وصیتنامه طلبه شهید
#مهدی_تراب_اقدمی
از شهدای گردان علیاکبر، لشکر ۱۰ سیدالشهدا
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
بعثت برای این است
که اخلاق مردم را
نفوس مردم را
ارواح مردم را
و اجسام مردم را
تمام اینها را
از ظلمتها نجات بدهد،
ظلمات را بهکلی کنار بزند
و به جای او نور بنشاند ...
امام خمینی (ره)
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
سید شهیدان اهل قلم:
شب حیات انسان با انقلاب اسلامی در فجر صادق خویش داخل شده است و شایسته است که اکنون منتظر صبح باشیم، صبح دولت یار ...
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca