یك بار عباس خیلی بو میداد. از او سؤال كردم:
چرا همه تیمسارها بوی عطر میدهند، ولی تو ...؟
گفت: حقیقتش وقتی از قزوین میآمدم، رفتم یكی از روستاها صله ارحام اصرار كردند كه شب بمانم و من هم گفتم اگه نمانم دلشان میشكند ماندم ولی چون خانه آنها جا نداشت، رفتم توی طویله خوابیدم.
#شهید_عباس_بابایی
┄
🌹بهشت ایران
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
💕معرفی شهید💕
شهید دهه ی هشتادی🌸
محمدعارف کاظمی دراستان کرمان درکهنوج درروستای دورافتاده ومحروم درماموریت سپاه باگروه جهادی کارمیکرد ودرآنجابه شهادت رسیدوبه عنوان شهیدجهادگر محسوب میشود.
🌷✅تنهاشهیدجهادگر دراستان
مازندران است.⚡️
🧡به روایت مادرشهید🌟
برای مادری که جوان استخوان ترکانده اش رادر19سالگی ازدست داده باشدذکرخوبی های جوانش مساوی است
باداغ دلتنگی بیشتر.🖇🌷
اماگفتگوبامادرشهیدمحمدعارف کاظمی سخت پیش نمیرود.میگویددربودونبودپسرارشدش همیشه به اوافتخارمیکرده است:«من3فرزنددارم.محمداولین فرزندمن بود.وقتی خواهرهای دوقلویش به دنیاآمدند12ساله بوداما خیلی به من کمک میکرد.بطوری که درآن شرایط به حضورکسی دیگری درخانه نیازنداشتم.
❇️همیشه احترام گذاشتن به من وپدرش برای اوحرف اول وآخررامی زد.
همیشه درسخوان بود اما به انتخاب رشته که رسیددانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب کرد.دوست داشت پاسدار شود و در این مسیرخودش را به شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم نزدیک تر میدید.
🌺یادشهداباصلوات🌺
متولد:۱۳۸۰/۴/۶
شهادت ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
مزار:گلزارشهدای روستای کارتیچکلا_شهرستان سیمرغ
شهیدجهادگر #محمدعارف_کاظمی🕊🌹
🌹بهشت ایران
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 18
شماره راکه گرفت،لبخندی زدوگفت:"شمارتوبه یه اسم خاص ذخیره کردم،ولی نمیگم."پیش خودم گفتم حتمایااسمم راذخیره کرده،یانوشته"خانم".زیاددقیق نشدم.
رفتیم زیارت ونمازمان راخواندیم.یک ربع بعدتماس گرفت.ازامامزاده که بیرون آمدم،حیاط امامزاده راتاته رفتیم.ازمزارشهید"امیدعلی کیماسی"هم ردشدیم.خوب که دقت کردم،دیدم حمیدسمت قبرستان امامزاده می رود.خیلی تعجب کرده بودم.اولین روزمحرمیت ما،آن هم این موقع شب،به جای جنگل وکوه ورستوران وکافی شاپ ازاینجاسردرآورده بودیم!
قبرستان امامزاده حالت کوهستانی داشت.حمیدجلوترازمن راه میرفت.قبرهاپایین وبالابودند.چندمرتبه نزدیک بودزمین بخورم.روی این راهم که بگویم حمیددستم رابگیرد؛نداشتم.همه جاتاریک بود،ولی من اصلانمی ترسیدم.
کمی جلوترکه رفتیم،حمیدبرگشت روبه من وگفت:"فرزانه!روزاول خوشی زندگی اومدیم اینجاکه یادمون باشه ته ماجراهمین جاست،ولی من مطمینم اینجانمیام."بانگاهم پرسیدم:"یعنی چه؟"به آسمان نگاهی کردوگفت:"من مطمینم میرم گلزارشهدا.امروزهم سرسفره ی عقددعاکردم حتماشهیدبشم."
تااین حرف رازد،دلم هری ریخت.حرف هایش حالت خاصی داشت.این حرفهابرای من غریبه نبودوازبچگی بااین چیزهاآشنابودم،ولی فعلانمیخواستم به مرگ ونبودن وندیدن فکرکنم.حداقل حالاخیلی زودبود.تازه اول راه بودیم ومن برای فردای زندگیمان تاکجاهارویاوآرزوداشتم.حتی حرفش یک جورهایی اذیتم میکرد.دوست داشتم سالهای سال ازوجودحمیدواین عشق قشنگ لبریزباشم.
داشتیم صحبت میکردیم که یک نفررابرای تدفین آوردند.خیلی تعجب کردم.تاحالاندیده بودم کسی راشب دفن کنند.جالب این بودکه متوفی ازهمسایگان عمه بود.حمیدگفت:"تواینجابمون،من یک کم زیرتابوت این بنده خداروبگیرم.حق همسایگی به گردن ماداره.زودبرمی گردم."
همان جاتنهاوسط قبرستان نشسته بودم وباخودم فکرمی کردم چقدربه مرگ نزدیکیم وچقدردرهمان لحظه احساس می کنیم ازمرگ دوریم.سوسوی چراغ های شهروامامزاده من راامیدوارمی کرد؛امیدواربه روزهای آینده ای که برای ماست.
ساعت یازده شب بودکه سوارماشین شدیم.گرسنه بودیم.آن قدردرگیرمراسم ومهمانهابودیم که ازصبح درست وحسابی چیزی نخورده بودیم.آن موقع،اطراف امامزاده غذاخوری نبود.
به سمت شهرآمدیم.چون جمعه بودودیروقت،هرغذافروشی ای سرزدیم یابسته بودیاغذایش تمام شده بود.بالاخره پایین بازاریک کبابی کوچک پیداکردیم.جابرای نشستن نداشت.قرارشدغذارابگیریم وباخودمان ببریم.حمیدکه کوبیده دوست داشت،برای خودش کوبیده سفارش داد.برای من هم جوجه گرفت.غذاکه حاضرشد،ازمن پرسید:"حالاکجابریم بخوریم؟"شانه هایم رابالادادم.این طورشدکه بازهم آن پیکان قدیمی مارابردسمت باراجین!
چیزی حدودده کیلومترفاصله بود.بالای تپه ای رفتیم.ازآن بلندی شهرکاملاپیدابود.حمیدیک نایلون روی زمین انداخت وگفت:"اینجابشین چادرت خاکی نشه."
تاشروع کردیم به خوردن،باران گرفت.اول خواستیم دریک فضای عاشقانه زیرباران شام بخوریم.کمی که گذشت دیدیم نه،این باران خیلی تندترازاین حرف هاست!سریع وسایل راجمع کردیم وبه سمت ماشین دویدیم.
حمیدبرای اینکه توجهم راجلب کند،پیازرادرسته مثل یک سیب گازمیزد.خودش هم اذیت میشد،ولی میخندید.چشم هایش رابسته بودودهانش راهامیکرد.ازبس خندیدم،متوجه نشدم غذاراچطورخوردم.حتی موقع برگشت نزدیک بودتصادف کنیم.
داشتیم یک دنیای تازه راتجربه میکردیم؛دنیایی که قراربودمن برای حمیدوحمیدبرای من بسازد.حرفی برای گفتن پیدانمیکردیم.این احساس برایم گنگ وناآشناودرعین حال لذت بخش بود.بیشترسکوت بین ماحاکم بود.حمیدمرتب میگفت:"حرف بزن خانوم!چرااینقدرساکتی؟"،ولی من واقعانمیدانستم ازچه چیزی بایدحرف بزنم.خودم هم حس می کردم زیادی ساکت هستم،امادست خودم نبود.
حمیدازهرترفندی استفاده میکردتامرابه حرف بکشد.ازدانشگاه گفتم.حمیدهم ازمحل کارش تعریف کرد،ولی بازوقت زیادداشتیم.چنددقیقه که ساکت بودم،حمیددوباره پرسید:"چراحرف نمیزنی؟وقتی داشتم عسل میذاشتم دهنت،انگشتم خوردبه زبونت.فهمیدم زبون داری،پس چراحرف نمیزنی؟!"تااین حرف رازد،باخنده گفتم:"همون انگشت روغنی رومیگی دیگه؟!"
ساعت یک بودکه به خانه رسیدیم.مادرم مقداری انگورداخل نایلون ریخته بودکه حمیدباخودش برای عمه ببرد.انگورهاراگرفت ورفت.قراربوداول صبح به ماموریت برود؛آن هم نه یک روزودوروز،که سه ماه!من نرفته دل تنگ حمیدشده بودم.روزاول محرمیت مابه همین سادگی گذشت؛ساده،قشنگ وخاطره انگیز.
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹بهشت ایران
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
📋 #اطلاع_نگاشت
🕊شهید مدافع حرم " #محمد_زلقی
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محمد_زلقی
🌹بهشت ایران
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کفشداری شهید مدافع حرم نوید صفری در حرم خانم حضرت رقیه سلام الله علیها
شهید مدافع حرم🕊🌹
#نوید_صفری
🌹بهشت ایران
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
📌زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم «هادی طارمی» منتشر شد
🔷به همت انتشارات روایت فتح و به قلم الهه آخرتی کتاب «فصل رسیدن» روایتی از زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم هادی طارمی منتشر شد.
🔷شهید هادی طارمی سالها در تیم حفاظتی سردار قاسم سلیمانی حضور داشت. این شهید در آستانه ۴۰ سالگی به همراه چند نفر دیگر ازجمله سردار قاسم سلیمانی، سردار سرتیپ پاسدار حسین پورجعفری، سرهنگ پاسدار شهرود مظفرینیا، سروان پاسدار وحید زمانینیا و ابومهدی المهندس معاون حشدالشعبی در حمله تروریستی آمریکا در بغداد در بامداد ۱۳ دیماه ۱۳۹۸ به شهادت رسید.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#هادی_طارمی
🌹بهشت ایران
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷رفیق شهیدم🌷
#التماس_دعا
❤شادی روحشان صلوات ❤
🌹بهشت ایران
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از بهشت زهرا(س)
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 #استوری/ اینجا اربعینی دیگر برپاست
🚩 گلزارشهدای بهشت زهرا(س)_موکب های مردمی_ ۱۳ خرداد ۱۴۰۲
کانال بهشت زهرا (س) 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3372351667C409fc8fb6c
11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬عطر و بوی اربعین در گلزار شهدای بهشتزهر(س)/ موکبداران به عشق امام روح الله در میدان خدمت حاضر شدهاند
🚩گلزارشهدای بهشت زهرا
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
کانال بهشت زهرا (س) 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3372351667C409fc8fb6c
رفته بودم بعلبک تا مصطفی را ببینم. آنجا هتلی در اختیار امام موسی صدر بود.
امام گفت: برو ببین مصطفی کجاست؟
چون هتل در اختیار امام بود، همه اتاق ها را گشتم؛ اما پیدایش نکردم. وقتی به امام گفتم که پیدایش نکردم، گفت: مصطفی که روی تخت نمی خوابد. برای پیدا کردن او باید روی نیمکت ها و یا در بین افردی که روی زمین خوابیده اند، جستجو کنی.
راست می گفت. بالاخره یافتمش. روی زمین دراز کشیده بود و کتش هم انداخته بود روی صورتش.
#شهید_مصطفی_چمران
🌹بهشت ایران
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
18.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬🌹شهیدی که رهبر انقلاب وصیتنامهاش را مکرر خواندهاند، کیست و مزار مطهرش کجا قرار دارد؟
✏️ رهبر انقلاب: یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجانگذشتهی سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیّتنامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خواندهام.
🔸مزار مطهر اين شهید در گلزار شهدای بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۷۶، شماره ۲۳ قرار دارد
کانال بهشت زهرا (س) 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3372351667C409fc8fb6c
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_علی_چیت_سازیان
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی
🌹بهشت ایران
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca