#تلنگـــــر +بچه شیعه💚 عاشق 😍 بسیجی 🕊 این همه تلنگر میخونی عمل نمیکنی 😓 اگه اون دنیا ازت بپرسن چی جواب میدی❓ ⚠️ این همه پیگیری برای اینستا و رنگ سال و اینکه کدوم مجری چه کلمه و اشتباه گفته . . . یه بارم محض رضا خدا 🌱 پیگیر باش ببینم با خودت چند چندی 🔗🖤'ツ #آسیدعلےعشقمونہ •|• #بچہ‌هاے‌حاج‌قاسم ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 👇🏻 ❁| 💌 @beitolshohada |❁

شهادت می دهند... اما به "اهل درد" نه بی خیال ها !🌱

تو ببخش اگر کفران نعمت کردیم آقا😭 تو ببخش اگر قدر اون تاول وزخم هارو ندونستیم آخ آقا بخدا حتی دلمون واسه اون تاولا تنگ شده واسه اون چای عراقیا واسه اون خستگیای شیرینی که پلک روهم نمیذاشتیم واسه زودتر دیدن قبه ی شما😔💔 ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 👇🏻 ❁| 💌 @beitolshohada |❁

اصلا #آقا میخواستی گوشمو بپیچونی منو میبردی کربلا اونجا آدمم میکردی😭 آقا این دیگه تنبیه نیست بخدا این دیگه دور از وطن کشتنِ :) وطن من کربلاست آقا😭💔 ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 👇🏻 ❁| 💌 @beitolshohada |❁

ولی آقا یادت باشه من باید کم کم پروفایل "عازمم حلالم کنید" میذاشتم نه اینکه عکسای حرم رو ببینمو ذره ذره دق مرگ شم😭 ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 👇🏻 ❁| 💌 @beitolshohada |❁

••((: دورازحرمت ... ؛ دغدغہ‌جز‌روضہ‌ندارم سرگرمِ‌گرفتآرۍودرگیرِفراقم ! دݪتنگم‌ودݪتنگم‌‌و دݪتنگِ‌ - عرآقم(:💔 #مجنون‌الحسین ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 👇🏻 ❁| 💌 @beitolshohada |❁

#حسین‌جانم💔 دستم‌نمیرسدبه‌ضریح‌تویاحسیݩ ڪارےبڪن‌براے‌من‌،‌عاݪم‌فداے‌تو یڪ¹جاے‌دنج‌ازحرمِ،توبراےمݩ مݩ‌هرچہ‌دارم‌اے‌همہ‌چیزم‌براے‌تو #دࢪ‌حسࢪت‌ڪربلآ 🥀 #مجنون‌الحسین ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 👇🏻 ❁| 💌 @beitolshohada |❁

چہ‌بده‌دلت‌خالی‌باشہ‌ازحرم،و... چہ‌بده‌ندیده‌باشی‌بین‌الحرمین‌و... چہ‌بده‌بسوزی‌تودوری‌و... چہ‌بده‌دلت‌بخوادونشہ‌و... چہ‌بده‌شب‌بہ‌شوق‌ڪربلابخوابی‌ونبینی حرم‌و...😔💔 دلم‌داره‌ازبی‌ڪربلایی‌میترڪہ... :)) #اللهم‌الرزقنا‌ڪربلا🙃🍃 #مجنون‌الحسین ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 👇🏻 ❁| 💌 @beitolshohada |❁

🖇💚✨ #راھ‌بۍپایان ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 👇🏻 ❁| 💌 @beitolshohada |❁

❝♡🦋| بڪوشید‌عاشق‌شوید ؛ چراڪہ‌مسیرِ【عشق】بـۍانتھاست ؛ مبدأش‌ڪربلاومقصدش‌تاخدآست ! #شهیدعلےرضوانے🌸 #راھ‌بۍپایان

✨﷽✨ #پندانه 🌼«حاکم و کشاورز بیچاره» ✍روزی حاکمی برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی‌نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. حاکم دستور داد لباس گران‌بهایی بر او پوشاندند و یک قاطر به همراه افسار و پالان خوب هم به او دادند. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می‌زد به مرد کشاورز گفت: می‌توانی بر سر کارت برگردی، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید: مرا می‌شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم این شهر کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سال‌هاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزی‌ام می‌خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت این شهر را می‌خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده‌ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا حکومت این شهر یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا فقط بخواه، خدا بی‌نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی‌انتهاست ولی به خواسته‌ات و لطف و تقدیر خداوند ایمان داشته باش. @Beitolshohada

^^| بِسْمِ‌رَبِّ‌الْشُہَدا‌وَالْصِدٻقٖٻنْ.. ♥️