دنیا آن قدرها هم زشت نیست
گهگاه چیزهای کوچک درخشانی هم در آن پیدا می شود و زندگی در واقع چیزی جز جست و جوی این چیزهای کوچک طلایی و درخشان نیست ❤️❤️❤️
@Benampedar_madarm
هر چقدر
در زندگی بیشتر خوشحالی باشید،
زندگی دلایلی بیشتری
برای خوشحالی
به شما خواهد داد:)
@Benampedar_madarm
به سلامتی پدر و مادر که اونقدر روحشون بزرگ و با عظمته که تا وقتی هستن عقلمون نمیتونه وسعت مهربونی شونو درک کنه ، اما وقتی میرن جای خالیشون رو به وسعت یه دریا کنارمون حس میکنیم
@Benampedar_madarm
هرکس عطرخاصی دارد...
گاهی برخی عجیب
بوی بهشت میدهند....
مثل پدر......❤️
@Benampedar_madarm
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر مهربون ترینه ولی دروغگو 😔😢
اینکلیپ فوق العاده زیبا و احساسی رو حتما ببینید ❤️❤️بی نظیره
تقدیم به همهء پدرای مهربون ❤️
همراه با زیر نویس فارسی...
@Benampedar_madarm
مرا زیاد ببوس #پدر تو تنها مردی
هستی که محبت هایت
بی طمع است و بوسه هایت
بوی گل میدهند❤️
@Benampedar_madarm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدر آدما رو نمیدونید
تا وقتی که یهو از زندگیتون برن!
تا وقتی که اونا رو از دست بدید؟
تا وقتی که خوبیهاشون رو ازتون بگیرن!
قدر کسی که دوستت داره رو نمیدونی
تا وقتی که فکر کنی بهتر از اونم هست!
وقتی بره میفهمی هیچکس به اندازه خوبی های اون ، خوب نبود!
لطفا آدما رو رفتنی نکنید! >
@Benampedar_madarm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به تمام پدر و مادرای زحمتکش
حال دلتون خوبِ خوب...❤️❤️✨
@Benampedar_madarm
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به همه پدرای عزیز❤️🩹
@Benampedar_madarm
پدرم
دلیڸ آرامشم
به چه تشبیه کنم تورا …؟
به بهار یا به زلالی آب دریا …!
ساده تر میگویم تو تمامیّت احساس منی♥
@Benampedar_madarm
🔻عابد و نافرمان
🎍دو مرد از بيابانى مى گذشتند: يكى عابد و ديگرى نافرمان.
🎍عابد تشنه شد، چندان كه از پا افتاد.
همسفرش كه تُنگى داشت و كمى آب در آن بود، به آن عابد كه به زمين افتاده بود ، مى نگريست.
🎍با خود گفت : به خدا سوگند ، اگر اين بنده نيك از تشنگى بميرد در حالى كه اين آب با من است، هرگز به خيرى از خدا نخواهم رسيد، و اگر اين آب را به او بنوشانم ، خودم خواهم مُرد .
🎍 امّا او به خدا توكّل كرد و تصميمش را گرفت و از آن آب به صورت عابد پاشيد و باقى مانده اش را به او نوشانْد . عابد ، از جا برخاست و هر دو ، بيابان را پيمودند.
🎍در روز قيامت ، آن نافرمان را براى حسابرسى نگه مى دارند و فرمان مى رسد كه او را به آتش ببرند.
🎍فرشتگان ، او را به سوى دوزخ مى رانند. در راه ،آن عابد را مى بيند. مى گويد : فلانى! مرا نمى شناسى؟ عابد مى گويد : تو كيستى؟ مرد مى گويد : من فلانى هستم كه در آن روز گذشتن از بيابان ، تو را بر خويشتن ، ترجيح دادم.
🎍عابد مى گويد : آرى ، مى شناسمت . پس ، به فرشتگان مى گويد : بِايستيد! فرشتگان مى ايستند و عابد مى آيد تا آن كه در توقفگاه حساب مى ايستد وپروردگارش عزّ و جلّ را مى خواند و مى گويد : اى پروردگار من! تو خود مى دانى كه او به من نيكى كرده و چگونه در حقّ من ايثار كرده است.
پروردگارا! او را به من ببخش.
🎍پس ، خداوند مى فرمايد : «او از آنِ تو».
@Benampedar_madarm